الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸۸ مطلب توسط «سراج الدین» ثبت شده است

مدتی است که به دنیا از دریچه چشم یک اسکیمو نگاه می‌کنم. وقتی با پدیده‌ای روبرو می شوم از خودم می‌پرسم اگر یک اسکیمو  بودی یا سرخ پوستی که هزار سال پیش درمیان شایان ها زندگی می‌کرد، این موضوع برای تو معنی دار بود؟ و آیا اصلا اهمیتی داشت؟ وقتی اینطور به قضایا نگاه کنید پدیده ها انسانی‌تر می شوند و به ویژه فرقه گرایی ها رنگ می‌بازند. بیایید با همین نگاه به حادثه عاشورا نگاه کنیم و بپرسیم برای منِ اسکیمو کشته شدن یک انسان به همراه یاران و خانواده اش چه اهمیت و معنایی دارد؟ من به عنوان یک اسکیمو می پرسم: هزاران بار در طول تاریخ چنین اتفاقی افتاده است و بلکه بسیار وحشیانه تر و ظالمانه‌تر. چرا برای آنها دسته راه نمی‌اندازید؟

 

 البته ممکن است اسکیموی تحصیل کرده ای باشم و این را هم بپرسم که اگر ارزش حسین (ع) را در قیام می‌دانیم، در دوران اموی و عباسی قیام کننده کم نبوده است. نمی‌گویم چرا برای عبدالله ابن حنظله و بابک خرمدین و مختار عزاداری نمی‌کنید، اما می پرسم اگر ارزش به قیام است چرا برای زید بن علی و فرزندان او و فرزندان امام حسن عزاداری نمی‌کنید؟ به علاوه مگر خود شما مسلمان ها حکم قیام کننده علیه حاکم مسلمان را کشته شدن نمی‌دانید؟

 

واقعیت این است که باید از اینها فراتر رویم وگرنه امام حسین (ع) چیزی برای عرضه ندارد که دیگران عرضه نکرده باشند. وقتی از نگاه این اسکیمو که احتمالا مشغول شکار فوک می باشد به داستان نگاه کنیم از خودمان می‌پرسیم عده ای سالها پیش کشته شده اند، خدا رحمتشان کند اما اینها به من که امروز زندگی می‌کنم چه ربطی دارد و چرا من باید وقت و سرمایه ام را صرف زنده نگه داشتن یاد کسانی کنم که دیگر در این دنیا نیستند و طبیعتا نیازی به این چیزها ندارند؟ واقعا حسین (ع) برای ما و مسائل بی شمارمان چه حرفی دارد؟ قیام حسین بن علی (ع) حرکت مهمی است اما بی نظیر نیست. ارزشمند بودن حسین بن علی و هر انسان دیگری در گرو تاثیر مثبتی است که می تواند بر زندگی من و دیگر انسان ها داشته باشد.

 

مهم این است که بفهمیم آرمان حسین(ع) در طول زندگی اش (و نه صرفا در بازه زمانی محدود قیام کربلا) چه بود و آیا این آرمان ها امروز دردی از ما دوا می کنند یا نه. چه در رابطه با امام حسین(ع) و چه در رابطه با دیگر ائمه(ع) باید همین سوال را پرسید. به نظر می رسد دلیل اینکه ائمه تاثیری بر زندگی مردم ندارند وهمین عزاداری عاشورا تا این حد بی معنی و بی ثمر شده است، بی پاسخ ماندن همین سوال است. هر وقت طوری به این سوال جواب داده شد که یک اسکیمو بهروزی خود را در گرو پیام حسین ابن علی (ع) دید می‌توان شاهد تاثیرات مثبت این همه سرمایه‌ای بود که در ایام دهه عاشورا هزینه می‌شود.

۳ نظر ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
سراج الدین

ریشه تاریخی بحران امروز میانمار به سال 1824، زمانی که برمه توسط بریتانیا اشغال و ضمیمه حکومت هند آن زمان (شامل پاکستان، هند و بنگلادش امروز) شد باز می¬گردد. پس از این فتح بود که مردمان حکومت هند، از جمله مسلمانان بنگلادشی آزادانه به برمه می آمدند و به ویژه در استان مرزی آراکان ساکن می شدند. در آن زمان این کار برای آنها حکم تغییر محل زندگی در کشور خودشان (هندوستان) را داشت و نه مهاجرت به کشوری دیگر. البته پیش از این مهاجرت ها نیز مسلمانان در آراکان حضور داشتند. سال 1937 بریتانیا برمه را به همراه منطقه آراکان (استانی که قوم مسلمان روهینگیا در آن زندگی می کنند)، کشوری مستقل از هند خواند (البته هردو همچنان مستعمره بودند) و نهایتا در سال 1948 بریتانیا به برمه اجازه استقلال داد و نام این کشور به میانمار تغییر کرد.


از جمعیت 55 میلیونی میانمار 4 درصد روهینگیا هستند. البته این آمار در حد تخمین است چرا که بر اساس قانون "حقوق شهروندی"، مصوب سال 1972 از میان 144 اقلیت قومی میانمار 9 اقلیت، از جمله قوم روهینگیا حق شهروندی دریافت نکرده اند. به دلیل محرومیت از حقوق شهروندی رژیم میانمار از صدور کارت هویت برای مسلمانان امتناع می‌کند و به همین دلیل نمی توان تعداد دقیق آنها را محاسبه کرد.


