الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام بر پسر عزیزم

 

پسرم من نمیدانم وقتی تو تصمیم به ازدواج میگیری دقیقا چه هدفی داری و چه توقعی از ازدواج داری. اما احتمالا مثل خیلی از آدم ها به دنبال خوشبختی و آرامش هستی. پسرم اگر منظور تو از خوشبختی، آسایش در جنبه روحی و جسمانی زندگی است بگذار خیالت را راحت کنم در ازواج خبری از خوشبختی نیست. از آرامش هم خبری نیست. یعنی اینطور نیست که با ازدواج ( حتی از بهترین نوعش) بلافاصله وارد خوشبختی و آرامش شوی.

شاید هم یک زندگی خیلی رمانتیک و عاشقانه را تصور کنی و به دنبال آن باشی. زندگی ای که دائما احساسات در آن جریان دارد و تو در یک سرخوشی در ساحل به دنبال همسرت می دوی و یا درخانه با بالش باهم شوخی می کنید. پسرم فکر کنم آنقدر عاقل باشی که بدانی هیچ کدام اینها در ازدواج نیست.خوب حالا شاید بپرسی که پدر جان وقتی در زندگی مشترک نه خبری از آرامش و خوشبختی است و نه عشق و عاشقی مگر آدم مریض است که ازدواج کند؟ سوالت کاملا درست و به جاست.

 

پسر عزیزم ماهیت ازدواج خوشبختی، آرامش و عشق و عاشقی نیست اما اگر ماهیت ازدواج را درست درک کنی و بر اساس این ماهیت حرکت کنی هم به آرامش و خوشبختی خواهی رسید هم عشق را درک خواهی کرد. پسرم از نظر من ماهیت ازدواج رشد فردی است. از دواج بیشتر از هر چیز یک ادیسه است. سفری پر ماجرا و مملو از هزاران گره و گردنه. هر روز با دیو جدیدی روبرو میشوی که باید شکستش دهی وگرنه او تو و زندگی ات را نابود می کند. پسرم اگر قبل از این که وارد زندگی شوی به جای آن نگاه کودکانه و آرزواندیشانه، بدانی که قرار است با مسئله های اخلاقی بسیاری روبرو شوی و رشد فردی تو در گرو آنها است زندگی برایت متفاوت میشود. هرجا در زندگی ات احساس ناخوشی کردی با یک گردنه و احتمالا یک مسئله اخلاقی روبرو شده ای. گذر از این گردنه ها باعث میشود رشد کنی و تجربه های شیرین و بی مانندی به دست آوری.

 

 وقتی درگیر کسی می شوی و روز به روز به او نزدیک تر می شوی این گردنه ها آرام آرام ظاهر می شوند. مثلا متوجه میشوی این دختری که دوستش داری آنقدر ها هم بی نقص نیست و خصوصیات اخلاقی و رفتاری بدی دارد که برای تو قابل تحمل نیست. پسرم قطعا با این موضوع روبرو میشوی،پس هر وقت روبرو شدی فراموش نکن که تو بایک انسان زندگی میکنی و همه ما انسان ها ترکیبی از خوبی ها و بدی ها هستیم. این دختر مامور برآورده کردن آرزوهای احمقانه تو نیست. او زندگی و مسائل خودش را دارد. پسرم هرگز به دنبال اصلاح همسرت نباش. او را همانطور که هست بپذیر و همه او را دوست داشته باش،حتی نقاط ضعفش را. اگر او زود عصبانی میشود، این موضوع را بپذیر و او را همینطور که هست دوست داشته باش. باور کن بعد از مدتی از عصبانی شدن هایش هم خوشت می آید.

