الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۱۵۴ مطلب توسط «شرف‌الدین» ثبت شده است

جای همگی خالی چند روزی مشهد مشرّف شده بودم. روبروی ضریح که می ایستادم، صدای دعا کردن مردم را می شنیدم. "امام رضا من دیگه لجباز نباشم" ، "امام رضا مریضم، شفام بده" ، "یا امام رضا سفرمون بی خطر باشه"

به نظر من این مدل دعا کردن صحیح نیست. اینکه مثلا از امام معصوم بخواهیم که مریضها را شفا بدهد یا فقیرها را غنی کند. بحث من درخواست مستقیم از امام است. آنچه باید انجام دهیم شفیع قرار دادن و وسیله قرار دادن (توسل) امام است. در حقیقت از خدا به واسطه آبروی این بزرگواران بخواهیم که حوائج ما را برآورده کند. البته احتمالا اینهایی که امام را مخاطب قرار می دهند هم منظورشان همین است اما باید روی ادبیاتمان هم دقت کنیم.

در دعاهایی که از معصومین به ما رسیده هم من یک جا هم ندیده ام که معصوم را خطاب قرار بدهد و درخواست حاجت کند. فقط درخواست شفاعت و واسطه گری است. اگر کسی سراغ دارد به من هم بگوید! مخاطب همه دعاها شخص خدای متعال است

۰ نظر ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۴
شرف‌الدین

این پست در پاسخ به دعوت محمد منصوری بروجنی به یک بازی وبلاگی نوشته میشه:

من تو دوران دبیرستان خیلی اجتماعی نبودم و سرم به درسم بود بیشتر. ولی وارد دانشگاه که شدم وارد یک فضا و جو جدید شدم و بیشترین تاثیر در این تغییر فضا رو صادق (ماه داماد!) روی من گذاشت. صادق خودش وبلاگ داشت و من هم وبلاگش رو میخوندم و این جدی ترین برخورد من با فضای وبلاگ نویسی بود تا اون موقع. صادق به من هم پیشنهاد داد که وبلاگ درست کنم و من هم بعد از مدتی تصمیمم رو گرفتم و وارد این قصه شدم. اسم وبلاگ اولم "قرص ماه" بود. وجه تسمیه اش رو اولین باره که دارم میگم: چند وقت قبلش سر کلاس ادبیات چند نفر از بچه ها شعر میخوندند. توی یکی از این شعرها یک جمله ای به این مضمون بود که "دکتر برای سیاهی شب قرص ماه تجویز کرد". من از این تعبیر خوشم اومد و همین شد اسم اولین وبلاگ من.  

قرص ماه تقریبا  خوب پیش رفت . اکثر پست هام کوتاه بود و خودم هم دوستش داشتم. یک بار صادق به من گفت تو فلانی رو میشناسی؟ گفتم نه. گفت همونیه که به فلان اسم برات کامنت گذاشته. گفتم نمیشناسمش. بعدا طرف رو نشونم داد و فهمیدم همدانشکده ای خودمونه. برام جالب بود که  یک دوست مجازی رو در واقعیت میدیدم! کار جلو رفت تا رسیدیم به انتخابات 88 و ما ادریک 88! شب انتخابات و قبل از اعلام نتیجه یک پست گذاشتم و راهی ستاد میرهادی شدم. بعد از اعلام اولین سری نتایج جلوی ستاد  آن اتفاقات کذایی افتاد و من مبهوت و وحشت زده همون نصف شب که رسیدم خونه پست رو حذف کردم. بعد از خطبه ی معروف رهبری (که تا قبلش فکر میکردیم ایشون در راستای آشتی ملی حرف میزنند) یک پست خیلی تند گذاشتم. اون موقع هم دستگیری مثل نقل و نبات بود. چند نفری زنگ زدند و قانعم کردند که پست را حذف کنم.

یک بار که چند نفر از بچه های فعال سیاسی اومده بودند تو پارک جلوی دانشگاه ما، صادق من را به محمد منصوری معرفی کرد و گفت فلانی وبلاگ قرص ماه رو مینویسه. محمد منصوری اون موقع بیگاه ها رو داشت و دیدم همون شب من رو لینک کرد. از وبلاگ بیگاه ها با بعضی ها از طریق مجازی آشنا شدم که بعدا رفاقتمون حقیقی و صمیمی میشد، مثل ضرغام.  