 به دلیل نداشتن حق شهروندی روهینگیاها نمی‌توانند در داخل کشور تردد کنند و اگر بخواهند از یک روستا به روستای دیگر بروند باید مالیات بپردازند. همچنین از تحصیل در دانشگاه، استخدام در ادارات دولتی و هر نوع مالکیتی محروم هستند. مسلمانان روهینگیا بدون کسب مجوز نمی‌توانند ازدواج کنند و برای گرفتن مجوز باید مالیات بدهند و پس از ازدواج نیز نمی‌توانند بیش از دو فرزند داشته باشند؛ خدمات عمومی مثل خدمات بهداشتی و آموزش و پرورش از مسلمانان روهینگیا دریغ می‌شود و بی‌سوادی در میان آن‌ها تا ۸۰ درصد است. 


اما چرا بوداییان میانمار که دینشان سمبل رواداری و مدارا و صلح طلبی است تا این حد مسلمانان را از حقوق اولیه و انسانیشان محروم کرده اند؟ ایالت آراکان (راخین) در مرز میانمار بودایی و بنگلادش مسلمان قرار دارد و این ایالت به نوعی نفوذ مسلمانان در یک کشور بودایی محسوب می شود. از نظر بودایی ها مسلمان ها بسیار پرجمعیت، پولدار و با فرهنگی کاملا متفاوت هستند. از نظر آنها مسلمانان با چند همسری و استفاده از ثروت خود به منظور ترغیب زنان بودایی به ازدواج و سپس اجبار ایشان به تغییر مذهب و همچنین فرزند آوری زیاد، جمعیت در حال رشدی هستند که با توجه به حمایت های خارجی سعی می کنند غلبه فرهنگی و جمعیتی خود را به کل میانمار گسترش دهند.


هنگامی که آن سانگ سوچی در سال 2013 در مصاحبه با بی بی سی گفت:"تنها مسلمانان نیستند که ترسیده اند، بودایی ها نیز در ترس زندگی می کنند چرا که قدرت جهانی مسلمانان بسیار زیاد است"، اشاره به همین ترس می کرد. بودایی ها احساس می کنند که اسلام خطری جدی است که هویت و بقای آنها را تهدید می کند و باید از خود محافظت کنند.  از نظر بودایی ها ایالت آراکان دروازه ای در برابر غرب مسلمان است و نقش خط مقدم حمایت از میانمار بودایی را بر عهده دارد؛ خط مقدم در برابر رشد اسلام از طریق ورود مهاجرین مسلمان بنگلادشی و همچنین رشد جمعیت روهینگیاها. ریشه اصلی خشونت های بودایی ها همین ترس کور است.


.................................


امروز وظیفه همه مردم جهان ابتدا حمایت از مردم مظلوم روهینگیا است و سپس دور کردن هر نوع ترس کور از دیگر اقوام و ادیان. اگر امروز احساس می کنید که فلان اقلیت قومی یا مذهبی چون نرخ فرزند آوری بالایی دارد، یا آمار مهاجرتشان رو به افزایش است قصد غلبه فرهنگی و جمعیتی بر شما را دارد، توجه داشته باشید که دچار همین ترس کور هستید و کاملا مستعد هستید به فردی شبیه همین جنایتکاران میانمار تبدیل شوید

۱ نظر ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۱
سراج الدین

در دو یادداشت قبلی که درباره پانترکیسم نوشتم سعی کردم بدون پرداختن به ادعاهای پان ترک ها، صرفا ریشه هایی به وجود آمدن پان ترکسیم را بررسی کنم و در یادداشت قصد دارم راه حل های این مشکل را مطرح کنم.


در طول تاریخ وفاداری مردم و اقوام به قدرت مرکزی مهمترین دغدغه دولت ها بوده است. اما توجه به یک قاعده ساده می تواند این دغدغه و نگرانی را به آرامش تبدیل کند. کافی است حکمران شرایطی را برای مردمش فراهم کند که آنان سود ماندن در دایره حکمرانی او را بیشتر از هزینه خروج از آن و سود زندگی تحت حکمرانی دیگران  بدانند. در ایران نیز این قائده در خصوص حفظ تمامی اقوام و مخصوصا ترک زبان ها در دایره حکومت مرکزی و دولت-ملت ایران صادق است.


حقیقت این است که استان های ترک نشین ایران، استان های برخورداری هستند و شاخص های اقتصادی و اجتماعی آنها در سطح خوبی قرار دارد.در کل ایران یک نفر را پیدا نمی کنیم که آذری ها و ترک های ایران را ایرانی نداند و اصلا بتواند ایران را بدون ترک ها تصور کند. حضور ترک ها در مناصب دولتی نیز چشم گیر است. پس اگر ترک ها اوضاع اقتصادی خوبی دارند، درون نظام اجتماعی نیز پذیرفته شده اند و اتفاقا در نظام سیاسی نیز قدرتمند هستند،‌ گلایه آنها چیست و چرا پانترکیسم روز به روز جدی تر و گسترده تر می شود؟


حقیقت این است که عامل تحقیر سال های گذشته بسیار تاثیرگذار بوده است. به علاوه ترک ها از تضعیف زبان ترکی رنج می برند. یعنی نه تنها روز به روز به تعداد ترک هایی  که ترکی بلد نیستند افزوده می شود که حتی زبان آنهایی که ترکی بلد هستند نیز ضعیف تر می شود. هم کلمات فارسی بیشتری استفاده می کنند و هم از قواعد زبان ترکی دورتر می شوند و ترکی را با قواعد زبان فارسی صحبت می کنند. اینکه در مناطق ترک نشین بچه ها در مدرسه مجبور می شوند فقط فارسی حرف بزنند و آموزش زبان ترکی نمی بینند باعث نوعی حالت تدافعی در ترک زبان ها می شود که به همراه تاثیر تحقیر هیزم بسیار مناسبی برای پان ترکیسم و تجزیه طلبی فراهم می کند.


