الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

هروقت یادم میفته "اوه اوه اوه" از نهادم بلند میشه. دبستانی که بودم پیروی جو عمومی جامعه و تا حدی متاثر از فضاهای خانوادگی منم خیلی اهل سیاست شده بودم. یک دفتری درست کرده بودم و تکه های روزنامه رو می بریدم و میچسبوندم و زیرش توضیح مینوشتم. مثلا عکسهای حجاریان و سعید عسکر و کلی چیزهای دیگه. اینها رو به بقیه هم نشون میدادم و چون سن ام کم بود تشویقم میکردند.

بعد از قضیه کنفرانس برلین و پخش اون صحنه ها از تلویزیون یکی از طنزنویس ها یک شعری راجع به علی لاریجانی (که اون موقع رئیس صداوسیما بود) نوشته بود که از این قرار بود:

علی کوچولواین مرد کوچک

رفته جام جمبا چهار تا پفک

علی کوچولو تو اصلاحات نیست

مثل من و تو،تو این باغها نیست

جام جم دیش داره،ماهواره داره،ماهواره هاش صحنه داره،وای وای وای

علی کوچولو! این صحنه هارو؛تنهایی نبین

یک وقت هول میشی،دیم دیم دیم دیم دیم

جام جم حوض داره،برلین داره،"چراغ"داره،فحش داره،نانای داره،دیم دیم دیم

 

من این شعر رو حفظ کرده بودم و احساس میکردم خیلی کار بامزه ای کردم و هرکدوم از اعضای فامیل رو که میدیدم این شعر رو براش میخوندم. اون موقع میدیدم بعضی ها جا میخورند اما نمیفهمیدم چرا!

الان که بزرگ شدم تازه به عمق فاجعه پی بردم که من دبستانی زل میزدم تو چشم طرف و با اعتماد به نفس تمام میگفتم:

علی کوچولو! این صحنه هارو؛تنهایی نبین

یک وقت هول میشی،دیم دیم دیم دیم دیم!!!!

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۰
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

من نمیدونم این مردم چه شون شده. چند وقته بدجوری رفتم تو نخ کامنتها و تعداد لایک و دیسلایک هایی که میخوره. تکلیف سایتهایی مثل یوتیوب و بالاترین معلومه اما بعضی کامنتها تو بازتاب واقعا تعجب برانگیزه.

مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی که فوت کرده بود بازتاب خبرش را منتشر کرده بود. چند نفر کامنت گذاشته بودند که مثلا "خدا رحمتش کنه" یا "رحمه الله علیه" و این کامنتها حدود صدتا دیسلایک خورده بود.

یک مطلب دیگه نوشته راجع به فاطمیه و یکی کامنت گذاشته "سلام و درود فراوان بر مقام والای آن حضرت باد" که در کنار 500تا لایک 96 تا دیسلایک خورده.

اونوقت زیر خبر مرگ عسل بدیعی که بعضی ها نوشته بودند "خدا رحمتش کنه" هیچی دیسلایک نخورده بود.

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۹
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

یک مطلبی میخواهم نقل کنم منتها قبلش باید یک توضیحی بدهم. اولا متن مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی موجود است ولی من به متن دسترسی ندارم و اگر کسی بتواند در آنجا صحت و سقم این اتفاق را تایید کند خوب است. ثانیا کسی که از او نقل میکنم انسان موجه و ثقه و با اطلاعاتی است. ثالثا در هر حال العهده علی الراوی! رابعا ایشان نقل به مضمون کردند و بنده هم قاعدتا نقل به مضمون میکنم و راجع به تک تک عبارات قسم حضرت عباس نمیخورم!

چند روز پیش استاد ما در کلاس یک مطلبی را نقل کرد که من واقعا لذت بردم و با یک سرچ کوتاه در اینترنت دیدم در فضای مجازی این ماجرا نقل نشده. قضیه از این قرار است که در مجلس خبرگان قانون اساسی، رئیس مجلس یعنی مرحوم آقای منتظری از مرحوم شهید آیت الله مدنی (اولین شهید محراب) میخواهد مجلسیها را نصیحت کنند. ترکیب مجلس هم اغلب روحانیونی بودند که جزو مبارزین زمان شاه بودند. مرحوم شهید مدنی یک نصیحت زیبایی بیان میکنند. ایشان میفرمایند آقایان مواظب باشید در روز قیامت محمدرضا به شما همان جمله ای را نگوید که زلیخا به زنان مصر گفت. موقعی که زنان مصر زلیخا را به خاطر طلب کامجویی از یک غلام سرزنش کردند، زلیخا مجلسی ترتیب داد که زنها جمع شدند و از شدت هیجان دیدن یوسف دستشان را بردیدند و گفتند "حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم" بعد زلیخا گفت "فذلکن الذی لمتننی فیه". یعنی آقایان حواستان باشد که مبادا محمدرضا شاه آن دنیا به شما بگوید این همان قدرتی که من داشتم و با آن فساد کردم . شما هم که من را سرزنش میکردید وقتی به قدرت رسیدید همان کار را کردید!