 

 

اگر این مسئله را اینطور که گفتم حل کنی خواهی دید که هیچ چیز تا این اندازه نمی تواند محبت همسرت را جلب کند. وقتی که جنبه های منفی او را پذیرفتی، تاثیر منفی آنها کنار میرود و آرامش شیرینی بر زندگی ات حاکم میشود. حتی متوجه میشوی که همسرت از روی دوست داشتن تو (که اتفاقا نتیجه همین پذیرفتن خصوصیات منفی است) تمام تلاشش را میکند تا خود را تغییر دهد. در حالی که از اگر او را نمیپذیرفتی و هر روز در برابرش موضع میگرفتی هیچ تغییری ایجاد نمی شد. اگر از گردنه های مختلف به درستی گذر کردی و دیو ها را یک به یک قربانی کردی بدان که زندگی آنقدر برای تو شیرین و آرام میشود و احساس خوشبختی خواهی کرد که آن تصویر های کودکانه که در فرهنگ ما وجود دارد هرگز به گرد پای آن هم نخواهند رسید. در این ادیسه تو انسان اصیلی خواهی شد که از هیچ راه دیگری به آن نمیتوانستی برسی. ازدواج بستر مسئله های نابی است که در کمتر بستری میتوان نظیر آنها را پیدا کرد.

۱۰ نظر ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۲
سراج الدین

 

سال گذشته با شهاب الدین رفته بودیم پیش آقای زائری. چون نظرات آقای زائری در مورد حجاب همیشه بحث برانگیز بوده، قسمتی از صحبتها هم به بحث حجاب کشیده شد. گفت من نمیگویم که حجاب باید اختیاری باشد اما میگویم حجاب نباید مساله اول آقایون باشد.

یک مثال زد که به نظرم مثال جالبی بود و در جاهای دیگر هم قابل تعمیم است. گفت اگر این چایی روی پای من بریزد و من بگویم آخ، و یک مار هم پای من را نیش بزند و من با همان شدت و اندازه بگویم آخ، این نشان می دهد که یک جای کار می لنگد.

 

الان هم که اینهمه ظلم آشکار و بیّن در کشور می شود، الان که اینهمه گناه کبیره مسلم در جامعه و نهادهای حکومتی ما وجود دارد، الان که دادگاه های ما وضع بسیار اسفناکی دارد و مرجع رسیدگی به مظالم خودش بعضا عامل مظالم هست، وقتی در عزاداری های امام حسین (ع) اینهمه گناه و فساد جریان دارد،  فریاد زدن و وااسلاما سر دادن  برای یک مسابقه فوتبال در عصر تاسوعا و نادیده گرفتن آنهمه معاصی مسلّم چه توجیهی می تواند داشته باشد؟!

 

۹ نظر ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۰:۲۸
شرف‌الدین

 

تا جایی که می دانم, تنها چیزی که در اسلام به صورت مطلق به آن حکم شده و قید و تخصیصی ندارد, بحث عدالت است. برای الباقی دستورات ضابطه و چارچوب و حدودی مشخص شده.
مثلا وقتی خداوند درباره امر مقدس جهاد دستور داده است, تاکید کرده که در حین جهاد نباید تعدی کرده و به طرف مقابل ظلم کنید (بقره, 190). یا جای دیگری که خداوند امر به صدقه دادن میکند, در ادامه اش تصریح می کند که این صدقات را به منت و اذیت آلوده نکنید (بقره, 264). خلاصه هر دستوری کلی تبصره خورده است و حد و حدودش مشخص شده.

 

حالا که در آستانه محرّم قرار گرفته ایم, حواسمان باشد که شعائر حسینی به هیچ وجه مطلق و بدون محدودیت نیست. در این مراسمات نباید مردم آزاری کرد, نباید حق الناس را زیر پا گذاشت, نباید اسراف و تبذیر کرد, نباید اختلاط حرام داشت, نباید تفاخر کرد, نباید سلب آسایش کرد و خیلی بایدها و نبایدهای دیگر.
"دستگاه امام حسین" بودن و "شور حسینی" داشتن, هیچکدام مجوز برای معصیت خدا وخروج از چارچوب احکام شرع نیست.

۵ نظر ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
شرف‌الدین

محمد صادق درویش از آن جوانان دهه شصتی خوشفکری است که به قول خوش وظیفه گرایی را در مقابل سودگرایی مکتب اخلاقی زندگی اش قرار داده است. اگرچه به خاطر همین وظیفه گرایی اش مدرک فوق لیسانس حقوق عمومی از دانشگاه شهید بهشتی را کنار گذاشته و رفته است سراغ پژوهش های تخصصی در حوزه دفاع مقدس، اما به نظر من سود واقعی را برگزیده است.

