الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

محمد صادق درویش از آن جوانان دهه شصتی خوشفکری است که به قول خوش وظیفه گرایی را در مقابل سودگرایی مکتب اخلاقی زندگی اش قرار داده است. اگرچه به خاطر همین وظیفه گرایی اش مدرک فوق لیسانس حقوق عمومی از دانشگاه شهید بهشتی را کنار گذاشته و رفته است سراغ پژوهش های تخصصی در حوزه دفاع مقدس، اما به نظر من سود واقعی را برگزیده است.

هفته دفاع مقدس باعث شد تا از صادق عزیز بخواهیم برایمان از جنگ بنویسد و با همان نگاه ریزبین و قلم روانش از نگاه یک پژوهشگر نسل سومی از ۸ سال جنگ تحمیلی بگوید. یادداشتی که در ادامه می خوانید پاسخ آقای درویش است به درخواست ما.



پایان یا ادامه جنگ، مسئله این است


به نام خدا


متعاقب دعوتی که رفقای همدل، دردمند و اندیشه‌ورزم در وبلاگ الدین برای نوشتن یادداشت، از بنده به عمل آورده‌اند، فرصت را غنیمت می‌شمرم و به طرح  یکی از دغدغه‌‌های شخصی‌ که در حوزه مطالعه و تحقیق درباره جنگ ایران و عراق دارم، می‌پردازم.


هر روز یا هر هفته درباره جنگ صحبت‌هایی می‌شود و در جامعه واکنش‌هایی را بر می‌انگیزاند. آخرینِ آنها را مبنا قرار می‌دهیم برای توضیح یک مساله روش‌شناسانه در مطالعه تاریخ جنگ.

صحبت‌های دیروز آقای محسن رضایی را شنیده‌اید لابد؛ که گفته‌اند باید شش ماه "دیرتر" وارد خاک عراق می‌شدیم. در فضای مجازی که اصلا جور دیگری شنیده شده: «گفته نباید جنگ را پس از فتح خرمشهر ادامه می‌دادیم». با ذکر یک خاطره می‌خواهم نتیجه‌ای بگیرم که کمابیش یک دلمشغولی اصولی در فهم من نسبت به تاریخ جنگ است: سال 86 با دو تن از راویان جنگ و سردار حسین علایی برای برگزاری میزگردی تخصصی درباب عملیات رمضان و ورود به خاک عراق به منزل محسن رضایی رفتیم. البته بنده در آن روز و آن جمع تنها عکاسی می‌کردم و مباحث را ضبط می‌کردم. محسن رضایی در آنجا گفت علت شکست عملیات رمضان و طولانی شدن جنگ "تاخیر" در ورود به خاک عراق بود. متن آن میزگرد با عنوان دو هفته تاخیر سرنوشت‌ساز قابل دسترسی است.  


اما نتیجه؛ ممکن است آقای رضایی بتوانند بین این دو گزاره‌ی ظاهراً متضاد، فصل مشترکی بگیرند یا اینکه اساسا ایشان حق دارند طی ده سال نظر و دیدگاهشان متفاوت بشود. بحث اما اینجاست که متاسفانه ما هنوز جنگ را با آدم‌های موثرش فهم می‌کنیم و این یک خطای روش‌شناختی فاحش است. برای شناخت پدیده پر اهمیت هشت سال جنگ تحمیلی، باید آن را از آدم‌های موثر و یافته‌های جدیدشان جدا کنیم. باید به دلِ واقعه رفت و با برقرار کردن تقاطع‌های داده‌‌ها و رخدادها به درکی روشن و البته نسبی دست پیدا کنیم. یعنی رفته‌رفته جنگ را به عنوان امرِ تاریخی بشناسیم و بشناسانیم. این نافی اهمیت و تاثیر جنگ تحمیلی بر زیست امروز ما نیست، بلکه موجب بهینه‌سازی تاثیر آن است. ما باید پدیده را قضاوت کنیم، نه آدم‌ها را. 


در ادامه همین نگاه و دغدغه، به مساله‌ی مهم دیگری هم می‌توان رسید: ما جنگ را با درک و بینش امروزی مورد تحلیل قرار می‌دهیم و علاوه بر آن در کشاکش‌های روز هم از آن استفاده می‌کنیم. استفاده از امری عمومی (جنگ) در گذشته برای نفع‌های شخصی آینده که مشخصا مردود، غیراخلاقی و آسیب‌زننده است. اما چرا باید ذهن را در فهم جنگ با دانش و فضای گذشته محدود کرد، به این خاطر که درکی که ما در طول زمان به دست آورده‌ایم اگرچه برای تجربه آثار حوادث مفید و موثر است اما برای شناخت خود پدیده مخرب است.


به همین بسنده می‌کنم و امیدوارم ذهن و نگاه دوستان خوشفکر و همنسلم به مطالعات جنگ ایران و عراق، جلب شود.

