الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

اگرچه به ما گفته بودند که خانه به صورت اجاره در اختیار یک زن و شوهر تازه ازدواج کرده است اما در که باز شد اثری از خانه تازه عروس دیده نمی شد. تقریبا وسیله خاصی در آن خانه 65 متری نبود. تمام آنچه که در یک نظر دیده می شد یک فرش بود، یک مانیتور که کار تلوزیون را می کرد، یخچال و گاز بسیار ارزان قیمت و  تا دلتان بخواهد کتاب دینی که دور تا دور خانه چیده شده بود. از نحوه پهن شدن کتاب ها روی زمین فهمیدم زن و شوهر هر دو مشغول مطالعه بوده اند و هر دو طلبه اند.


وقتی تصمیم گرفتم در یکی از محله های ارزان قیمت قم خانه بخرم تقریبا هر روز این صحنه را می دیدم. برای منی که از کودکی با جمع های طلبگی ارتباط داشته ام صحنه غریبی نبود. اما به تازگی تجربه ای برای من اتفاق افتاد که درک من را از زندگی طلبگی عمیق تر کرد. هر هفته با گروهی از دوستان به فوتسال می رویم که برای هر نفر 5 هزار تومان تمام می شود. یکبار یکی از بچه ها پیش من آمد و گفت 5 هزار تومان خیلی گران است. اگر از طلبه ها 3500 تومان بگیری من دوستان طلبه زیادی دارم که دوست دارند بیایند. من موافقت کردم و در هفته های بعد با کمال تعجب دیدم 5 تا 7 نفر با او می آیند که هفته های قبل به خاطر 1500 تومن نمی آمدند


برخلاف باور اکثر مردم زندگی طلبگی علی رغم همه حمایت های جمهوری اسلامی همچنان با فقر و تنگدستی همراه است. زندگی بیشتر طلاب به شهریه ای وابسته است که در بیشترین حالت (سیدِ معیلِ سطح 4) به سختی به٥٠٠ هزار تومان هم می رسد و اینکه همین شهریه اندک با چه روش نامناسبی پرداخت می شود داستان غم انگیزی است.

 غیر از شهریه اکثر طلاب از کار در موسسات حوزوی نیز درآمد اندکی کسب می کنند. این موسسات با کمترین حقوق ممکن از انگیزه های مذهبی و نیاز مالی طلاب سوء استفاده می کنند و کار خود را پیش می برند. برخی روحانیون نیز به عنوان کارمند در ادارات مشغول هستند که شرعا نباید شهریه دریافت کنند


گروه اندکی از همین طلاب کارمند هستند که از طریق کسب مناصب بالای دولتی، اوضاع مالی خیلی خوبی پیدا کرده اند و جامعه با دیدن اینها برای آن اکثریت ضعیف حوزه حکم صادر می کند. اکثر طلاب زندگی مالی بسیار سختی دارند. دلیل اینکه علی رغم این سختی ها مردم ذهنیت دیگری از زندگی طلاب دارند این است که طلبه فقر را رنجی مقدس می داند و از آن گلایه نمی کند. به علاوه اکثریتشان گلایه کردن از مشکلات اقتصادی را تضعیف نظام دینی می داند و همین علاقه به دین باعث می شود از نظامی که آن را دینی می داند تمام قد دفاع کند


همین دفاع بی قید و شرط و صددرصدی در کنار زندگی مرفه آن معدود روحانیون دولتی که قرار می گیرد باعث می شود مردم همه را یک کاسه کنند و بگویند روحانیون همه در منافع مالی حکومت سهیم هستند. اما واقعیت بسیار متفاوت است و ای کاش طلبه ها از این بخش از زندگی خود برای مردم بیشتر بگویند.

۷ نظر ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۱
سراج الدین

مثلا مقدمه:

1-ممکن است کسی از شخص احسان علیخانی خوشش نیاید. مثلا با اخلاق یا قیافه اش حال نکند! من اصلا با این بُعد قضیه کاری ندارم. اما میخواهم از برنامه ماه عسل دفاع کنم. برنامه ای که اگرچه علیخانی تهیه کنندگی و  اجرا میکند اما ربطی به شخصیت خودش ندارد. مثلا همین آدم برنامه سه ستاره را تهیه و اجرا میکند اما من اصلا خوشم نمیاید. پس بحث راجع به احسان علیخانی نیست، راجع به برنامه ماه عسل است.

