الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸۸ مطلب توسط «سراج الدین» ثبت شده است

هر سال ماه رمضان که شروع می شود جواب های متعدد و جالبی به این سوال داده می شود. تحقیقات علمی متعددی که دانشمندان غربی در مورد روزه انجام داده و فواید فوق العاده روزه را برای سلامتی تایید کرده اند بخشی از این استدلال ها هستند. جدای از اینکه هرگز برای این پژوهش ها مستندی ارائه نمی شود این سوال بی پاسخ می ماند که اگر ارزش روزه به حفظ سلامت است تفاوت روزه با رژیم های غذایی چیست؟

برخی دیگر می گویند روزه برای این است که با درد فقرا آشنا شویم. اما کسی که از حاضر بودن غذا در موقع افطار مطمئن است چطور می تواند درد فقرا را درک کند؟ قصد ندارم دلایلی که برای روزه گفته می شود را مرور کنم و بعد یکی یکی آنها را ردکنم.  سوال من این است که چرا تلاش می کنیم برای روزه دلایل سطحی دست و پا کنیم در حالی که مولانا هدف اصلی روزه را در قرن هفتم گفت و داستان را تمام کرد:

این دهان ب‍‍ستی دهان‍‍ی باز ش‍‍د
تا خورن‍‍ده لق‍‍مه‌های راز ش‍‍د

 

لب فروب‍‍ند از طعام و از شراب

سوی خوان آسمانی ک‍‍ن شتاب

 

گر تو ای‍‍ن ان‍‍بان ز نان خالی کن‍‍ی

پر ز گوهرهای اج‍‍لالی کن‍‍ی

 

طفل جان از شیر شی‍‍طان باز ک‍‍ن

بعد از آن‍‍ش با مل‍‍ک انباز ک‍‍ن


چ‍‍ند خوردی چرب و شی‍‍ری‍‍ن از طعام

امتحان ک‍‍ن چ‍‍ند روزی در صیام

 

چ‍‍ند شب‌ها خواب را گ‍‍شت‍‍ی اسی‍‍ر

یک شب‍‍ی بی‍‍دار ش‍‍و دول‍‍ت بگی‍‍ر


آغاز این ماه مبارک، ماه آزادی و رهایی از خود را به همه پاکدلان عالم تبریک عرض می کنیم.


۳ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۴
سراج الدین

اگر از من بپرسند که در دوران معاصر چه چیزی بیشترین ضربه را به ایران زده است خواهم گفت: نبود عقلانیت و و جود باورهای موهومی که بین ما و واقعیت فاصله انداخته اند. اجازه دهید بیشتر توضیح دهم. انسانی را تصور کنید که پایش دچار خونریزی است و وقتی به او می گویند پیگیر درمانت باش می گوید نخیر آقا، دردی که تو را نکشد قوی ترت خواهد کرد.

 ادعای این فرد حقیقتا جذاب است و احتمالا گاهی اوقات درست هم باشد اما این باور مانع برقراری ارتباط با واقعیت در این فرد شده است و اجازه نمی دهد خونی که از پایش می رود و احتمال مرگ را ببیند. جامعه ایرانی مالامال از این اعتقادهاست. اعتقادهایی که بین ما و واقعیت فاصله انداخته اند.اعتقاد هایی که نه می شود آنها را اثبات کرد و نه رد و گاه به شدت رنگ مذهب  به خود گرفته اند.

برای مثال در همین تحریم های هسته ای که می رفت کمر ایران را خم کند عده ای می گفتند این هزینه استقلال و عدالت خواهی ماست و حاضریم هر هزینه ای را برای این آرمان ها بدهیم. و یا می گفتند اگر ما مقاومت کنیم یاری خدا خواهد رسید و همانطور که پیامبر از شعب ابوطالب خارج شد ما نیز نجات خواهیم یافت و قطعا"آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند". اینها نیز جمله های قشنگی هستند اما آیا واقعیت هم دارند؟ 

جذابیت هیجانی این باورها مانع از دیدن این واقعیت می شود که تحریم فاصله طبقاتی را در ایران افزایش داد و عده ای را به ثروت های میلیاردی رساند. حتی مانع از دیدن این موضوع می شود که کشورهای همسایه ما مانند قطر نهایت استفاده را از این فرصت کردند و با استخراج گاز از حوزه های مشترک سود بزرگی نصیبشان شد که از همان سود برای ضربه زدن به ایران نهایت استفاده را کردند.

