الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۵ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

تازگی ها یه نکته ای رو کشف کردم. آدمها رو اگر از پایین به صورتشون نگاه کنی جوونتر به نظر میاند.

هروقت تو مترو وایسادم و یک پیرمرد وارد میشه، میگم پس چرا این جوونها بلند نمیشند این بنده خدا با این سنش بشینه؟ اما وقتهایی که خودم نشستم و یک پیرمرد وارد میشه، وقتی نگاه میکنم میبینم طرف اونقدرها هم سنی نداره که کسی براش بلند شه!!

۰ نظر ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۵
شرف‌الدین

تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات

سلامتی خودتون و خانوادتون صلوات

لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست

شفای همه مریضها صلوات

ایشالا همه جوونها خوشبخت بشند بلند صلوات بفرستید

سلامتی همه مسافرین اسلام صلوات

سال دیگه این موقع دسته جمعی کربلا باشیم بلند صلوات بفرست

قرض همه مقروضین ادا بشه صلوات

و ....

 

اما همه اینها فقط یک پاسخ دارند: خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست. حالا چه ربطی وجود داره بین مثلا شفای مریضها و دورد فرستادن بر پیامبر و آل پیامبر؟ چرا مثلا برای اینکه در ظهور امام عصر (روحی فداه) تعجیل بشه، بر پیامبر و آل پیامبر درود میفرستیم؟

یک جوابی که به ذهن من میرسه اینه: ما وقتی یک حاجت و درخواستی داریم (مثلا ادای قرض)، میایم یک هدیه برای پیامبر و اهل بیت ایشون میفرستیم و اون هم درود و سلام هست. بعد از اون بزرگوارن میخوایم که به استناد آیه "هل جزاء الاحسان الا الاحسان" اونها هم دعا کنند که حاجت ما برآورده بشه. البته شاید خودمون حواسمون نباشه که داریم همچین پروسه ای رو طی میکنیم!

۰ نظر ۲۱ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۱
شرف‌الدین

احساس کردم موهای شقیقه ام داره عقب نشینی میکنه. منم خیلی  از کچل شدن هراس دارم. رفتم دکتر. گفت چند سالی یک هورمونی زیاد ترشح میشه و تو این چند سال باید یک قرص بخورم که شدت اون هورمون رو بگیره. یک قطره و شامپو هم داد.

.......

ابوی صبح جمعه رفته بودند دعای ندبه. گفتند مسلم هم بود. مسلم، پسرِ پسر عمه ام میشه و تقریبا هم سن من هست. شنیده بودم که چند وفته مریض شده. پرسیدم چطور بود؟ گفتند یک کلاه کشیده بود روی سرش؟ گفتم چرا؟ گفتند موهاش کاملا ریخته به خاطر شیمی درمانی

.......

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. (سعدی علیه الرحمه)

۰ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۸
شرف‌الدین

بعد از این پست جناب سه تا نقطه (وصال سابق!) و بعد هم ارجاع به این پست ایشون، یک مباحثه کامنتی بین بنده و ایشون راجع به بحث حجاب برقرار شد. من همین مباحثه رو بهانه میکنم برای نوشتن این مطلب. هرچند ربط چندانی هم به محتوای اون گفتگو نداره!

 

قدیم ترها (مثلا 10 سال پیش) وقتی یک نفر میخواست ازدواج کنه و ازش راجع به شرایط همسر مورد نظرش میپرسیدند، یکی از شرایطش این بود که همسزش "چادری" باشه یا "مانتویی". من راجع به مانتویی بودن فعلا کاری ندارم و عرض من ناظر به چادری بودنه. وقتی طرف میگفت میخوام همسرم چادری باشه، این یک مفهومی داشت که یک سری لوازم داشت. یعنی وقتی یک دختری چادری بود یک سری خصوصیات داشت. مثلا نجیب بود، اهل خودنمایی نبود، اهل آرایش در جاهای عمومی نبود، به واجبات پایبند بود، با نامحرم ارتباطی نداشت، با رفقاش سفر مجردی نمیرفت، تنهایی تا نیمه شب بیرون نمیموند و یک سری خصوصیات دیگه.

منتها الان قضیه فرق کرده و من میخوام یک اصطلاح (منظورم معادل واژه Term هست) جدید ایجاد کنم به نام "چادر به سر"! یعنی تفکیک قائل بشم بین یک خانم چادری با یک خانم چادر به سر. ممکنه کسی چادر سرش باشه اما به اون لوازمی که اشاره کردم پایبند نباشه. مثلا اهل بگوبخند با نامحرم باشه و یا زیرچادرش لباسهایی بپوشه که جلب توجه کنه.