هفته دفاع مقدس باعث شد تا از صادق عزیز بخواهیم برایمان از جنگ بنویسد و با همان نگاه ریزبین و قلم روانش از نگاه یک پژوهشگر نسل سومی از ۸ سال جنگ تحمیلی بگوید. یادداشتی که در ادامه می خوانید پاسخ آقای درویش است به درخواست ما.



پایان یا ادامه جنگ، مسئله این است


به نام خدا


متعاقب دعوتی که رفقای همدل، دردمند و اندیشه‌ورزم در وبلاگ الدین برای نوشتن یادداشت، از بنده به عمل آورده‌اند، فرصت را غنیمت می‌شمرم و به طرح  یکی از دغدغه‌‌های شخصی‌ که در حوزه مطالعه و تحقیق درباره جنگ ایران و عراق دارم، می‌پردازم.


هر روز یا هر هفته درباره جنگ صحبت‌هایی می‌شود و در جامعه واکنش‌هایی را بر می‌انگیزاند. آخرینِ آنها را مبنا قرار می‌دهیم برای توضیح یک مساله روش‌شناسانه در مطالعه تاریخ جنگ.

صحبت‌های دیروز آقای محسن رضایی را شنیده‌اید لابد؛ که گفته‌اند باید شش ماه "دیرتر" وارد خاک عراق می‌شدیم. در فضای مجازی که اصلا جور دیگری شنیده شده: «گفته نباید جنگ را پس از فتح خرمشهر ادامه می‌دادیم». با ذکر یک خاطره می‌خواهم نتیجه‌ای بگیرم که کمابیش یک دلمشغولی اصولی در فهم من نسبت به تاریخ جنگ است: سال 86 با دو تن از راویان جنگ و سردار حسین علایی برای برگزاری میزگردی تخصصی درباب عملیات رمضان و ورود به خاک عراق به منزل محسن رضایی رفتیم. البته بنده در آن روز و آن جمع تنها عکاسی می‌کردم و مباحث را ضبط می‌کردم. محسن رضایی در آنجا گفت علت شکست عملیات رمضان و طولانی شدن جنگ "تاخیر" در ورود به خاک عراق بود. متن آن میزگرد با عنوان دو هفته تاخیر سرنوشت‌ساز قابل دسترسی است.  


اما نتیجه؛ ممکن است آقای رضایی بتوانند بین این دو گزاره‌ی ظاهراً متضاد، فصل مشترکی بگیرند یا اینکه اساسا ایشان حق دارند طی ده سال نظر و دیدگاهشان متفاوت بشود. بحث اما اینجاست که متاسفانه ما هنوز جنگ را با آدم‌های موثرش فهم می‌کنیم و این یک خطای روش‌شناختی فاحش است. برای شناخت پدیده پر اهمیت هشت سال جنگ تحمیلی، باید آن را از آدم‌های موثر و یافته‌های جدیدشان جدا کنیم. باید به دلِ واقعه رفت و با برقرار کردن تقاطع‌های داده‌‌ها و رخدادها به درکی روشن و البته نسبی دست پیدا کنیم. یعنی رفته‌رفته جنگ را به عنوان امرِ تاریخی بشناسیم و بشناسانیم. این نافی اهمیت و تاثیر جنگ تحمیلی بر زیست امروز ما نیست، بلکه موجب بهینه‌سازی تاثیر آن است. ما باید پدیده را قضاوت کنیم، نه آدم‌ها را. 