کافی است نظام در جهت این راهبرد که ساماندهی به زندگی ترک ها باید به گونه باشد که سود باقی ماندن در حاکمیت فعلی و دولت-ملت ایران را بیشتر از ترک آن بدانند، خواسته های زیر را عملی کند تا پان ترکسیم به شدت ضعیف و محدود شود:


۱- تاسیس مدارس دو زبانه در استان های ترک نشین و تمامی مناطقی که ترک ها خواستار آن هستند.

۲- صدور مجوز جهت مدارس تک زبانه ترکی (نویسنده این متن معتقد است استقبال از این مدارس در حداقل ممکن خواهد بود).

۳- تاسیس فرهنگستان زبان آذری

۴- تقویت موسیقی آذربایجانی از طریق برگزاری جشنواره و کنسرهای متعدد

۵- تبدیل ایران به کشوری با زبان های مختلف که فارسی صرفا جهت برقراری ارتباط بین اقوام استفاده می شود. ایران فارسستان نیست، ایران باید کشوری چند زبانه باشد.

۶- تدبیری اندیشیده شود که برتری لهجه معیار (تهرانی) کمرنگ شود و صحبت کردن فارسی با لهجه های مختلف، از سوژه ای برای خندیدن به امتیازی در جهت جذابیت گوینده تبدیل شود.

۷- پس از انجام موارد فوق اتخاذ سیاست مشت آهنین در برابر پانترک هایی که گرایشات تجزیه طلبانه را مطرح می کنند.


با انجام همین خواسته های ساده می توان پانترکیسم را به شدت محدود کرد و نه تنها بر تهدید آن غلبه کرد که حتی ترک زبان های کشورهای منطقه را نیز به سوی ایران متمایل و علاقه مند ساخت.

۱ نظر ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۰
سراج الدین

شوکه کننده بود. رفیقم عکس جنازه ای را برایم فرستاده بود که سر نداشت و لباس نظامی تنش بود. روی بدنش نوشته بودند در بیایان های بین عراق و سوریه اسیر و سپس کشته شد. عکس بعدی را که فرستاد متوجه شدم این بدن بی سر متعلق به پاسدار جوانی است به نام محسن حججی از لشگر نجف اشرف (متعلق به شهر نجف آباد) که اسیر داعش شده و دو روز بعد به شهادت رسیده است.


اما شوکه کننده تر از این اتفاق واکنش مردم است به این داستان. در حالی که بخش هایی از جامعه که از راهبرد ایران در عراق و سوریه حمایت می کنند به شدت ناراحتی و تاثر خود را از این حادثه نشان می دهند و آن را با اتفاقات حادثه کربلا مقایسه می کنند، بخش دیگری از جامعه هیچ واکنشی به این حادثه نشان نمی دهد و بیشتر درگیر محرومیت حاج صفی و شجاعی از تیم ملی به خاطر بازی در مقابل یک تیم اسرائیلی است.


این بی توجهی نشان دهنده یک شکاف عمیق است. این که بخش های مختلف جامعه دغدغه های متفاوت و گاه متعارضی داشته باشند پدیده ی جدیدی نیست اما اینکه یک طرف کشته ای را قهرمان ملی حساب کند و آن را الهام بخش فداکاری در راه دین و وطن بداند اما طرف دیگر هیچ واکنشی به این حادثه نشان ندهد، نشان دهنده آن است که اعضای این جامعه در تعریف منافع ملی و قهرمان ملی دچار اختلاف جدی شده اند تا آنجا که قهرمان ملی یک گروه اگر ضد قهرمان دیگری نباشد فاقد هر نوع جایگاهی است.


وقتی که در مورد مسائل ملی این اختلاف پدیدار می شود نشانه خطر است. خطری که نه تنها پشت تصمیم گیران را خالی می کند که چشم طمع دشمنان را تیز می کند.