2-دفاع از ماه عسل به معنای دفاع از تک تک برنامه ها و همه مهمانهایش نیست.

3- قبول دارم که برنامه هایی که راجع به مستضعفین است گاهی بد اجرا میشود و به کرامت آنها خدشه میشود. 

 

و اما بعد

الان مهمترین برنامه های گفتگو محور تلویزیون که حالت شوی تلویزیونی دارند "خندوانه" و "دورهمی" هستند. مهمانان این برنامه ها (به خصوص دورهمی) یا بازیگران اند، یا خواننده ها و یا فوتبالیست ها. آدمهایی که گاهی در حیطه فعالیت خودشان درجه چندم محسوب میشوند و اغلب خوشیفتگی و خود مهم پنداری کاذب دارند. این برنامه ها هم بسیار به خوشیفتگی و خود مهم پنداری این افراد کمک میکند. این برنامه ها دچار سلبریتی زدگی احمقانه ای شده اند که نتیجه اش صرفا باد کردن و برجسته کردن آدمهایی هست که فوق العاده معمولی و بی اهمیت اند.

کاری که ماه عسل کرد این بود که مهمانهایش را از بین مردمی انتخاب کرد که هیچ جا دیده نمیشوند. افرادی که قهرمانهای واقعی هستند و گاهی یک موی سرشان به کل ایل و تبار مهمانهای دورهمی و خندوانه می ارزد. ماه عسل نشان داد که میشود قصه های مردم را طوری دید و روایت کرد که علاوه بر مفید بودن، در اوج جذابیت باشد. ماه عسل ثابت کرد که میشود از راحت طلبیِ دعوت از آدمهای مشهور عبور کرد و با کمی زحمت و برنامه ریزی افرادی را پیدا کرد که داستانهای جذاب دارند و در هیچ تریبونی جایگاه ندارند. ماه عسل  نشان داد که بین همه ما ماجراهایی وجود دارد که کسی به آنها توجه نمیکند اما مهم و جذاب هستند.

اینکه فلان بازیگر آشپزی بلد است یا نه، فلان خواننده وقتی حوصله اش سر می رود چه کار میکند، فلان فوتبالیست احساس خوشبختی میکند یا نه؛ هیچ ربطی و هیچ فایده برای هیچکس ندارد. تنها به آن فرد این توهم را میدهد که جزئی ترین مسائل زندگی اش برای دیگران مهمراست.  ماه عسل  از این جفتگیات و خزعبلات عبور کرده و رفته است سراغ مردمی که بودجه صداوسیما رو میدهند اما هیچ جایگاهی در صداوسیما ندارند.

دم همه شان گرم و خدا قوت

۶ نظر ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۳
شرف‌الدین

هر سال ماه رمضان که شروع می شود جواب های متعدد و جالبی به این سوال داده می شود. تحقیقات علمی متعددی که دانشمندان غربی در مورد روزه انجام داده و فواید فوق العاده روزه را برای سلامتی تایید کرده اند بخشی از این استدلال ها هستند. جدای از اینکه هرگز برای این پژوهش ها مستندی ارائه نمی شود این سوال بی پاسخ می ماند که اگر ارزش روزه به حفظ سلامت است تفاوت روزه با رژیم های غذایی چیست؟

برخی دیگر می گویند روزه برای این است که با درد فقرا آشنا شویم. اما کسی که از حاضر بودن غذا در موقع افطار مطمئن است چطور می تواند درد فقرا را درک کند؟ قصد ندارم دلایلی که برای روزه گفته می شود را مرور کنم و بعد یکی یکی آنها را ردکنم.  سوال من این است که چرا تلاش می کنیم برای روزه دلایل سطحی دست و پا کنیم در حالی که مولانا هدف اصلی روزه را در قرن هفتم گفت و داستان را تمام کرد:

این دهان ب‍‍ستی دهان‍‍ی باز ش‍‍د
تا خورن‍‍ده لق‍‍مه‌های راز ش‍‍د

 

لب فروب‍‍ند از طعام و از شراب

سوی خوان آسمانی ک‍‍ن شتاب

 

گر تو ای‍‍ن ان‍‍بان ز نان خالی کن‍‍ی

پر ز گوهرهای اج‍‍لالی کن‍‍ی

 