۴ نظر ۰۶ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۲
سراج الدین

سلام بر پسر عزیزم

 

 

شاید روزی برایت سوال شود که آدم ها کی باید ازدواج کند؟ و اصلا چرا باید ازدواج کند؟

پسرم بیشتر آدم ها فقط به این دلیل ازدواج می کنند که می بینند دیگران ازدواج کرده اند و دوستانشان هم یکی یکی دارند ازدواج می کنند. در واقع چون دیگران ازدواج می کنند احساس می کنند باید ازدواج کنند. اما پسرم عالم و آدم اگر ازدواج کردند و تنها تو عذب ماندی به این دلیل ازدواج نکن. ازدواج کردن دیگران دلیل ازدواج کردن نیست. بعضی ها ازدواج می کنند که به گناه نیفتند. بعضی ها ازدواج می کنند که کسی را داشته باشند که کارهای خانه را انجام دهد، غذا درست کند، لباسشان را اتو کند و از همه مهمتر برایشان بچه بیاورد. بعضی ها برای پز دادن ازدواج می کنند. یعنی ازدواج می کنند که به دیگران نشان دهند زنشان از بقیه زیباتر و با سلیقه تر و جذاب تر است و در این کار هم از بقیه موفق تر بوده اند. کم نیستند کسانی که ازدواج می کنند که رشد اجتماعی داشته باشند. یعنی وقتی فلان آدم موفق ( به لحاظ علمی، مالی و …) را می بینند که دختر خوبی دارد، یا دختری را می بینند که  فعال اجتماعی است و تحصیلات خوبی دارد، ناگهان احساس می کنند باید ازدواج کنند.

 

پسرم این فهرست دلایل ازدواج را میتوانم تا چند صفحه ادامه دهم. اما تو بدان که همه اینها احمقانه ترین دلیل ها برای ازدواج هستند. یعنی همه اینها را با هزینه کمتر و البته با گزینه های انتخاب متعددتر می توانی به دست آوری، بدون این که ازدواج کنی و هزاران چالش نفس گیر را به جان بخری.

 

پسرم ازدواج به نظر من فقط می تواند دو دلیل داشته باشد، یکی از این دلیل ها به درون تو بر میگردد و دلیل دوم به بیرون از تو. اگر روزی احساس کردی که از این همه فقط برای خودت بودن خسته شده ای و دلت می خواهد این پولی که در می آوری را با کسی شریک باشی و وقتی با دوستانت کوه میروی حس میکنی دیگر این جمع های مجردی مثل قبل حال نمی دهد و جای کسی خالی است، می شود گفت که مهمترین دلیل ازدواج در تو ایجاد شده است. نیاز به صمیمیت، انس گرفتن، عشق ورزیدن و خارج شدن از خود مهمترین دلیل ازدواج است. اگر اینطور شد و حس کردی می خواهی کسی را دوست داشته باشی حالا باید دنبال کسی بگردی که بتوانی به او عشق بورزی. اگر کسی را پیدا کردی که بتوانی به او عشق بورزی دومین دلیل هم در تو ایجاد شده است. این که به چه کسی می شود عشق ورزید بماند برای نامه ای دیگر . قبل از اینکه به تو بگویم به چه کسی می توانی عشق بورزی در باره عشق ورزی برای تو خواهم نوشت. باور کن اول باید عشق ورزیدن را بلد باشی و بعد به دنبال کسی بگردی که بتوانی عاشقش باشی.

۹ نظر ۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۴۲
سراج الدین

 

اگر متولدین دهه هفتاد و هشتاد را صاحبین بعدی این کشور بدانیم;
و اگر محل بروز و ظهور این نسل را فضای مجازی بدانیم,

 

در اینکه تتلو و گلزار بالای سه میلیون فالوئر در اینستاگرام دارند و فالوئرهای صفحه رهبری به یک میلیون هم نمیرسد, نشانه های آشکاری است برای آنان که می اندیشند!

 

......................

برای پیگیری راحتتر وبلاگ میتوانید کانال تلگرامی الدین را دنبال کنید.

۱۵ نظر ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۲۵
شرف‌الدین


بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی از تصمیم حکومت ایران مبنی بر تحریم حج استقبال کرده و گفته: «ما خوشحالی خود را از عدم حضور حجاج ایرانی در حج پنهان نمی‌کنیم» (خبرگزاری ایسنا)

دوستان این بنیامین نتانیاهو است که از تصمیم نظام حمایت کرده پس از آن جایی که هر گاه دیدید دشمنان از اقدام ما خوشحال هستند پس باید فلفور پی به تصمیم غلط خود ببریم و تا دیر نشده تحریم حج را لغو کنید!

۷ نظر ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۰
محی الدین


فقره اول "مردم همیشه در صحنه"


صبح شلوغی بود و کارها داشت قشنگ پیش میرفت اما وقتی داشتم باقی پول یک بنده خدا را پس میدادم دستی با یک دفترچه تویش از پیشخوان آمد جلوی صورت و در مسیرش هم خورد توی دستم و هشتصدتومن سکه پخش شد پشت مانیتور.گیج شده بودم و داشتم خیره به کسی که این افتضاح را بار آورده بود نگاه میکردم. مردک انگار اصلا توی باغ نبود و همینجوری داشت دستش را جلوی صورتم تکان می داد؛ یعنی بدو که عجله دارم.