۲ نظر ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۵
سراج الدین

واقعیت بحران برق قسمت اول

رکورد شکسته شد. در ساعت ۱۵ و 20دقیقه روز چهاشنبه14/04/96، میزان مصرف برق کشور به ۵۵ هزار و ۳۶۴ مگاوات رسید. همین خبر کوتاه برای شکه کردن مدیران صنعت برق کشور کافی بود. آرش کردی مدیر عامل شرکت توانیر خود را با عجله به رسانه ها رساند و از مردم درخواست کرد با کاهش 10 درصدی مصرف به وزارت نیرو در گذر از بحران کمک کنند. وزیر نیرو نیز مجددا درخواست کردی را تکرار کرد و از همان لحظه تمامی رسانه ها مامور شدند از مردم درخواست کنند مصرفشان را کاهش دهند. اما آیا واقعا مشکل صنعت برق میزان مصرف است؟

آمارهای جهانی نشان می دهد که میانگین مصرف خانگی مردم ایران از میانگین مصرف جهانی پایین تر است. متوسط مصرف برق در جهان به ازای هر خانوار در سال2014 حدود 3353 کیلووات ساعت بوده و این عدد برای ایران 3314 کیلووات ساعت ثبت شده است. پس اگر میزان مصرف مشکلی ندارد علت این بحران چیست؟

1

  

صنعت برق از سه قسمت اصلی تشکیل شده است. شرکت های تولید که همان نیروگاه ها هستند و برق را تولید می کنند. شرکت های انتقال که برق را از نیروگاه دریافت می کنند و در سراسر کشور توزیع می کنند و نهایتا شرکت های توزیع برق که در ابتدای هر شهر برق را از شرکت های انتقال تحویل گرفته و در اختیار مشترکین قرار می دهند. آنچه به عنوان اداره یا شرکت برق در زبان مردم شنیده می شود همین شرکت های توزیع هستند. برای فهم واقعیت این بحران باید وضعیت هر یک از این قسمت ها را به صورت جداگانه بررسی کرد. در این قسمت به سراغ شرکت های تولید می رویم.

آمارهای نشان می دهد در سال 95 ظرفیت اسمی مجموع نیروگاه های کشور ( ظرفیتی که در بهترین شرایط و بر اساس پیش بینی های علمی قابل تحقق است) 76427 مگاوات و ظرفیت عملی (ظرفیتی که عملا امکان تحقق دارد) 66558 مگاوات بوده است. اما آنچه در اوج مصرف نیروگاه ها توانسته اند تولید کنند 51579 مگاوات بوده است. بنابراین 55364 مگاوات  همچنان کمتر از ظرفیت عملی نیروگاه هاست و در صورت ارتقا بهره وری امکان تولید بیش از این مقدار نیز وجود دارد.

 با این حال یک نکته را نباید فراموش کرد. برسی آمار سال های 84 تا 95 نشان می دهد که درصد رشد فروش برق از درصد رشد تولید بیشتر بوده است. ادامه این روند می تواند برای کشور بحران ساز شود.

 اگر ظرفیت نیروگاه های ما همچنان می تواند پاسخگوی مصرف باشد به این دلیل است که مصرف صنعتی برق رشد چندانی نداشته و پیش بینی های رشد حوزه صنعت محقق نشده است.  در واقع چنانچه اوضاع صنعت کشور بهبود یابد و رشد اقتصادی افزایش یابد، بخش صنعت، برق بیشتری مصرف خواهد کرد و در صورت ثابت ماندن روند رشد فعلی این موضوع به یک مشکل جدی تبدیل خواهد شد.

برای غلبه بر این مشکل دو راهکار اصلی وجود دارد. راه حل کم هزینه تر بالا بردن بهره وری نیروگاه ها است. از یک منظر می توان بهره وری را کم کردن فاصله قدرت عملی نیروگاه ها و بار تولیدی در پیک همزمان شبکه تعریف کرد. یعنی اگر نیروگاه های ما می توانند 66558 مگاوات برق تولید کنند، میزان تولید آنها نیز در همین حدود باشد. نمودار زیر نشان می دهد که میزان بهره وری نیروگاه ها در سال های متعدد دچار فراز و فرود بوده است. اگر چه بین سالهای 87 تا 93 شاهد کاهش چشم گیر کارایی نیروگاه ها هستیم اما از سال 93 تا 95 سیر صعودی کارایی نیروگاه ها ثبات نسبی پیدا کرده است.

راه حل دوم و البته پر هزینه تر، ساخت نیروگاه است. با این حال طبق قانون اصل 44 دولت نه تنها موظف شده است تمامی نیروگاه های خود را به بخش خصوصی واگذار کند که حتی در ساخت نیروگاه های جدید نیز بیش از  20 درصد نمی تواند مشارکت نداشته باشد. اگرچه آمارها نشان دهنده افزایش سهم بخش خصوصی نسبت به بخش دولتی است اما این سهم بیشتر مربوط به واگذاری نیروگاه های دولتی می شود تا تاسیس نیروگاه توسط بخش خصوصی. موانعی همچون ابهام در قوانین، نیاز به سرمایه بسیار زیاد اولیه و عدم اعتماد بخش خصوصی به تضمین خرید برق در بلند مدت باعث شده است ورود بخش واقعا خصوصی به تولید برق کند باشد.