طفل جان از شیر شی‍‍طان باز ک‍‍ن

بعد از آن‍‍ش با مل‍‍ک انباز ک‍‍ن


چ‍‍ند خوردی چرب و شی‍‍ری‍‍ن از طعام

امتحان ک‍‍ن چ‍‍ند روزی در صیام

 

چ‍‍ند شب‌ها خواب را گ‍‍شت‍‍ی اسی‍‍ر

یک شب‍‍ی بی‍‍دار ش‍‍و دول‍‍ت بگی‍‍ر


آغاز این ماه مبارک، ماه آزادی و رهایی از خود را به همه پاکدلان عالم تبریک عرض می کنیم.


۳ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۴
سراج الدین

 

همراهی همسران مقامات سیاسی مساله جدیدی نیست و بسیار دیده ایم که روسای جمهور در سفرهای کاری خود خانواده خود را به همراه می برند. این همراهی گاهی صرفا تشریفاتی است و گاهی توام با دخالت خانواده رییس جمهور در مسائل است.

ملانیا و دختر و دامادش در سفر به عربستان همراه ترامپ بودند و دیدیم که در جلسات کاری رسمی حضور داشتند. ملانیا از چندین مرکز بازدید کرد و برای عده ای سخنرانی کرد.حال این سوال به ذهن متبادر می شود که اساسا اگر قرار باشد کسی برای یک کشور تصمیم بگیرد و  در جلسه ای دیپلماتیک شرکت کند و برای دیگران سخنرانی کند باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ آیا به صرف نسبت خانوادگی میتوان ادعای فهم سیاسی کرد؟ اگر کسی فقط یک ترم در دانشگاه لیوبلیانا درس بخواند و بعد ترک تحصیل کند و به شغل شریف مانکنی مشغول شود و صرفا به خاطر زیبایی همسر یک تاجر پولدار شود و سپس شوهرش رییس جمهور شود، فهم و دانش و شایستگی لازم را دارد که در عرصه سیاسی نقش آفرینی کند و برای دیگران سخنرانی کند؟

مگر دانش سیاسی و دیپلماتیک ایدز است که از طریق روابط زناشویی به دیگران منتقل شود؟!

۶ نظر ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۸
شرف‌الدین


شبکه های اجتماعی قدرت خود را بار دیگر نشان دادند. هشتگ رای مشروط ذیل توییت های کسانی بود که می خواستند رنگ بنفش را که داشت کمرنگ می شد مجدد پررنگ کنند

 هر چند کسانی که در توییتر هشتگ رای مشروط را ترند کردند بخش محدودی از رای دهندگان به حسن روحانی بودند اما بسیاری از همان ۲۳ میلیون نفر هم بیش از آنکه به دنبال اثبات روحانی باشند به دنبال نفی یک جریانی بودند که رئیسی از بخت بدش نماینده آن شده بود. 

آن ها به روحانی دادند تا از او بخواهند اقداماتی انجام دهد که البته بسیار متنوع و بعضا خارج از توان اوست از رفع حصر موسوی تا ضمانت مجوز کنسرت موسیقی، از ربنای شجریان تا رسیدگی به وضع کارگران از خلع وزیر هزار میلیاردی تا ایستادگی مقابل جریان پایداری از برجام هسته ای تا آزادی های سیاسی از گفت و گو تعامل با جهان تا بهبود وجهه بین المللی ایران و....


علیرغم بسیج حاکمیت در حمایت از رئیسی، جامعه مدنی به مدد رسانه های اجتماعی دیواری که تحریمی ها دور خود کشیده بودند را تخریب کرد و حتی صدای خود را به دورترین نقاط ایران رساند روحانی می دانست که بدون حضور فعال مردم در شبکه های اجتماعی نمی تواند حریف رسانه ملی و هجمه های مخالفین شود از مردم و به خصوص جوانان دعوت کرد که حضور فعال داشته باشند اما پایان این دعوت نه ۲۹ اردیبهشت ۹۶ بلکه انتخابات ۱۴۰۰ خواهد بود.

 امروز آغاز راه است، همه آن ۲۳ میلیون باید بدانند که رسالت آنان در یک مرحله حمایت از روحانی در انتخابات بود اما ادامه این روند با نُت قبلی، در آینده سمفونی پیروزی را رقم نمی زند، رای مشروط نه فقط یک هشتگ که جنبش اجتماعی مطالبات ما از روحانی است.