خودم را کنترل کردم و همه را که راه انداختم، آن ایده کذایی به ذهنم رسید. سریع صفحه word را باز و تایپ کردم: مراجع محترم ایستادن در صف علاوه بر کمک به صندوقدار در راه انداختن کار شما برای آرامش اعصابتان هم مفید است. صد البته میدانستم آرامش اعصابش بیشتر مربوط به خودم است اما فکر کردم شاید مردم هم این شلوغی سرسام گرفته اند. خلاصه متن را توی A5 پرینت گرفتم و چسباندم روی شیشه پیشخوان. از همان لحظه ی شوم جنگ اعصاب من برای نمایش و تفسیر این جملات گهربار با مراجعان شروع شد؛ جوری که اطمینان دارم آنقدر که من برای اینکار زحمت کشیدم مرحوم شهریار در عنفوان جوانی برای کسب مخاطب تلاش نکرده بود.

حتی چند بار وسط شلوغکاری ملت و در هیاهوی دست های دراز شده توی صورتم از صندلی بلند شدم و کاغذ آئین نامه انضباطی ام را بلند بلند برایشان خواندم. ولی اگر شما از یک نفرشان توجه دیدید من هم دیدم.

عجیب اینکه انگار فقط من از این بی نظمی ها ناراحت بودم. مواردی بود که یک نفر توی نوبتش داشت با من حرف میزد و حتی مثلا پول را هم به من داده بود ولی یکهو مرد یا زنی از آن پشت مشت ها دستش را میاورد توی دهان من؛ این وسط آن بنده خدایی که حقش داشت ضایع می شد هم انگار نه انگار!!!

یکبار یادم است به یکی شان گفتم توی نانوایی هم میگذاری اینطور نوبتت را بخورند؟ گفت: نه ولی اینجا که نانوایی نیست! پیش منطقش انصافا حرفی نداشتم.

بگذریم. چند روزی گذشت تا اینکه رئیسمان برای خریدن چند قلم دارو آمد روبری پیشخوان. سلام و علیکی رد و بدل شد و تا آمدم قبضش را بدهم بهم گفت: چرا اینقدر کوچک خب توی A4 می زدی!! 

یکی دو ثانیه ای گذشت تا بفهمم دارد درباره کتیبه حمورابی ام صحبت می کند. ضمن تشکر از دقت نظرش اطاعت امر کردم و کاغذ اعلان را بزرگ تر!

به این خیال که کم توجهی مردم به رعایت نوبت به خاطر نقص اطلاع رسانی من بوده روز بعد از آن نه فقط تلاشم برای تشریح مفاد قطع نامه به مردم کمتر نشد که سعی کردم با هماهنگی مدیران روی زمین خطی را به عنوان خط صف تعبیه کنم.

اما کو گوش شنوا!

عاقبت همان روزهایی که داشت به کله ام می زد قانونی که کسی رعایتش نمیکند را لغو کنم تیر خلاص را رئیس دفتر رئیس کل در مغز خلاقیتهای من خالی کرد.

روز خلوتی بود و داشتم با گوشی ام ور می رفتم که جناب نامبرده تشریف فرما شدند. خودم را زدم به نشناختن و شاید همین جری اش کرد. چون پول را که گرفتم و قبض دادم یکهو فرمایش کردند که: این متنه چرا اینجوریه؟؟ گفتم: چه جوری؟ گفت: تویش احترام به ارباب رجوع لحاظ نشده! این را برش دارید. دم به دمش ندادم که چرا و چطور فقط سرتقی کردم و گفتم چشم الان متن پیشنهادی شما را می گذارم.

خلاصه دو سه دقیقه بعد تشریف بردنشان تلفن زنگ خورد و مسئول حراست از آنور خط ازم پرسید: متن کاغذ روی پیشخوان رو درست کردی؟؟...

الان چند روزی هست که دیگر دغدغه ی روخوانی از متن تقدیرنامه ای که چسبانده ام روی شیشه را ندارم. چون شکر خدا ارباب رجوع ما همه از خودند و در قید و بند این حرف ها نیستند. بندگان خدا معلوم است سخت دل مشغول اند که همیشه عجله دارند..

گاهی اما برای تقویت خلاقیتم متن متفاوت پیشنهادی جناب رئیس دفتر رئیس کل را میخوانم و به هوش و درایتش آفرین میگویم:

مراجع گرامی

از اینکه با ایستادن در صف ما را در کارمان یاری میکنید از شما ممنونیم.

..........

به نظر شما چه طور میشود از مردم خواست توی صف بایستند که همه متوجه شوند و رعایت کنند و کسی هم ناراحت نشود؟


#عماد_الدین

#فرهنگ_صف

#خلقیات_مردم

۹ نظر ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۲۳
عماد الدین

مدت هاست که می خواهم تجربه های زندگی مشترکم را بنویسم و در جایی مثل همین وبلاگ با دوستانم درمیان به اشتراک بگذارم. چندباری تلاش کردم اما با سوء تفاهم هایی همراه شد. این بار میخواهم این تجربیات را در قالب سری نامه هایی برای پسر نداشته ام با عنوان "نامه های من به پسر نداشته ام" بنویسم و البته آن ملاحظات را هم در نظر بگیرم. این نکته را هم بگویم که این یادداشت ها را یک مرد برای یک مرد می نویسد. پس اگر نگاهشان مردانه است من را ببخشید.