با توجه به آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که اگرچه صنعت برق در حوزه تولید در حال تجربه کردن دوران جدیدی است (اتکا به بخش خصوصی) و با چالش هایی همچون افزایش مصرف برق مواجه است (که در صورت بازگشت رونق به حوزه صنعت تشدید خواهد شد)، اما در حال حاضر زیر ساخت های موجود امکان پاسخگویی به نیازهای کشور را دارند؛ البته باید اعتراف کرد که بر روی لبه توانایی خود حرکت می کنند. این بر روی لبه حرکت کردن باعث شده است مدیران صنعت برق از مردم بخواهند مصرف را کنترل کنند تا مجبور به اجرای خواموشی خودخواسته نشوند. به عبارت ساده تر مجبور نشوند برق را سهمیه بندی کنند. البته مسئولین نباید فراموش کنند که نمی توان از مردم یکی از گرم ترین کشورهای جهان که میزان مصرفشان از میانگین مردم خاورمیانه پایین تر است توقع داشته باشند که در روزهای گرم سال مصرف خود را کاهش دهند. بلکه باید همت خود را بر رفع مشکلات و نواقصی که به آنها اشاره شد قرار دهند. آنچه که مردم می توانند انجام دهند مدیریت مصرف است. در واقع باید به مردم آموزش داد در ساعات اوج مصرف برق (12:30 الی 14:30) میزان مصرف خود را کاهش دهند. و البته دولت نیز در قبال کاهش مصرف در این ساعات هزینه مصرف برق در دیگر ساعات روز را کاهش دهد. اما نکته ای که باقی می ماند این است که اگر هنوز میزان مصرف به خاموشی خود خواسته نرسیده است علت افزایش خاموشی ها چیست؟ به این سوال در قسمت دوم پاسخ خواهم داد.

 

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۱
سراج الدین

۱- پدرش عضو سپاه قدس بود و مسئولیت های مختلفی داشت. این آخرها که بازنشست شده بود وظیفه اش سازماندهی و اعزام نیروهای زینبیون و فاطمیون بود. پدر محمد مرد بی نظیری بود و بی نهایت دوست داشتنی. اما سال گذشته به دلیل شیمیایی سالهای جنگ شهید شد. رفیق من همیشه تاسف می خورد که چرا اسلحه به دست نمی گیرد و در جبهه مقاومت نمی جنگد. مسئله جبهه مقاومت و حمایت از آن در تمامی تار و پود های زندگی محمد تنیده شده است. 


اما وقتی بحثمان شروع می شود مراعاتش را نمی کنم. با بی رحمی میگویم حمایت از آدم کشی مثل اسد مشارکت در جنایت های اوست؛ کسانی که به سوریه می روند مدافعین اسد هستند؛ حمایت از اسد غیراخلاقی و غیر انسانی است. گاه حتی پارا فراتر می گذارم و میگویم شما در تمامی رنج های مردم سوریه شریک هستید. مراقب باشید نفریشنان دامنتان را نگیرد.


بله من همه اینها را با بی رحمی می گویم و او با آنکه جواب می دهد، اجازه نمی دهد هیچ کدام اینها بر رابطه مان تاثیر منفی داشته باشد. بعد از هر بحث همچنان دوستیم و صمیمی.


۲- مهدی که عضو سپاه قدس است و چندباری هم برای نبرد اعزام شده شرایطش بدتر است. چون با او نه تنها بر سر سوریه که در رابطه با سپاه هم بحث می کنم و هر آنچه دلم می خواهد نثارش می کنم. با این حال فردای روزی که حسابی از خجالتش در آمده ام، سیل پیام شوخی و خنده است که از طرف او سرازیر می شود. حتی فوتبال هفتگیمان هم قطع نمی شود. با همه این مخالفت ها باز رفیقیم و از آن مهمتر همدیگر را دوست داریم.


۳- اگر از من بپرسند که ایران امروز برای نجات خود به کدام مکتب فکری، جریان سیاسی، رویکرد اقتصادی یا ... احتیاج دارد، خواهم گفت هیچکدام این مکاتب و جریان ها درد خاصی از این مردم ایران دوا نخواهند کرد. ایران امروز بیشتر از هرچیز به محمدها و مهدی ها احتیاج دارد. انسان هایی که محکم بر سر عقاید خود ایستاده اند و صادقانه حاضرند هر نوع هزینه ای نیز پرداخت کنند، اما در عین حال تساهل و مدارای آنها ستودنی است. مخالف خود را نه تنها تکفیر نمی کنند که حرف او را کامل گوش می دهند و فراتر از اینها با او دوستی می کنند و به انسان ها ورای موضع مذهبی و سیاسی شان توجه می کنند.


اگر این روحیه تساهل و مدارا گسترده و فراگیر شد، می شود امید داشت که جریان یا مکتب خاصی امکان بروز یابد و بتواند زمینه تغییر ایران را فراهم کند. در غیر این صورت حتی ایده و اندیشه ای که مستقیم توسط خدا نازل شده باشد نیز راهگشا نخواهد بود.

۳ نظر ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۱
سراج الدین

"پاسخ موشکی سپاه به داعش بسیار بجا و کمتر از آنچه بود که نیروهای ما اجازه  داشتند. هرگونه تعدی، با پاسخ بسیار قاطع‌تر مواجه می‌شود". هنگامی که سپاه پاسداران در آخرین دقایق روز یک‌شنبه ۲۸ خرداد 6 موشک بالستیک را به سمت مواضع داعش در دیرالزور سوریه شلیک کرد، موضع گیری تمامی چهره های سیاسی ایران مشابه همین اظهارات حسن روحانی بود.