 ذره بین این بار نه در دست رقبا و مخالفین دولت اعتدال که باید در دست تک تک رای دهندگان به روحانی باشد. اگر همان جدیت قبل از انتخابات را تا انتخابات ۱۴۰۰ داشته باشیم و عملکرد دولت را به نقد بکشیم و خواسته های عمومی خود را بدون تعارف و مصلحت اندیشی بیان کنیم در انتخابات بعد نه تنها شاهد ظهور یک احمدی نژاد جدید نخواهیم بود بلکه کاندیدایی خواهیم داشت که بیش از کف مطالبات اصلاح طلبان باشد

۴ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۲۸
محی الدین


تَکرار تاریخ


هشت سال پیش در چنین روزهایی داشتم با خودم دو دوتا چهارتا میکردم برای انتخاب کاندیدایم در پست ریاست جمهوری.

هشت سال پیش که تلگرام نیامده بود و خیلی از خبرها هنوز توی مجلات بودند. من مطمئن بودم که اگر رای سفید هم بیندازم به "او" رای نمی دهم.

باید نزدیک هشت سال می گذشت تا به این بلوغ برسم که یک انتخاب اشتباه شاید بتواند هشت سال از زندگی ام را تحت الشعاع قرار دهد.

آن روزها اما نمیدانستم چرا "او" را نمیخواهم. یعنی در کمال سادگی فکر میکردم این خود اوست که مرا و رایم را دفع می کند. فکر میکردم که از نوع سخنرانی کردنش است که بدم می آید. از گنده گویی هاش و از صراحت لهجه اش.

هشت سال باید میگذشت تا بفهمم دلیل نگاه سلبی ام به "او" اینها نبود؛ بلکه حلقه های دور او بود که مثل بوته های رز ماری در مزارع، مرا از او دور میکرد.

اطرافیان او در کسوت های مختلف بزرگترین دافعه اش بودند و او نمی دانست.

آن روزها روحانی-فیلسوفی از دوستداران او واجب الاطاعه اش می دانست به سبب تنفیذ رهبری. وزیر اقتصادش گویا فهمی از تاثیر میزان نقدینگی بر تورم نداشت. روزنامه نگار سمپاتش، به وضوح واقعیت ها را کتمان میکرد. وزیر ارشادش کتاب نبود که از تیغ ممیزی نگذرَاند. نماینده اش در یک اجلاس بین المللی انگلیسی را از روی کاغذ با اشتباه فراوان میخواند.

نماینده طرفدارش در مجلس با روزنامه نگار و حتی همکار خودش به بدترین شکل گلاویز میشد. و زمان میگذشت.

هشت سال باید میگذشت تا زمانی بیاید مثل قبل. انتخاب میان دو تیپ، دو نگاه، دو راه!

حالا همه آن ها که تازه فهمیده ام دلایل اصلی من بوده اند برای کنار گذاشتن محمود احمدی نژاد به هر قیمت و هزینه؛ دور یکی دیگر ایستاده اند.

تقریبا همان حرف ها همان شعار ها تنها تفاوت شان این ست که حتی شخصی به عوام پسندی احمدی نژاد را هم در چنته ندارند.

تردیدی نیست که دولت روحانی لغزش هایی داشته است.

چه بسیار خواسته های برآورده نشده که در این گرماگرم انتخابات در شعارهامان به رویَش آورده ایم.

و چه نقدها که قرار است بعد از جشن پیروزی سیل وار به سمتش روانه کنیم.

اما گفت و چه خوب گفت که با پنجاه و یک درصد نمی شود خیلی از کارها را پیش برد...

پس:

برخیز تا برخاستن یک یا علی مانده ست...

یا علی


پ.ن: مصراع از مهدی جهاندار است.

۲ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۲۹
عماد الدین

اگر از من بپرسند که در دوران معاصر چه چیزی بیشترین ضربه را به ایران زده است خواهم گفت: نبود عقلانیت و و جود باورهای موهومی که بین ما و واقعیت فاصله انداخته اند. اجازه دهید بیشتر توضیح دهم. انسانی را تصور کنید که پایش دچار خونریزی است و وقتی به او می گویند پیگیر درمانت باش می گوید نخیر آقا، دردی که تو را نکشد قوی ترت خواهد کرد.