سوال مهم دیگر این است که آیا اصلا می شود صحت این دست ادعاها را بررسی کرد؟ مثلا اگر ما ۱۵۰ سال مانند یاران پیامبر فقط دانه خرما می خوردیم  و وقتی همه چیزمان را از دست داده بودیم پای میز مذاکره می رفتیم، صاحبان ادعای لزوم صبر می گفتند اگر ۱۵۰ سال و یک روز صبر کرده بودید فتح المبین خدا فرامی رسید و شما کم طاقتی نشان دادید. باورهایی از این دست را نه می شود اثبات کرد و نه رد، تنها می شود به پای آنها سوخت. نویسنده منکر امدادهای غیبی نیست اما حمایت از هر ادعایی با استفاده از امدادهای غیبی خطرناک است.

دلیل اینکه که به روحانی رای می دهم این است که دولت او را بیشتر از سایر گزینه ها در مسیر دوری جستن از این باورهای موهوم و مخرب و همچنین  در مسیر عقلانیت می بینم. حسن روحانی در موضوع برجام نشان داد که آرامش و زندگی مردم برای او اهمیت بیشتری نسبت به باورهای به ظاهر جهادطلبانه و انقلابی گرایانه دارد که متاسفانه رنگ آخرالزمانی هم به خود گرفته اند. در طرح سلامت و افزایش حقوق افراد تحت پوشش بهزیستی نشان داد که در رفع فقر پیرو عقلانیت است و به جای توزیع یارانه های بی هدف که ثروت کشور را نابود خواهند کرد به دنبال توانمندسازی فقرا است. 

روحانی با بازگرداندن شرکت های نفتی خارجی نشان داد که اهل و حساب و کتاب است و حاضر نیست تحت هیچ فشاری برداشت از حوزه های مشترک نفت و گاز را فدای کسب سود و ثروت اندوزی برخی شرکت های نفتی وابسته به نهادهای نظامی کند که در پشت ادعاهای ایدئولوژیک «استقلال»، «نگاه به درون» و «ما می توانیم» پنهان شده اند. به روحانی رای می دهم چرا که در مسیر عقلانیت جدیت بیشتری دارد و جامعه را به زندگی می خواند نه مرگ. او مرگ را با باورهای بی پایه زندگی بهشتی نشان نمی دهد.

۴ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۱۸
سراج الدین

شاید مهمترین حادثه انتخابات ریاست جمهوری  رد صلاحیت محمود احمدی نژاد باشد. اینکه رد صلاحیت او به نفع چه کسی بود و به ضرر چه کسی اصلا مهم نیست. مهم این است که او چرا رد صلاحیت شد؟ شورای نگهبان توضیحی در این خصوص ارائه نکرد و عملا خود را موظف به این کار هم نمی داند. آیا احمدی نژاد تخلف مالی داشته است؟ آیا ناکارآمدی او در اداره ممکلت موجب بحران شده بود؟ آیا کشور را تا مرز نابودی‌ و جنگ برده بود؟ شورای نگهبان فقط سکوت می کند و از همه تبعیت از قانون (تصمیم شورای نگهبان) را طلب می کند. 


اما نمی گوید که خودش بر اساس کدام قانون عده ای را تایید می کند و عده ی دیگری را رد. چطور کسی که در دوره قبل تایید شده و از سال ۹۲ تا امروز هیچ کنش مهمی نداشته است در سال ۹۶ رد صلاحیت می شود؟ می توان هزار سوال مانند این مطرح کرد.