 

 

 

سلام به پسری که فعلا ندارمش

پسرم این نامه ها را برای تو می نویسم تا روی شانه های من بایستی. تا تو با مشکلات من روبرو نشوی و اشتباهاتی که من و دوستانم مرتکب شدیم و گاه هزینه های جبران ناپذیری بابتشان پرداختیم را تکرار نکنی. هر چیزی که بدانم را برای تو می نویسم. امیدوارم تو همیشه چند قدمی از من جلوتر باشی.


پسرم احتمالا زیاد شنیدهای که مردان متاهل از این که بعد از ازدواج همسرشان نمی گذارد کارهایی که دوست دارند را انجام دهند گلایه می کنند و حتما به تو توصیه کرده اند « تا مجرد هستی عشق و حال کن که بعد از ازدواج فرصت سرخاروندن هم پیدا نمی کنی».

تا جایی که من میدانم این مشکل چند ریشه اصلی دارد. اول این که خیلی از مردان زمان مناسبی ازدواج نکرده اند، اینها هنوز دلشان پیش مجردی است. دومین دلیل این است که گاهی اوقات ما فراموش می کنیم طرف مقابل دنیای خودش را دارد و ما قرار نیست سنگ راهش باشیم. حتی بعضی ها فکر می کنند با محدود کردن همسرشان می توانند او را به طور کامل برای خود کنند و همیشه او را داشته باشند. در نامه های بعدی در مورد این مشکلات هم خواهم نوشت اما در این نامه نکته جالبی را به تو می گویم که میدانم به آن مبتلا می شوی و احتمال زیاد اشتباه خواهی کرد.

 

گاهی اوقات همسرت نه تنها نمی خواهد بین تو و علایق و کارهایت قرار بگیرد که حتی دوست دارد در این مسیر کمکت کند و باعث رشد و پیشرفتت شود، اما تو خلاف این را حس میکنی. مثلا اگر تو تماشای فوتبال را دوست داشته باشی هر بار که بخواهی تلویزیون را روشن کنی و مسابقه ای را ببینی همان لحظه هزار کار مهم برایش پیش می آید که به تنهایی نمی تواند انجام دهد و تو باید حتما از جلوی تلویزیون بلند شوی و آنها را انجام دهی. جالب این جاست که معمولا این کار تا پایان بازی طول می کشد. در این مواقع تو احساس می کنی که همسرت مانع توست (مانند همه مردان). اما اینطور نیست.

 

پسرم زنها طور خاصی هستند. همسرت دوست ندارد چیزی برای تو مهمتر از او باشد. وقتی تو را می بیند که لبخند زنان و با تمام وجودت در حال تماشای فوتبال هستی به خودش می گوید: نکند این مرد که عشق من است فوتبال را به من ترجیح می دهد؟ پس تو را آزمایش می کند. وقتی می بیند تو کلافه می شوی و با ناراحتی از دیدن فوتبال صرف نظر می کنی بیشتر تحریک می شود.

 

هر وقت دیدی موقع کار مهمی که داری یا تفریحی که به آن علاقه داری (مثل همین تماشای فوتبال) همسرت سعی می کند مانعت شود بلافاصله بگو: «جانم عزیزم، باید چی کار کنم، کاری که می خوام انجام بدم اصلا مهم نیست. مهم تویی و دستوری که به من میدی». و با خنده و روی خوش کاری که می خواهد را انجام بده و هیچ اشاره ای به تماشای فوتبالی که از دست داده ای نکن.

 

خودت خواهی دیدی که هفته بعد خودش تلویزیون را روشن می کند و می گوید:«عزیزم مسابقه اتلتیک و رئاله الان شروع میشه هاااا». 

 

 

۴ نظر ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۱۱
سراج الدین

الان که به لطف اپلیکیشن ها و فضای مجازی، افراد عکسهای خودشون رو در معرض دید دیگران قرار میدند، علاوه بر  حدود شرعی و عرفی، بهتره یک نکته دیگه رو هم رعایت کنیم.

بعضی افراد مجرد هستند که علاقه به ازدواج دارند اما به هردلیلی این امکان براشون فراهم نشده. حالا یا مشکلی دارند، یا هیچ مشکلی هم ندارند اما تا الان قسمتشون نشده.

گذاشتن عکسهای عاشقانه با همسر و یا متنهایی فانتزی مثل "آقامون گفته همه دنیاشم" و غیره که خیلی هم زیاد شده، شاید باعث بشه دیگران کمی خاطرشون آزرده بشه و ناراحت بشند. مخصوصا خانمها که عاطفی ترند. بهتره رعایت کنیم.

همین!