 ادعای این فرد حقیقتا جذاب است و احتمالا گاهی اوقات درست هم باشد اما این باور مانع برقراری ارتباط با واقعیت در این فرد شده است و اجازه نمی دهد خونی که از پایش می رود و احتمال مرگ را ببیند. جامعه ایرانی مالامال از این اعتقادهاست. اعتقادهایی که بین ما و واقعیت فاصله انداخته اند.اعتقاد هایی که نه می شود آنها را اثبات کرد و نه رد و گاه به شدت رنگ مذهب  به خود گرفته اند.

برای مثال در همین تحریم های هسته ای که می رفت کمر ایران را خم کند عده ای می گفتند این هزینه استقلال و عدالت خواهی ماست و حاضریم هر هزینه ای را برای این آرمان ها بدهیم. و یا می گفتند اگر ما مقاومت کنیم یاری خدا خواهد رسید و همانطور که پیامبر از شعب ابوطالب خارج شد ما نیز نجات خواهیم یافت و قطعا"آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند". اینها نیز جمله های قشنگی هستند اما آیا واقعیت هم دارند؟ 

جذابیت هیجانی این باورها مانع از دیدن این واقعیت می شود که تحریم فاصله طبقاتی را در ایران افزایش داد و عده ای را به ثروت های میلیاردی رساند. حتی مانع از دیدن این موضوع می شود که کشورهای همسایه ما مانند قطر نهایت استفاده را از این فرصت کردند و با استخراج گاز از حوزه های مشترک سود بزرگی نصیبشان شد که از همان سود برای ضربه زدن به ایران نهایت استفاده را کردند.

سوال مهم دیگر این است که آیا اصلا می شود صحت این دست ادعاها را بررسی کرد؟ مثلا اگر ما ۱۵۰ سال مانند یاران پیامبر فقط دانه خرما می خوردیم  و وقتی همه چیزمان را از دست داده بودیم پای میز مذاکره می رفتیم، صاحبان ادعای لزوم صبر می گفتند اگر ۱۵۰ سال و یک روز صبر کرده بودید فتح المبین خدا فرامی رسید و شما کم طاقتی نشان دادید. باورهایی از این دست را نه می شود اثبات کرد و نه رد، تنها می شود به پای آنها سوخت. نویسنده منکر امدادهای غیبی نیست اما حمایت از هر ادعایی با استفاده از امدادهای غیبی خطرناک است.

دلیل اینکه که به روحانی رای می دهم این است که دولت او را بیشتر از سایر گزینه ها در مسیر دوری جستن از این باورهای موهوم و مخرب و همچنین  در مسیر عقلانیت می بینم. حسن روحانی در موضوع برجام نشان داد که آرامش و زندگی مردم برای او اهمیت بیشتری نسبت به باورهای به ظاهر جهادطلبانه و انقلابی گرایانه دارد که متاسفانه رنگ آخرالزمانی هم به خود گرفته اند. در طرح سلامت و افزایش حقوق افراد تحت پوشش بهزیستی نشان داد که در رفع فقر پیرو عقلانیت است و به جای توزیع یارانه های بی هدف که ثروت کشور را نابود خواهند کرد به دنبال توانمندسازی فقرا است. 

روحانی با بازگرداندن شرکت های نفتی خارجی نشان داد که اهل و حساب و کتاب است و حاضر نیست تحت هیچ فشاری برداشت از حوزه های مشترک نفت و گاز را فدای کسب سود و ثروت اندوزی برخی شرکت های نفتی وابسته به نهادهای نظامی کند که در پشت ادعاهای ایدئولوژیک «استقلال»، «نگاه به درون» و «ما می توانیم» پنهان شده اند. به روحانی رای می دهم چرا که در مسیر عقلانیت جدیت بیشتری دارد و جامعه را به زندگی می خواند نه مرگ. او مرگ را با باورهای بی پایه زندگی بهشتی نشان نمی دهد.

۴ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۱۸
سراج الدین

حتی اگر به طور کامل هم نپذیریم، اما اجمالا قبول داریم که در کشور دو جناح عمده سیاسی وجود دارد: اصولگرایی و اصلاح طلبی

هرکدام از این دو جناح در طول این سی و هشت سال مدیرانی را تربیت کرده  و سرمایه های اجتماعی زیادی را اطراف خود جمع کرده اند.