مشکل رد صلاحیت های بی دلیل، تنها مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، که صلاحیت ها را شورای نگهبان تایید می کند نیست. در همین انتخابات شورای شهر که صلاحیت ها را  هیات مرکزی نظارت بر انتخابات شوراها تایید می کند به نظر می رسد دیدگاه های سیاسی بر روند بررسی صلاحیت نامزدها بی تاثیر نبوده است. افرادی مانند علیرضا دبیر،‌ سردار طلایی، حسین رضا زاده و عباس جدیدی که به عنوان نامزد عضویت در شورای شهر تهران ثبت نام کرده اند نیز رد صلاحیت شده اند. در اینجا نیز باید مشخص شود که چرا اینها رد صلاحیت شده اند. علیرضا دبیر در حالی رد صلاحیت شده است که صلاحیت او را مراجع ۴ گانه تایید کرده اند.


اینکه این رد صلاحیت ها به نفع چه کسی است اصلا مهم نیست. نفع بلند مدت همه در رعایت قانون است نه حذف رقیب. فراموش نکنیم که اگر امروز از قانون فراتر رویم و خانه قانون را ویران کنیم،‌ زمانی که هیچ پناهگاهی غیر از قانون نداریم بی پناه خواهیم ماند.


۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۳۴
سراج الدین

 تقریبا روزی نیست که عکس یا فیلم وحشتناکی از خاورمیانه منتشر نشود. برای نزدیک شدن به دردی که مردم کشورهای این منطقه آشوب زده تجربه می کنند، کافی است لحظه ای فرزند خود را جای آن کودکی بگذاریم که گاز شیمیایی تنفس کرده و جان دادن او را روی دستان خود تماشا کنیم. یا فقط تصور کنیم که هر لحظه این اضطراب همراهمان باشد که عزیزانمان خورشید فردا را خواهند دید یا نه. امیدوارم قوه تخیل خوبی نداشته باشید تا درد کمتری تحمل کنید اما واقعیت این است که بخش بزرگی از مردم خاورمیانه هر روز این دردهای جانکاه را تجربه می کنند.

 

حوادث این سال های خاورمیانه ایران را شدیدا درگیر کرده است و این درگیرشدن در کشوری مانند سوریه از کمک مستشاری به حضور علنی و ارسال نیرو از کشورهای مختلف در حمایت از اسد تغییر کرده است. در توجیه حضور نظامی در این سطح گفته می شود که اگر با گروه های افراطی در دمشق نجنگیم باید در خیابان های کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم. در واقع ما خطوط دفاعی خود را از مرز ها به قلب دیگر کشورها گسترش داده ایم. آنقدر این استدلال گفته شده و ما شنیده ایم که برایمان بدیهی شده است و اصلا به نتایج آن فکر نمی کنیم.

 

لطفا دوباره صحنه هایی را که در ابتدای یادداشت گفتم مرور کنید. آیا این اخلاقی است که ما امنیت خود را به بهای چنین دردهایی برای دیگران تامین کنیم؟ آیا اخلاقی است که ما اسد را به خط قرمز خود تبدیل و این جنگ را طولانی تر کنیم؟ آیا انسانی است که به قیمت تضعیف نشدن عمق راهبردی و حفظ امنیت ایران، چشممان را به جنایت های اسد و ارتشش ببندیم و او را در راس قدرت حفظ کنیم؟

 

وقتی به چهره کودکان و زنان سوریه نگاه می کنم عزیزان خود را جای آنها می گذارم و می گویم اگر  بخاطر امنیت خانواده خود پذیرفته ایم که زندگی مردم کشورهای دیگر اینطور سیاه باشد، حقیقتا انسانهای کثیفی شده ایم و اخلاق در ما شدیدا سقوط کرده است.