 

۸ نظر ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۰
شرف‌الدین
بعد از انتشار یادداشت «امام صدری که آنها می گویند» با دوست خوبم سراج الدین صحبت کردم. او نسبت به نیمه دوم یادداشت انتقاداتی داشت و میگفت بیشتر«شهاب الدین» است تا «امام موسی صدر»! خلاصه حرفش این بود که متن بیشتر مدعیات و علایق شهاب الدین است و به اندازه کافی دلیل و مدرک ارایه نشده است. این پست به پیشنهاد سراج الدین منتشر می شود. در این پست، روش استنباط حکم دینی توسط امام موسی صدر به عنوان یک مجتهد، در مقایسه با نظر و روش استنباط یکی از روشنفکران دینی طرح شده است. اگر من خوب نوشته باشم شما قاعدتا بعد از خواندن این مطلب به خوبی خواهید دانست که چرا راه امام صدر و روشنفکران دینی دو راه مختلف است. لطفا بخوانید:

 «مجتهد، مستنبط حکم الهی است»: امام صدر خوبی و فضیلت بسیار دارد. اما در این مختصر می خواهیم از فقاهتش بگوییم. از دقت و حساسیتش در تبیین دو اصل مهم در استنباط و عرضه حکم دینی. می دانیم که امام به عرضه نظرات نو و نادر مشهور است. اما آیا این «نو» بودن به معنی نبودن این آرا در شریعت اسلام است؟ امام صدر تاکید دارد که نه! آیا روشن‌بینی و به اصطلاح روشن‌فکری او در استنباط حکم دینی بدان معناست که او نیز مثل بعضی ابنای زمان ما چیزی را تشریع می کند؟ آیا مصلحت امت را او می سنجد و حکمی ابداع می کند؟ آیا او حکم قرآن را نسخ موقت می کند؟ بیایید پاسخ سوالاتمان را از خودشان بگیریم:
« اجتهاد یعنی تلاش فراوان و در حد وسیع برای به دست آوردن حکم شرعی از ادله شرعی. این سخن بدین معناست که مجتهد، قانون‌گذار نیست و قوانین شرعی را تغییر نمی دهد، بلکه توان خود را برای استنباط احکام و اجرای آن بر موضوعات صرف می کند...بسیار اتفاق می افتد که موضوع، امری جدید است و در زمان پیامبر و ائمه نظیر نداشته است. در این مورد مجتهد تلاش دارد که حکم این موضوع را از قوانین و اصول کلی به دست آورد. به عبارت مختصر، نقش مجتهد دریافت حکم خداوند برای موضوعات است و نقش وی نه ملاحظه و رعایت مصلحت و یا اوضاع و احوال است و نه وضع قانون و یا حکم جدید...اجتهاد حرکتی است فکری و مجتهد، استقلال در رای دارد، و تلاشی است برای اجرای احکامی که استنباط شده اند در زندگی پیشرفته بشری. البته، با حفظ چارچوب الهی احکام و اگر مجتهد به این چارچوب مقید نشود، حکم دینی مفهوم و اساس خود را از دست می دهد، زیرا جوهره دین، الهی بودن و صادر شدن آن از جهان غیب است. اگر ما از این غیب منقطع شویم و احکام را بر اساس مصالح و اوضاع و احوال استنباط کنیم، در این صورت حکم دینی نیست، بلکه صرفا قانونی است که بشر وضع کرده است.» [1]

اگر اینطور است که امام می گویند پس چرا عده ای می گویند که بعضی نظرات ایشان نو و نادر است؟ ایشان در بالا اشاره کردند که «بسیار اتفاق می افتد که موضوع امر جدیدی است». غیر از «موضوع» ایشان در این زمینه توضیح دیگری هم دارند:
« این ایمان به غیب که انسان بدان نیاز دارد، نباید با خرافه ها و افسانه ها مخلوط شود و یا سبب دردسر برای وی و مانع رسیدن وی به کمال شود. ما خواستار غیبی هستیم که تصویری حقیقی و سرشار از خیر و زندگی و زیبایی از جهان عرضه کند، جهانی که بر پایه حق و عدالت بنا شده باشد.»[2]

بله امام صدر حکم خدا را از بند خرافه‌ها و افسانه ها و تنگ‌نظری ها و سنت‌های عصری رها می کند و چون بعضی چنین نمی کنند و در نتیجه درباره برخی موضوعات به جای حکم خدا حکم مقید به خرافه را اعلام می‌کنند نظرات امام صدر نو و نادر به نظر می رسد.
امام صدر علاوه بر ادله دینی دلیلی عقلی نیز بر این تقید خود عرضه می کنند و به ما می گویند که چرا عالم دینی نباید مثل یک دانشور عرفی از پیش خود چیری را بر حکم دینی تحمیل کند:
«همه می دانیم که ایمان به غیب نقش مهمی در زندگی آدمی ایفا می کند و موجب می شود که دین جایگاهی ویژه در برابر علم و فلسفه و حقوق و اخلاق داشته باشد. امروزه و در قرن بیستم، انسان بیش از هر زمانی نیازمند ایمان به غیب است و نه نیازمند محصولات مدرن متزلزل زمانه، تا قلب او اطمینان و اعصابش آرامش یابد و تمایل های نامحدود وی تامین شود و نگرانی‌های فزاینده اش کاهش یابد.» [3]

امام صدر امام صدر است. او می داند که روشن‌اندیشی دینی قواعدی دارد و الا دینی نیست. پیام او به روشن‌فکران دینی زمان ما این است که حکم باید الهی باشد. و همو باز می داند که فقیه شجاع کسی است که ملاحظه خرافه‌ها وسنت‌های عصری را نکند و به دگم اندیشان نیز خطاب می کند که حکم الهی را از این بندها رها کنید.