پس از این حملات نوعی احساس پیروزی و غرور ملی برانگیخته شد و هم اکنون این ادراک عمومی به وجود آمده است که ایران نه تنها ضربه سختی به داعش زد که موفق شد دشمنان منطقه ای اش مانند اسرائیل و عربستان را نیز تهدید کند. اما آیا واقعا شلیک این شش موشک به این اهداف دست یافته است؟

 

اگر بخواهیم از کل داستان تراژیک منطقه در سالهای گذشته همین پرتاب موشک را ببینیم، می توانیم با این موج همراه شویم. اما مسئله این است که در یک راهبرد و استراتژی غلط حتی اقدامات درست نیز در بهترین حالت بدون نتیجه خواهند بود (اگر ضرر نداشته باشند).


از ابتدای اعتراضات مردمی در سوریه، راهبرد ایران حمایت از بقای اسد (به هر قیمتی) بود و تا امروز نیز این راهبرد ادامه پیدا کرده است. در ابتدا خبری از گروه های تندرو نبود اما با فراگیر شدن آشوب نیروهای تکفیری از سراسر جهان به سوریه آمدند و نهایتا داعش از میان آنها ظهور کرد. اسد و متحدینش نهایت استفاده را از داعش بردند و سعی کردند به دنیا اینطور نشان دهند که اگر اسد برود داعش خواهد آمد. به همین دلیل کمترین مواجهه با نیروهای داعش انجام شد و تمام تمرکز بر حذف نیروهایی قرار گرفت که می توانستند دوگانه ساختگی اسد – داعش را بر هم زنند. 


در حالی که یکی از مهمترین توجیهات حامیان راهبرد ایران در سوریه پیشگیری از ورود بحران به ایران و نجنگیدن در کرمانشاه و همدان بوده است، بعد از چند سال نبرد مستقیم، تقدیم بیش از ٢ هزار شهید و هزینه های مالی مختلف، تعداد گروهای تکفیری در مرزهای ایران افزایش پیدا کرده است و زبانه های این بحران نهایتا تا تهران و داخل ساختمان مجلس ما رسید و هم اکنون سطح درگیری با آنها از کردستان و کرمانشاه و آذربایجان تا سیستان و چابهار گسترش یافته است.


با در نظر گرفتن هزینه ها و نتایج این استراتژی، باید گفت در این راهبرد غلط یک حرکت خوب نیز نمی تواند باعث خوشحالی شود. اگر این اقدام در کنار تلاش برای حل ریشه ای مشکلات (اختلاف با عربستان) انجام می شد قطعا بسیار خوشحال کننده بود اما وقتی هر روز به تنور دشمنی با عربستان دمیده می شود، این موشک اندازی ها سودی نخواهد داشت و اتفاقا باید دعا کنیم بحران را عمیق تر نکند.


در خاورمیانه ای که طبیعت آن هر روز خشک تر، اقتصادش ضعیف تر، حاشیه نشینی و فقر در حال گسترده تر شدن است، همزمان فرهنگ مدارا، آشتی و صلح خواهی ضعیفتر می شود، و کلماتی مانند مذاکره، توافق، پرهیز از خشونت در حال تبدیل شدن به فحش و ضد ارزش می باشد، نمی توان از موشک اندازی خوشحال شد، چرا که جهت نهایی نادرست و اشتباه است.


تا وقتی مشکلات را به صورت ریشه ای حل نکنیم حتی اگر تمام زمین های داعش را پس بگیریم و تک تکشان را نابود کنیم به زودی گروهی به مراتب وحشی تر جای آنها را خواهد گرفت.

۱ نظر ۰۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۲۲
سراج الدین

یکی از پدیده‌های رایج دوران ما فروکاست شخصیت‌های بزرگ به محدوده‌های تنگ جناحی و سیاسی است. چمران به عنوان یکی از اسطوره‌های تاریخ معاصر ایران از این آفت دور نمانده است. اتفاقا جذابیت آدم هایی مثل چمران در این است که از لیبرال گرفته تا مذهبی‌های افراطی از در خانه او ناامید بر نمی‌گردند و هر کدام سخنی، رفتاری و یا تقریری پیدا می‌کنند تا خود را به او شباهت دهند. اما به راستی اگر چمران امروز در بین ما حضور داشت در کدام دسته بندی قرار می‌گرفت؟ آیا همچنان در نهضت آزادی می‌ماند؟ در طیف اصلاح طلبان قرار می گرفت یا اصولگرایان؟


نمی‌توان برای این سئوال پاسخی قطعی ارائه داد. با این حال با بررسی کنش های سیاسی چمران می توانیم علت کلی رفتار‌های او را کشف کنیم و سپس بر اساس آن، رفتار سیاسی امروز او را پیش بینی کنیم.


چمران از زمان دبیرستان به واسطه حضور در مسجد هدایت و درس‌های آیت الله طالقانی و بعدها با عضویت در انجمن اسلامی دانشکده فنی و شاگردی مهندس بازرگان به سوی نهضت آزادی حرکت کرد. بعد از انقلاب مصطفی چمران نماینده مردم در مجلس اول و وزیر دفاع دولت موقت بود و با شروع ناامنی‌ها در کردستان به این منطقه رفت. او جزو کسانی بود که اعتقاد داشتند نمی‌توان مشکل کردستان را- با توجه به شرایط ویژه آن- تنها از طریق سیاسی حل کرد. 

به همین دلیل وقتی دولت موقت که قالب اعضای آن اعضای نهضت آزادی و در واقع هم حزبی‌ها و دوستان قدیمی او بودند تصمیم می‌گیرند چمران را به همراه یزدی و فروهر به عنوان گروه صلح و آشتی به کردستان اعزام کنند با آنها همراهی نمی‌کند و راه خود را از این گروه جدا می‌کند.