 

چطور می توانیم راضی شویم که مردم دیگری به خاطر ما اینطور دچار انواع تلخی ها و مصیبت ها شوند؟ اگر توان کاستن از درد مردم خود و دیگر کشورها را نداریم حداقل دردی به انبوه دردهایشان اضافه نکنیم. آیا اخلاقی تر نیست که بار امنیت کشورمان را خودمان به دوش بکشیم؟ آیا بهتر نیست راه حل های دیگری برای تامین امنیت پایدار خود پیدا کنیم؟ چطور ممکن است نهال نفرتی که امروز در قلب بخش بزرگی از مردم سوریه کاشته می شود برای ما میوه امنیت پایدار بدهد؟ اگر این همه درد را برای دیگران میپسندیم تفاوت ما با آمریکا و دیگر دولت های استعماری چیست؟

 

اگر قرار است برای امنیت ما کودکان سوری یتیم شوند، مادران شاهد مرگ کودکانشان از شدت گرسنگی باشند و آوارگان سوری دختران خود را راهی فاحشه خانه ها کنند، ترجیح من این است که خود و خانواده ام کشته شویم. اگر قرار است امنیت قیمتی داشته باشد این قیمت باید از جیب خود ما پرداخته شود نه مردم بیگناه دیگر کشورها. 

۶ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۳
سراج الدین
ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری، وزارت کشور را به سیرکی هیجان انگیز تبدیل کرد که اگر مدت زمانش را کمی بیشتر می کردند به رقیبی جدی برای سیرک خلیل عقاب تبدیل می شد. این جذابیت به سرعت در بین جامعه طرفدار پیدا کرد، به طوری که برخی مردم صرفا برای تماشا کردن پدیده های ثبت نام ریاست جمهوری بیرون وزارت کشور جمع شده بودند. اگر از این پدیده های بعضا بیمار بگذریم با آدم های زیادی روبرو می شدیم که صرفا برای شنیده شدن صدایشان آمده بودند. یعنی آنقدر حرف در گلو داشتند و هیچ فرصتی برای گفتنش پیدا نکرده بودند که تریبون ثبت نام را برای دیده شدن و پیدا کردن گوش شنوا مغتنم شمرده بودند.

اما دریغ از گوش شنوا. اصحاب رسانه که باید حداقل برای لحظاتی گوش شنوا و زبان گویای خواسته های این مردم می شدند مشغول گرم کردن سیرک وزارت کشور شده بودند. خبرنگاران آنقدر از سرگرم شدن با بعضی بیماران روحی-روانی که برای ثبت نام آمده بودند لذت می بردند، که به هر ثبت نام کننده ناشناسی به چشم سوژه ای برای خندیدن و جک ساختن نگاه می کردند.

این خبرنگاران وقتی در مقابل آن پیرمرد خراسانی یا آن حامی محیط زیست کرمانشاهی با غرور  و تکبر فراوان از برنامه هایشان برای ارتباط با ترامپ می پرسیدند و با این پاسخ روبرو می شدند که هدف آنها اصلا ثبت نام نیست و فقط می خواهند حرفشان را به گوش مردم برسانند، با بی اعتنایی به سراغ سوال مسخره و کلیشه ای دیگری می رفتند تا شاید از سوال دوم بتوانند سوژه ای برای خندیدن پیدا کنند.

آنقدر مشغول این سیرک گردانی بودند که از افراد سیاسی شناخته شده ای مانند اعظم طالقانی که احتمال تایید صلاحیتشان پایین بود،حتی یک مصاحبه هم نگرفتند و نپرسیدند شما با این بیماری چرا خودت را به زحمت انداختی؟اگرچه جامعه خبرنگاران چشم ما در وزارت کشور بود و خود چشم تنها می بیند و معمولا دیده نمی شود، اما آنقدر سطح رفتارها غیر حرفه ای و غیر اخلاقی بود که بسیاری را به این نتیجه رساند که خود این چشم ها بیشتر از آن بیماران ثبت نام کننده نیازمند درمان هستند.

اگرچه نشان دادن حضور ثبت نام کنندگان بی کفایت و بیماری که مهمترین قابلیت آنها سرگرم کنندگی است، در رفع این مشکل تاثیر مهمی دارد اما خبرنگاری با سیرک گردانی تفاوت دارد. خبرنگار باید حداقل به دلایل حضور مردم عامی بپردازد، سعی کند مشکلات آنها را منعکس کند و به ویژه نظرات ثبت نام کنندگان و تمامی چهره های سیاسی را منعکس کند.