اما و اما قاعده اول از نظر روشن‌فکران دینی حتی آنها که درس فقاهت خوانده اند دور مانده است. استاد محسن کدیور امروز در بیان نظرات خود [4] به وضوح سخن از نسخ موقت احکام قرآن می گوید و فهم مردم زمانه  را ضابطه نسخ موقت بعضی احکام قرآن معرفی می کند. کسی به گوش ایشان برساند که حضرت استاد! این دیگر حکم دینی نیست. حکم مردم زمانه است. حکم ماست. حکم شماست. فردا که فهم متزلزل مردم زمانه تغییر کرد باز هم باید شاهد نظرات جدید شما درباره نسخ بالعکس احکام قرآن باشیم؟! 

جناب آقای کدیور! کسی به مراتب فضل و علم شما شک ندارد. اما چه کنیم که «چون غرض آمد هنر پوشیده ماند...» وقتی بنا باشد مردم زمانه(دگراندیشان) از آرای ما - که از قضا وارد یک کارزار سیاسی هم شده ایم- خوششان بیاید باید هم چنین کنیم. متاسفم که بگویم همان قدر که نظرات شما در باب فقه سیاسی -به عنوان یک مستنبِط حکم الهی- روشن و متکی به متون و نصوص و سیره معصومین و آیات قرآن است در باب مسائل اجتماعی و بخصوص مسائل زنان ضعیف و متناقض است تا جایی که کودکی مثل من هم آن را تشخیص می دهد. سخن از «نسخ احکام قرآن» به همین راحتی؟! خوب است بدانید امام صدر چگونه با ظرافت و تیزبینی وقتی می خواهد از چند همسری بحث کند حساب نص قرآن را از سیره معصومین جدا می کند. [5] ائمه انسان بوده اند و در عصر خود می زیسته اند و ممکن است با قرائنی قسمتی از سیره پاک آنها را معطوف به اقتضائات و شرایط عصر و دوران آنها باشد اما آیا چنین برداشتی از آیات قرآن نیز ممکن است؟ اگر اعتقاد دارید جامعه مسلمین از اجرای احکام «نظام حقوق زن» در اسلام ناتوان است یعنی بعضی احکام را اجرا می کند و بعضی دیگر را ناقص اجرا کرده یا اساسا تعطیل می کند و در نتیجه به زنان ظلم می شود، این حرف دیگری است. اما متاسفانه نسبت به نص قرآن ادعاهایی را مطرح می‌کنید.

پی‌نوشت:

1 و 2 و 3  -  ماه نامه نسیم بیداری، شماره 22 ، آذر 90 ، صفحه 106 ، «فقه و اجتهاد از نگاه تشیع»

4 - بازخوانی حقوق زنان در اسلام، «عدالت مساواتی» بجای «عدالت استحقاقی»

5 - او این قاعده را تنها قابل تعمیم در جوامعی با شرایط خاص، مثلا شرایط پس از جنگ می دانست. با این اوصاف تاکید داشت:«قرآن در هیچ نص صریحی از جواز چندهمسری مطلق یاد نکرده است». امام صدر در مورد سیره معصومین در چند همسری نیز آن را مخصوص شرایط خاص دانست:«سیره پاک  پیامبر و سلوک اصحاب و امامان سیره ای عملی است و مطلق نیست و چون ادله لبی در اصطلاح علمای علم اصول می توان آن را به علل خاص و شرایط مشخص مخصوص دانست». موسی صدر ،  روح تشریع در اسلام ،  تهران ، نشر شهر ، 1387

۳ نظر ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۸
شهاب الدین

 

 

بسیار گفته شده که امام صدر موسیقی را حلال می دانست و موسیقی را دوست داشت، که راست است و حقا چنین بود. گفته شده که اهل کتاب را طاهر و پاک می دانست و با همین مبنا کسب و کار یک بستنی فروش مسیحی را با خوردن بستنی در مغازه او نجات داد، که این هم درست است. اما خیلی از حرف ها را نمی گویند یا کمتر بر آن تاکید می کنند، چون با امام صدری که ساخته اند جور در نمی آید.

کدام امام صدر؟ امام صدری که شبیه به «بودا» و ضد جنگ است یا امام صدری که امام مقاومت است ، که افواج مقاومت لبنانی را راه می اندازد، امامی که برای برقراری موازنه پای ارتش سوریه را به لبنان باز می کند. امامی که تشیع مساله و دغدغه او نیست، یا امامی که بر هویت خاص  شیعی خود و طایفه اش در جامعه اصرار می کند هرچند این هویت را بهانه تضییع حقوق دیگران قرار نمی دهد. امام صدری که مردد است و در گروه روشنفکران دینی پشیمان و شرمنده دسته بندی می شود و می خواهد همه احکام دین را برای خوشامد جهان جدید دست کاری کند ،یا امامی که فقیه است و از ثابت بودن احکام دین میگوید و حتی این را امتیاز دین می داند و معتقد است بشر در زمانه ای که علم هر روز متغیر می شود باید به جایی تکیه کند تا ارام بگیرد و آن احکام ثابت دین است. امام صدری که ما می شناسیم و امام صدری که آنها می گویند.
امام صدر در مکه بود. اگر امام صدر به مدینه می رسید بسیاری از سیاست هایش تغییر می کرد. البته روش امام صدر و شخصیت او قطعا نرم تر از رهبر کبیر انقلاب مرحوم امام خمینی و رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای است. اما و اما این به معنی مسامحه گر بودن امام صدر نیست. امام صدر خیلی بیشتر از کسانی که امروز طیف امام صدر خوانده می شوند، متعصب بر اصول بود، منتها با سیاست و تدبیر کار را پیش می برد.