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۷
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

چند وقتی بود که دنبال کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی میگشتم. البته به قول کدیور آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی. پیدا نمیکردم تا اینکه بالاخره اوایل خرداد امسال از یکی از دوستان کتاب را قرض گرفتم. هرچند کتاب کوچکی است و مترو برای خواندنش کافی، اما مطالب واقعا جالبی دارد.

آقای دکتر مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موسس حوزه علمیه قم) هستند. متولد 1302 و متوفای 1377. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به حوزه علمیه قم رفتند و در عرض سه سال دوره سطح را تمام کردند و راهی درس خارج شدند و موفق به اخذ درجه اجتهاد از آیت الله بروجردی شدند. در سال 1339 به عنوان مجتهد تام الاختیار از طرف آیت الله بروجردی عازم آمریکا شدند. از همان سال اول رفتند دانشگاه جورج تاون و لیسانس فلسفه غرب را شروع کردند و پس از لیسانس در مرکز تحقیقات ادیان جهانی دانشگاه هاروارد تدریس را شروع کردند. بعد رفتند به شهر مونتریل کانادا و دو سال در دانشگاه مک گیل تدریس کردند. سال بعد به دانشگاه میشیگان رفتند و علاوه بر تدریس تحصیلات خود را در سطح فوق لیسانس اغاز کردند و بعد در دانشگاه تورنتو ثبت نام کرده و فوق لیسانس گرفتند و بلافاصله در همان دانشگاه دکترا را شروع کردند و در سال 1358 دکترای خود را در رشته فلسفه آنالیکتیک گرفتند.

از فحوای کتاب و خاطراتی که بیان میکنند معلوم است که واقعا نابغه بودند. مثلا خودشان میگویند:«متجاوز از، عرض کنم که، 15 سال تحصیلات عالیه اسلامی را که به پایان رساندم دیگر بی نیاز شدم. به طور کلی از تحصیلات اجتهادی ... بعد از اینکه به کلی بی نیاز شدم از تحصیلات اسلامی حتی احساس کردم که دیگر احتیاجی به هیچ یک از مراجع ندارم، احتیاجی به اساتید بزرگ ندارم و خودم را از نظر قدرت علمی در همان هنگام برتر از تمام مدرسین و تمام مراجع و اساتید فن فقه و اصول و حتی معقول میدانستم.»

البته تحصیلات ایشان در خارج از کشور و دانشگاه هایی که رفته بودند هم گویای هوش و استعداد ایشان است. قدم گذاشتن به مراکزی که ایشان تحصیل و تدریس کرده اند حتی برای آمریکایی ها هم یک آرزو است.من قبلا مرحوم حائری را فقط از کتاب حکمت و حکومت میشناختم و از جزئیات زندگی ایشان اطلاعی نداشتم. در ایران هم نه دیده ام و نه شنیده ام که کسی درباره ایشان آنچنان که باید و شاید کار کند و کتاب خاطرات را هم مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد بر مبنای سلسله فعالیتهایشان در "طرح تاریخ شفاهی ایران" گردآوری کرده است.

شاید علت اصلی نپرداختن به ایشان، نظرات ایشان درباره حکومتداری است. ایشان نظریه ولایت فقیه را قبول ندارند و میگویند: «اینها با این تفسیر به هیچ وجه ریشه ندارد. نخیر. حداقل من نتوانسته ام مدرکی در عقل، کتاب و سنت برایش پیدا کنم». ایشان خودشان در کتاب حکمت و حکومت نظریه ای جدید برای شیوه حکومت با عنوان "وکالت مالکان شخصی مشاع" مطرح کرده اند که کدیور در کتاب نظریه های دولت در فقه شیعه به عنوان نهمین نظریه آن را آورده است.  

 