به امید روزی که ابتذال از رسانه های کشورمان دور شود
۴ نظر ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۰۲
سراج الدین

سلام بر پسر عزیزم

پسرم در دین ما ازدواج زیرمجموعه عقود تعریف شده است. یعنی به ازدواج به چشم عقد قرارداد در کنار دیگر قراردادها که برای معاملات تعریف شده است نگاه می شود. کسی که ازدواج را از لحاظ حقوقی یک قرارداد مانند دیگر قراردادهای اقتصادی تعریف کرده کار درستی کرده است. وقتی که انسان ها دچار اختلاف می شوند باید مبنایی که از اول بر روی آن توافق کرده اند را معیار قضاوت قرار داد. اما مشکل از آنجا شروع می شود که نگاه ما مردم به ازدواج کاملا معاملاتی باشد. یعنی تمامی ساحت های ازدواج را مانند یک معامله نگاه کنیم در حالی که ماهیت ازدواج اصلا معامله نیست.


پسرم وقتی به ازدواج های اطرافمان نگاه می کنیم می بینیم بسیاری از آنها تبدیل به یک معامله شده اند. دو طرف این رابطه مانند تاجرهای کارکشته هزینه - فایده می کنند و سعی می کنند با  کمترین سرمایه گذاری بیشترین سود را ببرند. از همان روز اولی که آشنایی شروع می شود افراد شروع می کنند به محاسبه منافع مادی و مالی حاصل از این رابطه. پسرم ذهنت سمت مثال های خیلی افراطی که میزان ثروت پدر یکدیگر را محاسبه می کنند نرود. همین که حساب می کنند هدیه ای که برای محبوبشان می خرند هم قیمت همان هدیه ای باشد که او برایشان خریده است نوعی معامله کردن است. حتی در میزان محبتی که بهم نشان می دهند نیز به این موضوع دقت می کنند که همان اندازه ای محبت کنند که محبت دریافت کرده اند. این نگاه معامله گر نابود کننده زندگی است.


متاسفانه مردم از همان روزی که برای خواستگاری می روند این رابطه محاسبه گرانه را شروع می کنند و به جای اینکه ازدواج را فرصتی برای محبت کردن بدانند، این رابطه را به معامله تبدیل می کنند. حساب می کنند که وقتی ما رفتیم خانه آنها 3 نوع میوه آوردند و دلیلی ندارد ما با 4 نوع میوه از آنها پذیرایی کنیم. مهریه دخترمان کم است پس باید شیربها زیاد باشد. ارزش ریالی هدیه ای که برای شب یلدا آوردند فلان قدر بود پس ما هم نباید بیشتر از این هدیه بدهیم.


پسرم حتی اگر این نگاه معامله آمیز را در این مرحله به سختی بپذیریم این که دو نفر در روابط دو خودشان هم نگاه معامله گرانه داشته باشند بسیار خطرناک و آزادهنده است. زن و شوهر ها حتی در کارهای خانه هم دو دو تا چهارتا می کنند و مثلا می گویند امروز من 4 کار انجام دادم و او 2 کار؛ پس سهم من دیگر تمام شده است. یا با خود حساب می کنند که مگر این همسرم برای من چه کرده است که بخواهم به او محبت کنم. پس شروع می کنند و به گرو کشی و می گویند اگر می خواهی فلانجا فلان کاری را کنم که می خواهی، باید توهم اینکار را کنی. این نوع رفتار حقیقتا غیر قابل تحمل است. زن و شوهر ها حتی این معامله گری را تا شخصی ترین جنبه های زندگی خود گسترش می دهند و آنجا هم معامله می کنند و به دنبال سود بیشتر هستند.