امام صدر بر تاسیس مجلس اعلای شیعیان پافشاری می کند در حالی که دیگران تاسیس این مجلس را موجب تفرقه می دانند و می گویند نیاز جامعه تقریب و وحدت است، اما جواب امام صدر این است که تقریب قبل از تعریف و تثبیت هویت یک طایفه به معنی حل شدن و غرق شدن آن طایفه در دیگران است. او بالاخره مجلس اعلا را تاسیس می کند و از موضعی عزتمندانه وارد مباحث تقریبی می شود. امام صدر حتی در لبنان با اینکه با اهل سنت رابطه خوبی دارد وقتی بر یک کتاب -که نوشته یک مسیحی درباره حضرت زهرا است - می خواهد مقدمه بنویسد به قضیه فدک و غصب حق آن حضرت اشاره می کند. امام صدر از اذان ورژن شیعی نمی گذرد منتها با شیوه ارام خودش. امام صدر از مغرب شیعی نمی گذرد منتها با روش خودش.

سخنرانی امام صدر به مناسبت ورود آیت الله حکیم به لبنان واقعا غوغاست. در آنجا کاملا واضح فاصله خودش را معلوم می کند با کسانی که می خواهند مصلحت را به احکام دینی تحمیل کنند. از قوانین موضوعه بشری انتقاد می کند و می گوید فقیه حقوقدان نیست. فقیه مستنبط حکم الهی است. فقیه باید به ناب ترین حکم برسد و در این مسیر پیرایه های خرافی را بزداید اما این به معنی سنجیدن مصلحت و اعلام نظر خود نیست. از این سخنرانی معلوم می شود که نسبت امام صدر با کسانی که امروز با سنجه اخلاق عرفی، به خیال خود، اعتبار احکام اسلامی چون حجاب را تعیین می کنند چیست.

اما چرا امام صدر متفاوت است؟  امام صدر قائل به تدریج در اسلامی سازی جامعه بود و این موضوع را در سیر تحول فعالیت های او می توان مشاهده کرد. او اگر چه در ذهن خود مدینه فاضله ای داشت و نسبت به خوب و بد بی تفاوت نبود اما معتقد بود باید مثل پیامبر با توجه به ظرفیت مردم دست آنها را بگیرد و قدم به قدم با احکام شریعت و قواعد جامعه صالح مانوس کند. اما این حرکت تدریجی بهانه ای برای سکون نبود. او مثل ما نبود که عبارت «کار فرهنگی» را بهانه ای برای بی تفاوتی قرار می دهیم.

نمی شود مثلا به فلان عکس امام صدر با پرستارها استناد کرد وگفت نظر امام صدر درباره حجاب این بود. امام صدر درباره وضعیت فرهنگی لبنان می گوید مساله در لبنان برهنگی است. شهید چمران می گوید درصد بالایی از دخترانی که در عشرتکده های بیروت فاحشگی می کردند دختران شیعی بودند. حالا امام صدر آن دختری را که تا دیروز رقاصی و فاحشگی می کرد را از استضعاف مالی و فکری می خواهد نجات دهد و به سمت فعالیت های مفید اجتماعی سوق دهد؛ دانشکده پرستاری تاسیس می شود و دخترانی از همان طبقات اجتماعی دانشجوی این دانشکده هستند. امام صدر آدمی نیست که ناگهان از این دختران حجاب تمام بخواهد و از آنها فاصله بگیرد. این لباس نسبت به وضعیت دیروز آن دختران حجاب محسوب می شود. اما سقف خواسته های امام صدر این نبود.

متاسفانه امروز بسیاری از روشنفکران دینی و هر کسی که در دینش سست است و به احکام دینی توجه کافی ندارد، از امام موسی صدر دم می زنند و این هم از مظلومیت امام صدر است.

 


این چند خط را در ابتدا برای برادر خوبم شرف الدین نوشتم اما با پیشنهاد او دستی به سر و روی متن اولیه کشیدم و برای انتشار در اینجا آماده کردم. فردا  نهم شهریور سالروز ربوده شدن امام موسی صدر است. امام موسی صدری که ما نمی توانیم او را مرحوم بنامیم نه تنها بخاطر اسناد و ادله قطعی که دلالت بر حیات او دارد بلکه بخاطر همه سال هایی که در انتظار او بوده ایم. شدیدترین عواطف جوانی من معطوف به مردی بوده است که سی و هشت سال است در اسارت زندگی می کند. از ده سال پیش که با امام صدر اشنا شدم کمتر روزی بوده است که به او فکر نکنم و منتظر خبر آزادی او نباشم. هنوز هم ناامید نیستم و برای آزادی او دعا می کنم. دعا کردن کمترین کاری است که می توانم بکنم.