در ادامه همین نگاه و دغدغه، به مساله‌ی مهم دیگری هم می‌توان رسید: ما جنگ را با درک و بینش امروزی مورد تحلیل قرار می‌دهیم و علاوه بر آن در کشاکش‌های روز هم از آن استفاده می‌کنیم. استفاده از امری عمومی (جنگ) در گذشته برای نفع‌های شخصی آینده که مشخصا مردود، غیراخلاقی و آسیب‌زننده است. اما چرا باید ذهن را در فهم جنگ با دانش و فضای گذشته محدود کرد، به این خاطر که درکی که ما در طول زمان به دست آورده‌ایم اگرچه برای تجربه آثار حوادث مفید و موثر است اما برای شناخت خود پدیده مخرب است.


به همین بسنده می‌کنم و امیدوارم ذهن و نگاه دوستان خوشفکر و همنسلم به مطالعات جنگ ایران و عراق، جلب شود.

۴ نظر ۰۶ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۲
سراج الدین

سلام بر پسر عزیزم

 

 

شاید روزی برایت سوال شود که آدم ها کی باید ازدواج کند؟ و اصلا چرا باید ازدواج کند؟

پسرم بیشتر آدم ها فقط به این دلیل ازدواج می کنند که می بینند دیگران ازدواج کرده اند و دوستانشان هم یکی یکی دارند ازدواج می کنند. در واقع چون دیگران ازدواج می کنند احساس می کنند باید ازدواج کنند. اما پسرم عالم و آدم اگر ازدواج کردند و تنها تو عذب ماندی به این دلیل ازدواج نکن. ازدواج کردن دیگران دلیل ازدواج کردن نیست. بعضی ها ازدواج می کنند که به گناه نیفتند. بعضی ها ازدواج می کنند که کسی را داشته باشند که کارهای خانه را انجام دهد، غذا درست کند، لباسشان را اتو کند و از همه مهمتر برایشان بچه بیاورد. بعضی ها برای پز دادن ازدواج می کنند. یعنی ازدواج می کنند که به دیگران نشان دهند زنشان از بقیه زیباتر و با سلیقه تر و جذاب تر است و در این کار هم از بقیه موفق تر بوده اند. کم نیستند کسانی که ازدواج می کنند که رشد اجتماعی داشته باشند. یعنی وقتی فلان آدم موفق ( به لحاظ علمی، مالی و …) را می بینند که دختر خوبی دارد، یا دختری را می بینند که  فعال اجتماعی است و تحصیلات خوبی دارد، ناگهان احساس می کنند باید ازدواج کنند.

 

پسرم این فهرست دلایل ازدواج را میتوانم تا چند صفحه ادامه دهم. اما تو بدان که همه اینها احمقانه ترین دلیل ها برای ازدواج هستند. یعنی همه اینها را با هزینه کمتر و البته با گزینه های انتخاب متعددتر می توانی به دست آوری، بدون این که ازدواج کنی و هزاران چالش نفس گیر را به جان بخری.

 

پسرم ازدواج به نظر من فقط می تواند دو دلیل داشته باشد، یکی از این دلیل ها به درون تو بر میگردد و دلیل دوم به بیرون از تو. اگر روزی احساس کردی که از این همه فقط برای خودت بودن خسته شده ای و دلت می خواهد این پولی که در می آوری را با کسی شریک باشی و وقتی با دوستانت کوه میروی حس میکنی دیگر این جمع های مجردی مثل قبل حال نمی دهد و جای کسی خالی است، می شود گفت که مهمترین دلیل ازدواج در تو ایجاد شده است. نیاز به صمیمیت، انس گرفتن، عشق ورزیدن و خارج شدن از خود مهمترین دلیل ازدواج است. اگر اینطور شد و حس کردی می خواهی کسی را دوست داشته باشی حالا باید دنبال کسی بگردی که بتوانی به او عشق بورزی. اگر کسی را پیدا کردی که بتوانی به او عشق بورزی دومین دلیل هم در تو ایجاد شده است. این که به چه کسی می شود عشق ورزید بماند برای نامه ای دیگر . قبل از اینکه به تو بگویم به چه کسی می توانی عشق بورزی در باره عشق ورزی برای تو خواهم نوشت. باور کن اول باید عشق ورزیدن را بلد باشی و بعد به دنبال کسی بگردی که بتوانی عاشقش باشی.

۹ نظر ۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۴۲
سراج الدین