 

حال به اصلی ترین بخش های حاکمیت نگاهی بیندازیم: رهبری، ریاست جمهوری، مجلس، قوه قضاییه، شورای نگهبان، شوراها، ارتش، سپاه، بسیج، صداوسیما، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام، ستاد ائمه جمعه و جماعات و بسیاری از نهادهای دیگر.

 

اما مسئولان و  مدیران مشغول در این نهادها برخی مستقیم و غیرمستقیم به انتخاب مردم وابسته اند و برخی دیگر انتصابی هستند. حال به نهادهایی که مدیرانشان به صورت انتصابی انتخاب می شوند مراجعه کنید. در این نهادها کدامیک از جریانهای سیاسی حضور دارند؟ مثلا در سپاه پاسداران و قرارگاه خاتم الانبیا مناصب در دستان اصولگرایان است یا اصلاح طلبان؟ در بنیاد مستضعفان چطور؟ در قوه قضاییه؟ شورای نگهبان؟

آنچه واضح است اینکه در اکثر (و اگر نگوییم همه) نهادهایی که ارتباطی به رای مردم ندارند اصولگرایان زمام را در دست دارند. در این میان تکلیف مدیران کارآزموده و لایق اصلاح طلب چیست؟

اگر در مواقعی که مردم حق انتخاب دارند، اصلاح طلبان را انتخاب نکنند، عملا تمام مناصب کشور تسلیم اصولگرایان می شود و آنان نیز در انتخابهای خود به سراغ مدیران همسوی خود رفته و مدیران لایق بسیاری کنار گذاشته می شود. از آنجا که قاعدتا اصولگرایان به اندازه تمام مناصب کشور مدیر توانمند و قوی ندارند، کار به جایی میرسد که افراد درجه سه و چهار آن جریان برای مسئولیتهای مهم گمارده می شوند و آثار سوء آن دامنگیر مردم خواهد شد. هنوز فراموش نکرده ایم دورانی را که شخص متخصصی مثل دکتر ظریف در هیچ نهادی در این مملکت مسئولیتی نداشت و افراد ضعیف و درجه چندم به مناصب عالیه سیاست خارجی منصوب شده بودند.

 

رای به روحانی حداقل این زمینه را فراهم می آورد که افراد متخصص و کارامد فراوانی بتوانند فرصتی برای فعالیت بیابند.

 

۷ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۵
شرف‌الدین

شاید مهمترین حادثه انتخابات ریاست جمهوری  رد صلاحیت محمود احمدی نژاد باشد. اینکه رد صلاحیت او به نفع چه کسی بود و به ضرر چه کسی اصلا مهم نیست. مهم این است که او چرا رد صلاحیت شد؟ شورای نگهبان توضیحی در این خصوص ارائه نکرد و عملا خود را موظف به این کار هم نمی داند. آیا احمدی نژاد تخلف مالی داشته است؟ آیا ناکارآمدی او در اداره ممکلت موجب بحران شده بود؟ آیا کشور را تا مرز نابودی‌ و جنگ برده بود؟ شورای نگهبان فقط سکوت می کند و از همه تبعیت از قانون (تصمیم شورای نگهبان) را طلب می کند. 


اما نمی گوید که خودش بر اساس کدام قانون عده ای را تایید می کند و عده ی دیگری را رد. چطور کسی که در دوره قبل تایید شده و از سال ۹۲ تا امروز هیچ کنش مهمی نداشته است در سال ۹۶ رد صلاحیت می شود؟ می توان هزار سوال مانند این مطرح کرد.


مشکل رد صلاحیت های بی دلیل، تنها مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، که صلاحیت ها را شورای نگهبان تایید می کند نیست. در همین انتخابات شورای شهر که صلاحیت ها را  هیات مرکزی نظارت بر انتخابات شوراها تایید می کند به نظر می رسد دیدگاه های سیاسی بر روند بررسی صلاحیت نامزدها بی تاثیر نبوده است. افرادی مانند علیرضا دبیر،‌ سردار طلایی، حسین رضا زاده و عباس جدیدی که به عنوان نامزد عضویت در شورای شهر تهران ثبت نام کرده اند نیز رد صلاحیت شده اند. در اینجا نیز باید مشخص شود که چرا اینها رد صلاحیت شده اند. علیرضا دبیر در حالی رد صلاحیت شده است که صلاحیت او را مراجع ۴ گانه تایید کرده اند.