پسرم اگر می خواهی از زندگی لذت ببری اینطور نباش، در شروع یک رابطه به ارزشمندی آن توجه کن و وقتی آن را برای رشد انسانیتت سودمند یافتی دیگر محاسبه نکن. هر قدر بی قید و شرط تر محبت کنی محبت بیشتری دریافت می کنی. محبت بین زن و شوهر مانند چشمه آبی است که هرقدر از آن بیشتر برداشت کنی آبش بیشتر می شود. بدون توجه به اینکه در یک موضوع خاص چه قدر دریافت کرده ای، بی دریغ محبت کنی خودت خواهی دید که محبت بیشتری دریافت خواهی کرد. وقتی به همسرت نشان دهی که در هر شرایطی به او بی نهایت محبت می کنی قلب او را آرام می کنی و دریای محبت او را به سوی خودت جاری خواهی کرد.


پسرم هرگز در رابطه ات معامله نکن. 

۴ نظر ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۵
سراج الدین

یک فروشنده لباس را با یک پزشک ثروتمند و شناخته شده از لحاظ بهره مندی از قدرت مقایسه کنید. طبیعتا قدرت یک پزشک بیشتر است و همه ما او را قدرتمند تر می دانیم. اما در عمل روابط قدرت پویایی دارد و اینطور نیست که همیشه این پزشک از فروشنده لباس قدرتمندتر باشد. یعنی وقتی همین پزشک قدرتمند برای خرید لباس به فروشگاه محلشان رجوع می کند بین او و فروشنده لباس رابطه ای برقرار می شود که قدرت فروشنده بیشتر است. قدرت منابع متعددی دارد که دانش، تخصص و جایگاه در سلسله مراتب اقتدار قانونی از جمله آنها هستند. 

در رابطه فروشنده و پزشک در فروشگاه لباس، فروشنده است که این منابع را در اختیار دارد. فروشنده است که می داند کدام لباس کیفیت بهتری دارد و صرفه اقتصادی کدام گزینه بیشتر است (منبع دانش). به علاوه او صاحب اختیار فروشگاه است. اوست که تعیین می کند قیمت ها چه قدر باشد، چه میزان تخفیف داده شود، ساعت کار تا چه زمانی باشد، رویه خرید به چه صورتی انجام شود و ... (منبع جایگاه در سلسله مراتب اقتدار قانونی). وقتی هم که فروشنده برای درمان به مطب پزشک می رود این بار پزشک است که به دلیل بهره مندی از منابع قدرت در جایگاه صاحب قدرت قرار می گیرد. می توانید این مثال را به تمامی اقشار جامعه از ضعیف ترین تا قویترین و تمامی لحظات زندگی تعمیم دهید.

به همین دلیل تفکیک مردم به دو دسته قدرتمند و ضعیف ( به این معنی که گروهی همیشه در موضع ضعف قرار دارند و گروهی همیشه در قدرت) چندان درست نیست. یعنی اگر چه به صورت کلی برخی قدرتمند تر از برخی دیگر هستند اما در تمامی شرایط زندگی یک نفر قدرتمند نیست و فراوان اند مواردی که دیگران قدرتشان از او بیشتر است. پس همه ما فارغ از آنکه شغلمان چیست، از کدام خانواده هستیم، تحصیلاتمان چه قدر است و چه قدر پول داریم، در زندگی لحظات فراوانی را تجربه می کنیم که قدرت در دست ماست و این ماییم که باید حرف آخر را بزنیم. نکته ناراحت کننده این است که تجربه زندگی روزمره حکایت از این دارد که ما مردمی زورگو هستیم و هر وقت که در روابط اجتماعی، قدرت در سمت ما قرار می گیرد سوء استفاده زیادی از آن می کنیم.

به همین دلیل برای اینکه زورگویی در این سال نو برای همیشه از تار و پود فرهنگ ما شسته شود نیازی نیست که هر روز به صاحبان قدرت ( فارغ از اشکال مختلف آن) بد و بی راه بگوییم. صاحبان قدرت تنها سیاستمداران و ثروتمندان نیستند. همه ما در لحظاتی از زندگی روزانه صاحب قدرت هستیم. کافی است که خودآگاهی خود را افزایش دهیم و مراقب باشیم که چه زمانی در روابط اجتماعی در جایگاه قدرت قرار می گیریم و تمام تلاشمان را بکنیم که زور نگوییم.

امیدوارم سال نو سالی پر از شادی و آرامش برای همه و به دور از زورگویی باشد.