متاسفانه علیرغم همه این احتیاطاتی که داشتم قرص ماه فیلتر شد.  حس بدی بود. مدتی تو خماری وبلاگ بودم و با اینکه دلم تنگ شده بود اما وبلاگی نداشتم. در همین حین چند نفر از دوستان وبلاگ گروهی الدین رو راه انداخته بودند و من مطالبش رو میخوندم. بعد از چند وقت  میثم و محمد موقع ناهار توی سلف دانشگاه به من پیشنهاد دادند که من به جمع الدین بپیوندم. من همونجا گفتم اتفاقا یک پست هم توی ذهنم دارم: «زمان بیهقی برای سنگ زدن "مشتی رند را سیم" می دادند، الان به همون جماعت بی سیم می دند!». قرار شد فکر کنم و جواب بدم اما جواب من از همون موقع مثبت بود! باید یک اسم مستعار برای خودم انتخاب میکردم که به "الدین" ختم بشه. انتخابهام محدود بود چون اکثرش رو قبلی ها برداشته بودند. بعد از کلی پایین و بالا کردن "شرف الدین" رو انتخاب کردم. توی الدین مشغول شدم و با سایر رفقا پست میگذاشتیم.

کم کم نویسنده های فعال رفتند کنار و فقط مونده بودیم من و محی الدین و سراج الدین. محی الدین و سراج الدین هم کم کم کناره گیری کردند و  آخرها شده بود وبلاگ اختصاصی من! ابایی ندارم از اینکه بگم دوست داشتم الدین شبیه تورجان باشه. الدین هم جلو اومد و دولت مهرورزی جای خودش رو به دولت اعتدال داد. پست ها کمتر سیاسی بود. اما یک پست درباره زندان قصر کرکره الدین هم پایین کشید و الدین هم به مقام رفیع فیلترینگ نائل اومد. از همون موقعی که الدین فیلتر شد گفتم باید یکی دیگه راه بندازم و با کمی تاخیر الدین2 راه افتاد. ترسم از این بود که الدین2 نتونه مخاطب قبلش رو پیدا کنه اما شکر خدا وارد یک حلقه وبلاگی خوب شدم و حتی بازدیدهام بیشتر هم شد. امیدوارم هت تریک نکنم و این یکی دیگه فیلتر نشه!

 

  آری، اینچنین بود برادر!

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۴
شرف‌الدین

چون یکی از برادرزاده های مرحوم صادق طباطبایی دوستم بود و پیش یکی از برادران آن مرحوم کلاس می روم، باید ختم آن مرحوم می رفتم. مراسم ختم در حسینیه شماره 2 جماران بود.

تا دلتان بخواهد صحنه های ناراحت کننده آنجا دیدم. از مردمی که با دیدن آدمهای مشهور رفتارهای ذلیلانه خلاف شأن انسانیت از خودشان نشان می دادند (مثل دست مالیدن به آنها یا خم شدن تا کمر و بوسیدن دست آنها) تا آدمهای متکبری که فکر کرده بودند به علت داشتن شهرت یا چند تا محافظ از بقیه انسان ها انسان ترند. اینقدر فضا بد بود که ده دقیقه ای بیشتر ننشستم و زود زدم بیرون.

اما موقع خروج صحنه ای را دیدم که حسابی کیفور شدم. در فضایی که هرکس در یک لانگ شات با امام عکس داشت می رفت روی صندلی می نشست و حسابی خودش را تحویل میگرفت، آقای دعایی کاملا عادی وسط جمعیت روی زمین نشسته بود و حتی زیر دست و پا بود. لذت بردم از اینهمه تواضع و فروتنی. قبلا هم چندین مرتبه این سنخ رفتار را از ایشان دیده بودم . حقیقتا ارادتم به این بزرگوار بیشتر شد

۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۲
شرف‌الدین

بعضی از کارهایی که نهی شده اند به خاطر ضرر سریع اون کار نیست. یعنی خود اون کار اون موقع شاید بد نباشه، اما باعث ایجاد یک روحیه می شه که اون روحیه خطرناکه. مثلا تو روایات گفتند که حتی در مواقعی که زیاد پول دارید هم پولدارانه رفتار نکنید؛ چرا که وقتی که روحیه پولداری و اشرافی گری در آدم شکل بگیره، این روحیه برای آدم باقی می مونه حتی اگر بعدا فرد وررشکست بشه.