پس از تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان خط امام دولت موقت با این اقدام مخالفت و سپس استعفا می‌دهد. مسئول دفتر چمران در آن زمان نقل می‌کند که به او گفتم حالا که دولت استعفا داده است چه کار کنیم و ایشان دستور به تخلیه دفتر دادند. چند دقیقه بعد که دوباره به اتاق رفتم او را دیدم که عکس امام را در دست دارد. به او گفتم مگر نمی‌‌خواهید دفتر را ترک کنید، چمران گفت: نه من هرگز امام را رها نمی کنم. بار دیگر چمران دوستانش را رها می‌کند و به مسیری می رود که هیچ کدام از هم حزبی‌هایش در آن نیستند.


اما همین چمران وقتی جلود معاون قذافی، دیکتاتور دیوانه عرب که امام موسی صدر را ربوده است وارد ایران می‌شود به امامی که هرگز او را رها نکرد و معتقد بود نتیجه انقلاب او تنها در سالهای آینده درک خواهد شد نامه می‌نویسد و می‌گوید:


"نمی‌دانم چگونه ممکن است که رهبر انقلاب اسلامی ایران دست خود را در دست مجرمین بگذارد؟ مگر ما به خاطر خدا قیام نکرده‌ایم؟... چگونه می‌خواهیم که انقلاب اسلامی ایران را با کثافات مجرمین آلوده کنیم؟... معمر قذافی هفت ماه پیش رهبر شیعیان لبنان را دزدیده است... حضرت آیت‌الله بارها درخواست زیارت معمر قذافی  را از ایران رد کرده‌اند؛... چطور یک‌باره خبر تجدید روابط با لیبی انتشار می‌یابد و جلود معاون معمر قذافی رهسپار ایران می‌شود؟... . ای محمد (ص)، ای سرور انسان‌ها، تو کجایی که ببینی چه کسانی رسالت پاک تو را برای خودخواهی‌های خود آلوده می‌کنند و به نام اسلام بزرگترین ضربه‌ها را به اسلام می‌زنند... ."


در واقع چمران به هیچ گروه، دسته یا فردی امضای تعهد نداده بود و تنها در مسیری که آن را حق می دانست قدم بر می‌داشت. امروز اگر چمران بود برای شکست گروه مقابل تمامی اقدامات هم حزبی‌هایش را بی چون و چرا تایید و یا نسبت به اشتباهات آنها سکوت پیشه نمی‌کرد. چمران هرگز در مقابل حرمت شکنی‌ها آرام نمی نشست و با مصلحت اندیشی‌های سیاسی حق را تنها نمی‌گذاشت.


اگر مصطفی چمران امروز در بین ما بود...

۵ نظر ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۰
سراج الدین

شاید هیچ موضوعی در جمهوری اسلامی به اندازه امنیت اهمیت نداشته باشد و کمتر موضوعی باشد که مسئولین نظام به اندازه امنیت برای آن بی حساب هزینه کنند. با این حال ۱۲ کشته و ۴۵ زخمی در حملات تروریستی به مجلس و حرم امام خیمنی نشان داد که افسانه امنیت همیشگی و پایدار قابل نقض است و این سوال را پیش آورد که در کجای سیاست گذاری ها اشتباه شده است که برخورداری از امنیت به مفهوم پایدار آن زیر سوال رفته است ؟


 مولفه های امنیت ملی را در یک نگاه ساده می توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول "عوامل فراگیر" است. این عوامل که در اثر اتفاقات جهانی و یا حوادث طبیعی شکل می گیرند بر امنیت ملی کشورها تاثیر دارند اما کنترل آنها در اختیار کشورها نیست. دسته دوم عوامل ناشی از وضعیت جغرافیایی، سابقه تاریخی، بافت و ترکیب جمعیتی و از این قبیل است که تغییر آنها در زمان محدود و معین، به سختی ممکن یا ممتنع است. 


دسته سوم را عواملی تشکیل می دهد که با مدیریت دولت و روش‌های علمی، قابل تعدیل و در نتیجه، موجب ارتقای امنیت ملی می‌باشند؛ مانند افزایش اشتغال، ایجاد رفاه، توسعه، دموکراسی، حکومت قانون، امنیت اقتصادی، انسجام فرهنگی-اجتماعی، وحدت ملی در بعد داخلی و در بعد خارجی، برقراری صلح، حسن رابطه با همسایگان، افزایش توان اقتصادی و نظامی در صحنه بین‌المللی. این عوامل به صورت بلاواسطه یا مستقیم در امنیت ملی اثر می گذارند.


در طول سالهای گذشته از میان تمام مولفه های موثر که قابلیت مدیریت آنها وجود داشته است (دسته سوم)، بیشترین تاکید بر روی این راهبرد قرار گرفت که خطوط پدافند ایران از مرزها به خاک کشورهای همسایه برده و با دشمن در کشورهای همسایه مبارزه شود. در نتیجه بسیاری از مولفه های مهم دیگر اگر نگوییم مورد غفلت قرار گرفتند، می توانیم ادعا کنیم که نسبت به آنها کم توجهی شد.