میشه گفت این تیپ اجتماعی یک تیپ تازه تاسیسه که تا چند سال پیش وجود نداشت و میتونه به ترمینولوزی مردم شناسی اضافه بشه.

 

ایضاح: این بحث فارغ از ارزش گذاری و قضاوت ارزشی درباره، حجاب، چادر، چاری ها، مانتویی ها، نون خشکی ها، کسبه، صنف بلورفروش ها و غیره است! صرفا یک نکته مردم شناختی بود.

۰ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۷:۴۱
شرف‌الدین

رسمی هست که هر شب محرم رو به نام یکی از اصحاب سیدالشهدا نامگذاری میکنند. هرچند ممکنه این کار مزیتهایی داشته باشه اما یک عیب داره و اون اینکه از خیلی از اصحاب حضرت اسمی به میان نمیاد. یکی از این شهدای مجهول القدر کربلا جناب جُون است، غلام سیاه سید الشهدا.

کمتر تو منابر اسمی از این یار ابی عبدالله برده میشه. شهیدی که خیلی دل از من برده. کاش روح من فدای خاک پای این غلام حضرت بشه. طبق اون چیزی که جناب سید در لهوف نقل میکنند: ثُمَّ بَرَزَ جُونٌ مَوْلَى أَبِی ذَرٍّ وَ کَانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ‏ لَهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَنْتَ فِی إِذْنٍ مِنِّی فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِیَةِ فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِیقِنَا فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِی الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَکُمْ وَ فِی الشِّدَّةِ أَخْذُلُکُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ رِیحِی لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِی لَلَئِیمٌ وَ لَوْنِی لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّةِ فَتَطِیبَ رِیحِی- وَ یَشْرُفَ حَسَبِی وَ یَبْیَضَّ وَجْهِی لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُکُمْ حَتَّى یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِکُمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ حَتَّى قُتِلَ.

ترجمه: . سپس جون که غلام آزاد شده ابوذر بود و غلام سیاه چهره ‏اى بود برای جنگ بیرون آمد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: تو اینک آزادی. راه خویش را بگیر و از این سرزمین برو؛ تو براى آسایش و راحتى و تأمین زندگى و امنیّت، همراهى ما را برگزیده‏اى، خود را در راه ما به سختی نینداز. جون پاسخ داد: من در روز خوشى کاسه لیس شما خاندان باشم و در روز سختى دست از یارى شما بردارم؟ بخدا قسم من خود می دانم که بدبو و پست فطرت و سیاه چهره‏ ام! اجازه دهید تا بوى بهشت و نسیم دل انگیز آن بر من وزیدن کند تا هم پیکرم عطرآگین گردد و هم چهره تیره ‏ام به سفیدى گراید. نه به خدا دست از شما خاندان بر ندارم تا این خون سیاه من با خونهاى شما آمیخته گردد سپس جنگ کرد تا شهید شد.

علامه مجلسی در بحار میگوید: وقف علیه الحسین علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. وَ رُوِیَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَنَّ النَّاسَ کَانُوا یَحْضُرُونَ الْمَعْرَکَةَ وَ یَدْفِنُونَ الْقَتْلَى- فَوَجَدُوا جَوْناً بَعْدَ عَشْرَةِ أَیَّامٍ- یَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ.

ترجمه: امام حسین علیه السلام به بالین او آمد و فرمود: بار خدایا! صورت وى را سفید و بوى او را نیکو گردان و او را با ابرار محشور بفرما و بین او و محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه علیهم اجمعین شناسائى و آشنایی برقرار بفرما! امام محمّد باقر علیه السلام از حضرت امام زین العابدین علیه السلام روایت می کند که فرمود: هنگامى که گروهى در میدان جنگ آمدند تا اجساد شهیدان آل محمّد را دفن نمایند جسد این غلام یعنى جون را بعد از ده روز در حالى یافتند که بوى مشک از آن می وزید.

...

غلامتان به من آموخت در میانه خون/ که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

...

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید/ گذاشت لحظه آخر به پای مولا سر

۰ نظر ۰۱ دی ۹۲ ، ۲۰:۲۸
شرف‌الدین