یا مثلا یک حدیث از پیامبر دیدم به این مضمون که آب را هدر ندهید حتی اگر کنار جوی روان باشید. همه ما میدونیم دور ریختن یک لیوان آب کنار یک رود مشکلی ایجاد نمی کنه، اما اون چیزی که نباید شکل بگیره روحیه اسراف کردن و تبذیره. اگر موقع داشتن نعمت یاد بگیریم درست رفتار کنیم، موقع نبودن نعمت هم راحت تر میتونیم زندگی کنیم.

۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۷
شرف‌الدین

نقل می کنند یکی از اساتید (که بنده خدا چهره غیرزیبایی هم داشته)به دانشجوهای ترم اول-دوم گفته بوده شما الان تو سنی هستید که یک سری هورمونها در بدنتون ترشح میشه که با دیدن خیلی ها عاشقشون میشید. اگر زیاد ترشح بشه حتی ممکنه عاشق من هم بشید!! لذا نباید خیلی جدی گرفت قضیه رو!

 

این روزها که خرس ها و کادوهای ولنتاین رو می دیدم یاد این جمله افتادم. به نظرم عشق چیز مزخرفیه به این خاطر که اصالتی نداره. یکدفعه گُر می گیره و یکدفعه هم خاموش میشه و معمولا منشا منطقی هم نداره. حتی ممکنه بدون شناخت باشه و از یک نگاه یا صدا شکل بگیره. خیلی ها وقتی یاد عشق و عاشقی قدیشمون و رفتارهاشون میفتند خنده شون میگیره!

چند وقت پیش دیدم یکی از این وبلاگهای هواداران احسان علیخانی یک پست گذاشته بود با عنوان "بیایید به جای عاشق بودن فقط هوادار باشیم" و توضیح داده بود که این عشق برای ما نفعی نداره و فقط خود ما اذیت میشیم. یکی هم براش کامنت گذاشته بود که «من روزی چند بار میام این مطلبت رو میخونم. راست میگی. من به خاطر احسان جلوی پدر و مادر و همه خانواده ام وایسادم اما اون اصلا من رو نمیشناسه»!

من مطمئنم این آدمها چند سال دیگه قاه قاه به این رفتارهای خودشون میخندد! (دقت کردید اکثر مدیران وبلاگهای هواداری از خواننده ها و بازیگرها و فوتبالیست ها دخترهای دبیرستانی اند؟!)

 

به نظر من اون چیزی که اصالت داره محبته. محبت معمولا از روی شناخت شروع میشه و به تدریج شکل میگیره و مرور زمان هم مستحکم ترش میکنه. رفتارهای محبت آمیز هم منطقی تر و حساب شده تر هستند.

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۱۵
شرف‌الدین

اون اوایل که آیس پک اومده بود، من میگفتم اگر پنج سال پیش به ما میگفتند توی یک جای دنیا مردم بستنی و یک سری چیز دیگر رو میریزند داخل لیوان و با نِی میخورند، اولین چیزی که میگفتیم این بود که: «خل اند! آخه مگه آدم مرض داره زور بزنه بستنی رو با نی بخوره؟!» ولی کار آیس پک خیلی هم گرفت و اصلا تبدیل شد به یک خوراکی لوکس.

اگر یک عینک به چشممون بزنیم و رفتارهامون رو نگاه کنیم، از این کارهای آیس پکی زیاد می بینیم. میگید نه؟ امتحان کنید!

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۵
شرف‌الدین

"فکر می‌کنم در یک جامعه آزاد، حق توهین به دین دیگران وجود دارد" این جمله را دیوید کامرون گفته.

این ایام که روزنامه فرانسوی به پیامبر ما -روحی فداه- توهین کرده، بحث آزادی بیان و آزادی ابراز عقیده خیلی گُل انداخته. بعد از شیرین کاری جدید گلشیفته هم خیلی ها از حق آزادی تَن صحبت کردند.

چند وقت پیش یک مطلب درباره حق نوشته بودم که هنوز هم سر همون موضع هستم. حق آزادی توهین به ادیان یا حق آزادی تن در حقیقت اصلا حق نیستند. حق مفهوم خودش را دارد و کسی نمی تواند برای خودش حق تولید کند. اینها یک سری لاطائلات است که یک عده شروع کرده اند به گفتنش و اسمش را گذاشته اند حق!