۳ نظر ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۵
سراج الدین
مرد فارسی زبان و اهل افغانستان بود، با جدیت و حرارت خاصی تاکید می کرد که زبان آنها از زبان فارسی مردم ایران جداست و بیگانه بودن این دو زبان را آنقدر بدیهی می دانست که بیگانگی عربی و انگلیسی را. میزگرد داغی شده بود و مهمان دیگر هرچه استدلال می کرد که این دو زبان کاملا یکی هستند و تفاوت در حد لهجه و گویش است تاثیری نداشت.
تماشای این میزگرد که به ظاهر بحث ضعیف و بی منطقی بود اتفاقا برای من بسیار جالب بود. این میزگرد تلوزیونی، ویترین خوبی بود که محصولات سال ها تحقیر مهاجرین افغانستانی در آن چیده شده بود. در واقع اصلا مهم نیست که افغانستانی ها و ایرانی ها از یک نژاد هستند یا نه، ریشه مشترکی دارند یا ندارند، زبان فارسی آنها یکی هست یا نه. مسئله این است که همزمان با سال ها تحقیر مهاجرین توسط ایرانی ها، مهاجرینی که اتفاقا به دلایل مذهبی و زبانی و فرهنگی به شدت با مردم ایران احساس یگانگی می کردند، شروع کردند به طلاق  دادن عاطفی ایرانی ها. و امروز اگر شما به افغانستان سفر کنید به خوبی این طلاق عاطفی را حس می کنید. تازیانه تحقیر زخم های عمیقی از خود به جا می گذارد که به این آسانی نمی شود رد آنها را پاک کرد.

همانطور که در ماجرای افغانستانی ها درست یا غلط بودن دلایلی که برای جدایی و بیگانگی زبانی آورده می شود اصلا مهم نیست، دلایلی که پانترک ها برای جدایی زبانی و نژادی خود می آورند نیز اهمیتی ندارد. هرگز نباید به بحث بی فایده صحت این استدلال ها پرداخت. اینجا هم مسئله مهم درک تاثیر تحقیر است. سال های سال تحقیر یک گروه قومی به طلاق عاطفی می انجامد. برای مثال هنوز در کاخ های خان های منطقه آذربایجان و حتی قفقاز تصویر داستان های شاهنامه وجود دارد که نشان دهنده علاقه ترک زبانان این منطقه به شاهنامه است. این که امروز پانترک ها شاهنامه را مانیفست ترک ستیزی می دانند ریشه در تاریخ دور ندارد. ریشه در تحقیر های همین سالها دارد. ریشه اصلی این ستیزهای نوظهور تحقیر است و پانترکسیم واکنشی به این تحقیرهاست.

چند روز پیش بود که یکی از دوستان لک زبانم، من را در یک گروه خانوادگی تلگرامی عضو کرد. آنجا بود که متوجه شدم بخشی از لک ها نیز مانند ترک ها معتقد اند از فارس ها جدا هستند و پس از کمی گفتگو متوجه شدم ریشه این موضوع نیز در تحقیر لرهاست.

اینها را نگفتم که در انتها بگویم جک ترکی و لری نگوییم. گفتم که تاثیر تحقیر را فراموش نکنیم و دربرخورد با پان ها ریشه رفتار آنها را بهتر درک کنیم و اجازه ندهیم این طلاق های عاطفی عمیق تر شود. در یادداشت بعدی به این موضوع خواهم پرداخت که یک لحظه احساس بیگانگی و دشمنی چطور به دشمنی و جدایی همیشگی تبدیل می شود.
۳ نظر ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۵
سراج الدین

زمانی که آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل به وجود دستی نامرئی اشاره کرد که در یک اقتصاد آزاد و بدون دخالت دولت نهایتا بازار را به سمت تعادل می برد، محکم ترین پایه اقتصاد آزاد را برای همیشه بنا نهاد. با این حال بحران های اقتصادی قرن بیستم باعث شد که اقتصاددان معروفی مانند کینز بگوید:‌ بله حرف آدام اسمیت درست است و در بلند مدت بازار به سمت تعادل می رود اما مشکل اینجاست که در بلند مدت همه ما مرده ایم و به همین دلیل ضروری است دولت ها در حد کم و مشخصی در اقتصاد دخالت کنند.