 

 

۶ نظر ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۴
شهاب الدین

خدا من را ببخشد. شرف الدین ده آیه قرآن مورد علاقه اش را سریال می کند و من در سری یادداشت های کارمند نمونه رسیده ام به چگونه زیر آب بزنیم. تقاضا می کنم این نوشته را به این نیت نخوانید که مهارت زیر آب زنی خود را افزایش دهید. به این نیت بخوانید که  با رفتار زیر آب زن های حرفه ای آشنا شوید (که بنده افتخار همکاری با یکی از بهترین هایشان را داشته ام). اما اگر به نیت مهارت آموزی خواندید بدانید که زیر آب زدن فضای سازمان را آلوده می کند و هرچه قدر هم موفق باشید نفس کشیدن را برای خود شما هم سخت خواهد کرد. وقتی این رفتار عرف و معمول شود به زودی کسانی خواهند آمد که با شما سر سازش ندارند و اتفاقا از شما ماهرتر هستند. نهایتا دست شما رو می شود و نه تنها بی اعتبار می شوید که گروه دیگری علیه شما بسیج می شوند و تجربه نشان داده که بلاخره موفق می شوند. اینهایی که گفتم را در نظر داشته باشید و این متن را بخوانید.


نکته ۱: اگر میخواهید زیر آب کسی را بزنید اجازه ندهید دیگران و به ویژه مدیر شما بفهمند که با فرد مورد نظر مشکل دارید. اتفاقا خود را دوست او نشان دهید. حتی سعی کنید رفتارهایی از خودتان نشان دهید که ثابت می کنند شما نسبت به کسی که می خواهید زیر آبش را بزنید حسن نیست و علاقه دارید.

راهکار: با همکار مورد نظر بسیار گرم و صمیمی برخورد کنید. در مقابل مدیر از او تعریف کنید و با او شوخی کنید. حتی وقتی مدیر به اشتباه همکارتان اشاره می کند سعی کنید از او دفاع کنید.


نکته۲: زیر آب زدن را با تعریف شروع کنید.
راهکار: مثلا بگویید جوان بسیار شاداب و پرانرژی و خوش قلبی است ) و بعد بروید سراغ اصل موضوع) اما بعضی اوقات رعایت آدب را نمی کند.


نکته۳: به صورت غیر مستقیم فرد مورد نظر را در موقعیت هایی قرار دهید که نقاط ضعف او ( به ویژه آنهایی که شما روی آن انگشت گذاشته اید) رو شوند.
راهکار: مثلا اگر زود عصبانی می شود با زیاد کردن فشار کار روی او عصبانی اش کنید. البته بعد از اینکه عصبانی شد سعی کنید مثل یک منجی مهربان ظاهر شوید و در مقابل چشم دیگران کمکش کنید.


نکته۴: نقاط ضعفی را بزرگ کنید که برای سازمان و مدیران تاثیرگذار مهم است نه خودتان. سعی کنید خود را فردی خیرخواه و متعهد به ارزش های اساسی سازمان نشان دهید که تنها از سر درد حرف می زند. این مورد را هرگز به زبان نگویید٬ در عمل نشان دهید.


نکته۵: می توانید راست و دروغ را قاطی کنید. تاثیر بیشتری می گذارد.
راهکار: اگر با همکارتان دعوایتان شده است حرف های زشتی که زده است را برای مدیرتان تعریف کنید و این وسط چندتایی هم اضافه کنید. یا کلمات را طوری نقل کنید که معنای بدتری داشته باشد


نکته۶: زیاده روی نکنید. دست شما رو می شود.
راهکار: زیاده روی نکنید دیگه. این که راهکار نداره


نکته۷: اگر توانستید نظر دیگران را در رابطه با فرد مورد نظر تغییر دهید صلح طلبی را کنار بگذارید و آرام آرام به اندازه ای که دیگران نسبت به او نگاهی منفی پیدا می کنند شما هم خسمانه تر رفتار کنید و گاه حتی بیشتر.
راهکار: وقتی دیدید دیگران روی او حساس شده اند می توانید نقاط ضعف او را علی کنید. اگر دیر می آید هر روز به او تذکر دهید یا به شوخی مسخره اش کنید. کافی است عصبی بشود. شما موفق شده اید.



نکته ۸: گزینه جایگزین فراهم کنید. یعنی خیال مدیریت را راحت کنید که با تضعیف شخص مورد نظر مشکلی ایجاد نمی شود و خلا ناشی از این اتفاق به راحتی قابل پر شدن است.
راهکار: به مدیر نشان دهید که اگر فقط کارمند مورد نظر است که می تواند با فلان نرم افزار کار کند من هم می توانم٬ با فلانی هم می تواند.

نکته ۹: اگر میخوایید زیر آب کسی را پیش مدیر دفتر الف بزنید کسانی را شناسایی کنید که مورد اعتماد و به نوعی منبع اطلاعاتی او هستند. همان ها را بپزیدکافی است.


نکته ۱۰: صبور باشید

راهکار: بیشتر صبور باشید لطفا

۴ نظر ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۲۴
سراج الدین