اینکه این رد صلاحیت ها به نفع چه کسی است اصلا مهم نیست. نفع بلند مدت همه در رعایت قانون است نه حذف رقیب. فراموش نکنیم که اگر امروز از قانون فراتر رویم و خانه قانون را ویران کنیم،‌ زمانی که هیچ پناهگاهی غیر از قانون نداریم بی پناه خواهیم ماند.


۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۳۴
سراج الدین

 تقریبا روزی نیست که عکس یا فیلم وحشتناکی از خاورمیانه منتشر نشود. برای نزدیک شدن به دردی که مردم کشورهای این منطقه آشوب زده تجربه می کنند، کافی است لحظه ای فرزند خود را جای آن کودکی بگذاریم که گاز شیمیایی تنفس کرده و جان دادن او را روی دستان خود تماشا کنیم. یا فقط تصور کنیم که هر لحظه این اضطراب همراهمان باشد که عزیزانمان خورشید فردا را خواهند دید یا نه. امیدوارم قوه تخیل خوبی نداشته باشید تا درد کمتری تحمل کنید اما واقعیت این است که بخش بزرگی از مردم خاورمیانه هر روز این دردهای جانکاه را تجربه می کنند.

 

حوادث این سال های خاورمیانه ایران را شدیدا درگیر کرده است و این درگیرشدن در کشوری مانند سوریه از کمک مستشاری به حضور علنی و ارسال نیرو از کشورهای مختلف در حمایت از اسد تغییر کرده است. در توجیه حضور نظامی در این سطح گفته می شود که اگر با گروه های افراطی در دمشق نجنگیم باید در خیابان های کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم. در واقع ما خطوط دفاعی خود را از مرز ها به قلب دیگر کشورها گسترش داده ایم. آنقدر این استدلال گفته شده و ما شنیده ایم که برایمان بدیهی شده است و اصلا به نتایج آن فکر نمی کنیم.

 

لطفا دوباره صحنه هایی را که در ابتدای یادداشت گفتم مرور کنید. آیا این اخلاقی است که ما امنیت خود را به بهای چنین دردهایی برای دیگران تامین کنیم؟ آیا اخلاقی است که ما اسد را به خط قرمز خود تبدیل و این جنگ را طولانی تر کنیم؟ آیا انسانی است که به قیمت تضعیف نشدن عمق راهبردی و حفظ امنیت ایران، چشممان را به جنایت های اسد و ارتشش ببندیم و او را در راس قدرت حفظ کنیم؟

 

وقتی به چهره کودکان و زنان سوریه نگاه می کنم عزیزان خود را جای آنها می گذارم و می گویم اگر  بخاطر امنیت خانواده خود پذیرفته ایم که زندگی مردم کشورهای دیگر اینطور سیاه باشد، حقیقتا انسانهای کثیفی شده ایم و اخلاق در ما شدیدا سقوط کرده است.

 

چطور می توانیم راضی شویم که مردم دیگری به خاطر ما اینطور دچار انواع تلخی ها و مصیبت ها شوند؟ اگر توان کاستن از درد مردم خود و دیگر کشورها را نداریم حداقل دردی به انبوه دردهایشان اضافه نکنیم. آیا اخلاقی تر نیست که بار امنیت کشورمان را خودمان به دوش بکشیم؟ آیا بهتر نیست راه حل های دیگری برای تامین امنیت پایدار خود پیدا کنیم؟ چطور ممکن است نهال نفرتی که امروز در قلب بخش بزرگی از مردم سوریه کاشته می شود برای ما میوه امنیت پایدار بدهد؟ اگر این همه درد را برای دیگران میپسندیم تفاوت ما با آمریکا و دیگر دولت های استعماری چیست؟

 

اگر قرار است برای امنیت ما کودکان سوری یتیم شوند، مادران شاهد مرگ کودکانشان از شدت گرسنگی باشند و آوارگان سوری دختران خود را راهی فاحشه خانه ها کنند، ترجیح من این است که خود و خانواده ام کشته شویم. اگر قرار است امنیت قیمتی داشته باشد این قیمت باید از جیب خود ما پرداخته شود نه مردم بیگناه دیگر کشورها. 

۶ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۳
سراج الدین