این روز ها صحبت از تمدن بزرگ اسلامی زیاد شنیده می شود. تمدنی که قرار است بر مبنای اسلام و در مقابل تمدن غرب ساخته شود. کسانی که به امکان ساخته شدن این تمدن اعتقاد دارند تقریبا در هر مسئله ای راه حل های ارائه شده در فرهنگ و تمدن های دیگر را نفی می کنند و با جدیت می گویند مبانی ما با مبانی  کسانی که این نظریه ها را داده اند متفاوت است و این نظریه ارائه شده نادرست است. اما وقتی که از آنها میپرسیم راه حل شما برای این مسائل چیست به جواب مشخصی نمی رسیم. یکی از جواب هایی که بارها شنیده ایم این است که همه اینها در ادبیات سنتی و مذهبی ما وجود دارد و لازم است بر روی آنها کار شود تا دانش مربوطه استخراج شود.

این گروه معتقد اند ابتدا باید حکومت اسلامی بنا شود، سپس حکومت اسلامی جامعه ای اسلامی بسازد و از دل این جامعه تمدن اسلامی ظهور کند و طبیعتا این پروسه بسیار زمان بر است. باید سالهای طولانی و منابع فراوان جهت رسیدن به این تمدن سرمایه گذاری کرد. قطعا بسیار مهم است که قبل از این سرمایه گذاری عظیم امکان رسیدن و روش صحیح آن بررسی شود. همچنین لازم است مدعیان این تمدن دقیقا بگویند که قرار است چه چیزی بسازند و از کلی گویی فراتر بروند. گفتن این که در تمدن اسلامی توسعه همراه با عدالت است کافی نیست. عدالت اگرچه مفهومی همه پسند است اما دلیل این همه پسندی در مبهم بودن تعریف عدالت قرار دارد. به محض تعریف عدالت بسیاری با تعریف ارائه شده مخالفت خواهند کرد. کسی که وعده عدالت می دهد حداقل باید بتواند تعریف مشخصی از عدالت ارائه کند و آن را بدیهی به حساب نیاورد.

با این حال علی رغم اهمیت پاسخگویی به این سوالات، نکته مهمی که از آن غفلت می شود این است که عمر مفید یک انسان نهایتا ۶۰ سال است و او در همین زمان با مسائل متعددی روبرو است که نمی تواند آنها را به زمان ساخت تمدن جدید موکول کند. کسانی که مردم جامعه امروز را از تمدن جدید برحذر می دارند به این موضوع توجه نمی کنند که در بلند مدت همه ما مرده ایم. مردم نمی توانند صبر کنند تا شما تمدنتان را بسازید و بعد (البته اگر این ارض موعود امکان تحقق داشته باشد) مشکلات آنها را حل کنید. لطفا قبل از مردن ما فکری کنید.

۳ نظر ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۶
سراج الدین
همه آن چیزی که از او شنیده ایم به چند دسته تقسیم می شود.

۱- مناقب
۲- داستان مخالفتش با کنار گذاشتن امام علی (ع) از خلافت
۳- نحوه شهادت
۴- پیگیری خستگی ناپذیر مسئله فدک
۵- اصرار ایشان به حجاب

فکر هم نمی کنم تا آخر عمر در مجالس عزاداری (که  البته روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود) چیز دیگری بشنویم. متاسفانه اینکه در هزار سال پیش آدم مهمی زندگی می کرده و به فلان صورت مظلومانه به شهادت رسیده است، هیچ گره ای از مشکلات زندگی مردم  امروز باز نمی کند. حتی به معنویت آنها نیز اضافه نخواهد کرد.

ما از این بانوی بزرگوار تقریبا هیچ نمی دانیم و دلیل اصلی اینکه در زندگی ما حضور موثری ندارد اول از همه به ریشه در این ندانستن دارد.


۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۲
سراج الدین