این حکایت را همه شنیده ایم. به نظرم باید در جواب اینهایی که از خودشان حق درست می کنند، به همین شیوه عمل کنیم!! مثلا بیایم ما هم یک سری حق درست کنیم. مثل حق زدن تو گوش مخالفین، حق منفجر کردن اروپایی ها، حق اهانت به خانواده لائیک ها، حق بیان الفاظ رکیک به دشمنان خود، حق پاشیدن اسید به صورت معتقدین به حق آزادی تن و قس علیهذا! بعد اگر آنها مخالفت کردند، بنشینیم و راجع به مبنا و منشا این حق ها و حق هایی که آنها خودشان تولید میکنند صحبت کنیم ببینیم فرق ما با آنها چیست!

۰ نظر ۲۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۱۵
شرف‌الدین

یکی از مبهم ترین حس ها برای من زمانی هست که قراره که روح از تن جدا بشه. اینکه دقیقا چه اتفاقی میفته و حال انسان در اون لحظه چه جوریه تجربه ای هست که حتما خواهیم داشت ولی کسی نیست که برایمان تعریف کند. 

تو بعضی از آیات قرآن و بعضی ادعیه ها اشاراتی به اون حالات شده و بسیار هم سخت توصیف شده. من تا حالا خودم جان دادن یک انسان رو ندیدم ولی از خیلی هایی که دیدند پرسیدم. چند وقت پیش به صورت کاملا اتفاقی فیلمی دیدم از لحظات مردن. خیلی عجیب بود و حسابی درگیرم کرد. هیچ کاری از دست هیچ کس برنمیاد. فریادهای دهشتناک و بی حاصل. واقعا پناه به خدا از سکرات موت. 

اینجا لینک اون فیلم هست. اگر کسی احساس میکنه توان دیدنش رو نداره نبینه. از ما گفتن بود

۰ نظر ۱۵ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۲
شرف‌الدین

ترجیع بند راهپیمایی امسال و برنامه های تلویزیون "گزینه روی میز" بود. هم پوسترها، هم شعارها، هم مصاحبه ها.  همه با غرور عجیبی میگفتند که کاملا برای مقابله و جنگ بزرگ و نبرد نهایی آماده اند و گزینه روی میزشون شهادت و ایثاره.

 

من خیلی میترسم که این حرفها از سر احساس باشه و چیزی جز لاف نباشه. خیلی میترسم که وقتی موقع عمل شد و مجبور شدند تفنگ دست بگیرند و جون بدند و جون بگیرند، جا بزنند. خیلی میترسم از اینکه وقتی کار جدی شد، همه اینهایی که الان ادعا میکنند، تنها گزینه روی میزشون گزینه جیم باشه!

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۷
شرف‌الدین

خیلی روزنامه ها و سایتها و شخصیتها و بعضی از دوستان وبلاگی (مثل اینجا و اینجا و اینجا) راجع به ماجرای سبد کالا  دولت رو محکوم کردند به بی تدبیری. من هم از روز اول که ایشون اعلام کرد میخوایم همچین کاری انجام بدیم، گفتم کار بیخودیه، به چندین دلیل.

منتها من نقد اصلی رو نه متوجه دولت، که متوجه ملت میدونم. واقعا نمیدونم باید راجع به مردم کشوم چی بگم؟ آخه این چه رفتارهای عجیب و نا متعارفیه؟! بازیگر جومونگ که اومده بود ایران، رفته بودند جلوی درب هتل و چه رفتارهای زشتی انجام دادند، مالدینی که اومده بود اون کارهای سبک رو تو فرودگاه انجام دادند و یکی غش کرد، بیانیه دادند از مردم خواهش کردند که لپ مالدینی رو نکشید، تو صفحه فیس بوک مسی اون کارهای نابخردانه رو انجام دادند، روز سلام سینما اونجوری توحش به خرج دادند، و حالا هم روز اول توزیع سبد کالا این رفتارهای زشت رو انجام دادند. یه جوری رفتار کردند که انگار تا حالا که دولت چنین چیزی بهشون نداده بود همگی داشتند از گرسنگی میمردند!!

من نمیدونم باید چی کار کرد با این مردم. واقعا رفتارها نامعقول و نامتعارفه. از اون طرف هم تا دلتون بخواد ادعا و خودشیفتگی که ما فرزندان کوروش کبیریم و فرهنگ ما فلانه و تاریخ ما بیسار.  حالا جالبه که دولت امیدواره مردم داوطلبانه از دریافت یارانه انصراف بدند! فک کن!

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۱۲
شرف‌الدین