برای فهم بهتر عوامل داخلی در دسته سوم مولفه های امنیت ملی می توان به مشارکت مردم سیستان و بلوچستان در انتخابات اشاره کرد. اینکه در دو انتخابات گذشته استان سیستان بیشترین رای را به روحانی داد، نشان دهنده امید این مردم به راه حل های سیاسی برای تحقق مطالباتشان است (مولفه حکومت قانون و دموکراسی). این امر در کنار رویکرد ضد داعشی رهبران سنی مذهب این منطقه (انسجام فرهنگی و وحدت ملی) تاثیر مهمی بر امنیت داخلی ایران داشته است. کافی است امید این مردم به راه حل سیاسی قطع شود و پذیرای داعش شوند تا متوجه شویم چه قدر مهار داعش می تواند سخت باشد.


در بعد خارجی هم سررشته تمام درگیری های منطقه به جنگ نیابتی ایران و عربستان باز می گردد. بی توجهی به ترمیم روابط با همسایگان،  تنش زدایی با ایشان و تاکید بر مواجهه تمام قد، نتیجه اش می شود تلاش تمام قد آنها برای بازگرداندن خطوط پدافند به داخل ایران و به قول خودشان انتقال معرکه به داخل ایران. صرف جنگ نیابتی نمایند ضامن امنیت پایدار باشد.


اگر میخواهیم امنیت به طور پایدار برای کشور فراهم شود لازم است به تمامی این مولفه ها به صورت متوازن توجه کنیم و با صرف منابع در یک بخش و غفلت نسبت به مابقی، زمینه نا امنی های بعدی را فراهم نکنیم.

۱ نظر ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۳۱
سراج الدین

اگرچه به ما گفته بودند که خانه به صورت اجاره در اختیار یک زن و شوهر تازه ازدواج کرده است اما در که باز شد اثری از خانه تازه عروس دیده نمی شد. تقریبا وسیله خاصی در آن خانه 65 متری نبود. تمام آنچه که در یک نظر دیده می شد یک فرش بود، یک مانیتور که کار تلوزیون را می کرد، یخچال و گاز بسیار ارزان قیمت و  تا دلتان بخواهد کتاب دینی که دور تا دور خانه چیده شده بود. از نحوه پهن شدن کتاب ها روی زمین فهمیدم زن و شوهر هر دو مشغول مطالعه بوده اند و هر دو طلبه اند.


وقتی تصمیم گرفتم در یکی از محله های ارزان قیمت قم خانه بخرم تقریبا هر روز این صحنه را می دیدم. برای منی که از کودکی با جمع های طلبگی ارتباط داشته ام صحنه غریبی نبود. اما به تازگی تجربه ای برای من اتفاق افتاد که درک من را از زندگی طلبگی عمیق تر کرد. هر هفته با گروهی از دوستان به فوتسال می رویم که برای هر نفر 5 هزار تومان تمام می شود. یکبار یکی از بچه ها پیش من آمد و گفت 5 هزار تومان خیلی گران است. اگر از طلبه ها 3500 تومان بگیری من دوستان طلبه زیادی دارم که دوست دارند بیایند. من موافقت کردم و در هفته های بعد با کمال تعجب دیدم 5 تا 7 نفر با او می آیند که هفته های قبل به خاطر 1500 تومن نمی آمدند


برخلاف باور اکثر مردم زندگی طلبگی علی رغم همه حمایت های جمهوری اسلامی همچنان با فقر و تنگدستی همراه است. زندگی بیشتر طلاب به شهریه ای وابسته است که در بیشترین حالت (سیدِ معیلِ سطح 4) به سختی به٥٠٠ هزار تومان هم می رسد و اینکه همین شهریه اندک با چه روش نامناسبی پرداخت می شود داستان غم انگیزی است.

 غیر از شهریه اکثر طلاب از کار در موسسات حوزوی نیز درآمد اندکی کسب می کنند. این موسسات با کمترین حقوق ممکن از انگیزه های مذهبی و نیاز مالی طلاب سوء استفاده می کنند و کار خود را پیش می برند. برخی روحانیون نیز به عنوان کارمند در ادارات مشغول هستند که شرعا نباید شهریه دریافت کنند


گروه اندکی از همین طلاب کارمند هستند که از طریق کسب مناصب بالای دولتی، اوضاع مالی خیلی خوبی پیدا کرده اند و جامعه با دیدن اینها برای آن اکثریت ضعیف حوزه حکم صادر می کند. اکثر طلاب زندگی مالی بسیار سختی دارند. دلیل اینکه علی رغم این سختی ها مردم ذهنیت دیگری از زندگی طلاب دارند این است که طلبه فقر را رنجی مقدس می داند و از آن گلایه نمی کند. به علاوه اکثریتشان گلایه کردن از مشکلات اقتصادی را تضعیف نظام دینی می داند و همین علاقه به دین باعث می شود از نظامی که آن را دینی می داند تمام قد دفاع کند


همین دفاع بی قید و شرط و صددرصدی در کنار زندگی مرفه آن معدود روحانیون دولتی که قرار می گیرد باعث می شود مردم همه را یک کاسه کنند و بگویند روحانیون همه در منافع مالی حکومت سهیم هستند. اما واقعیت بسیار متفاوت است و ای کاش طلبه ها از این بخش از زندگی خود برای مردم بیشتر بگویند.

۷ نظر ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۱
سراج الدین