  *مرحوم حائری و امام خمینی

مرحوم حائری در این کتاب صحبتهای جالبی درباره امام دارد. قبل از نقلاب این دو با هم روابط خیلی خوبی داشتند. «از نظر تاریخی دوستی ما با آقای خمینی خیلی طولانی و صمیمی بود. شاید متجاوز از بیست سال پیوسته شب و روز با هم بودیم و گاهی مسافرت ها با یکدیگر داشتیم ولی بعد از اینکه ایشان به قدرت رسیدند و من یکی دو مرتبه ... ایشان را در قم دیدم، دیگر نخواستم بیش از این مزاحمت فراهم کنم و مثل سابق رفیقانه با ایشان تماس بگیرم». مرحوم حائری  شجره نامه ای از امام بیان کرده اند که تکرار اسم ها جالب است. طبق نقل ایشان جد امام سید احمد بوده که از کشمیر آمده است ایران. پسر سید احمد هم آقا سید مصطفی نام داشته. امام پسر اقا سید مصطفی بوده. امام یک برادری داشته است به نام سید نوراله که بین امام و اقای پسندیده (برادر بزرگ امام) بوده و از وکلای درجه اول دادگستری بوده. اسم پسرهای امام هم سید مصطفی و سید احمد بوده و اسم نوه سید احمد هم دوباره احمد است!امام از شاگردان پدر مرحوم حائری بوده است. ایشان دو دیدار خود با امام را بعد از انقلاب نقل میکند. در دیدار اول ایشان از طرف عده ای از علمای درجه اول تهران رفتند پیش امام تا پیام انها را در باره انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به امام منتقل کند. آن علما از دو نفر از کاندیداهای مجلس خبرگان ناراضی بودند. مرحوم بهشتی و مرحوم مفتح. دلیل نارضایتی هم این بود که معتقد بودند این دو نفر سلیقه شان یا اعتقادشان خیلی نزدیک به اهل تسنن و سنی هاست. وقتی مرحوم حائری اینها را به امام منتقل میکند امام درباره شهید بهشتی میگوید "بهشتی اهل این حرفها نیست". درباره مفتح هم مرحوم حائری یک بخشی از حرفهای ایشان را که شنیده درباره خلفا برای امام نقل میکند و امام در جواب میگوید: «آقا ول کن، این شیخ یک وقتی یک حرف مزخرفی زده، تو دنبالش نکن». بعد از این حرفها مرحوم حائری نظر خودش را در باره انتخابات خبرگان قانون اساسی به امام میگوید و پیشنهاد میکند که با استفاده از یک قاعده علم اصول به نام "اقل و اکثر ارتباطی" همان قانون اساسی مشروطه را اصلاح کنند و قانون اساسی جدیدی ننویسند. ایشان عکس العمل امام را اینگونه نقل میکند:«ایشان در جواب هیچ حرف نزدند تا یک چند دقیقه ای که گذشت ... من به ایشان گفتم حاج اقا معلوم شد که حرف ما خیلی مزخرف بود برای اینکه شما هیچ جواب ما را ندادید. ایشان برگشتند و گفتند "به جان عزیز خودت این بهترین حرفهایی بود که من هنگامی که از پاریس آمدم شنیدم" خوب ما واقعا خیلی خوشحال شدیم ... و خیلی با خوشحالی پا شدیم و آمدیم بیرون و فکر کردیم که ما با یک ملاقات کلی کار کردیم ... بعد آمدیم و دیدیم نه، ابدا هیچ عکس العملی داده نشد و به هیچ وجه اعتنایی به این پیشنها ما نشد. خوب، بعد فهمیدیم که ایشان یا اطرافیان ایشان یک نقشه های دیگری دارند. مساله این نیست که بخواهند مملکت اداره کنند، بلکه میخواهند ولایت فقیه درست کنند. من دیگر از آن تاریخ به بعد واقعا از ایشان ناراحت شدم»اما ملاقات دوم تلخ تر بوده. هرچه مصاحبه کننده به ایشان اصرار میکند ایشان طفره میروند و میگویند:«نمیخواهم درباره آن هیچ بگویم ... ایشان به من پیغام داده بودند ... پیش از اینکه ایشان جماران بروند، جماران هم نرفته بودند، تازه از مریض خانه درآمده بودند، در اوایل خیابان دربند، منزل یک تاجری بود، ایشان به من پیغام داده بود... که دلم میخواهد فلان کس را که آمده ملاقاتش کنم. من هم با نهایت اکراه رفتم ملاقاتشان کردم و نمیخواهم حالا دیگر بیش از این بگویم. شاید بشتر از پنج شش دقیقه طول نکشید که من با نهایت آزردگی خاطر آمدم بیرون» جالب است که این بزرگواران با هم نسبت هم داشته اند. حاج آقا مصطفی خمینی داماد حلج شیخ مرتضی حائری –برادر بزرگتر دکتر مهدی حائری- بوده است.مرحوم حائری از یک دیدار دیگری هم حرف میزنند که من قبل از این نشنیده بودم. طبق گفته ایشان امام یک بار از طرف آیت الله بروجردی به ملاقات محمدرضا شاه میرود و برای مرحوم حائری نقل میکند:«من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را به طویله بستند و الان هم مردم ایران هم همان جریان را از شما انتظار دارند.» منظور از گروه ضاله بهاییان بوده.

 

*مرحوم حائری و آیت الله شریعتمداری    

  برخلاف ریه حکومت، مرحوم حائری روابط خوبی با آیت الله شریعتمداری داشته. علی الظاهر یکی زا دلایل اختلاف حاج اقا مرتضی حائری (برادر بزرگتر دکتر مهدی حائری) با امام هم مساله آیت الله شریعتمداری  بوده. مرحوم حائری نقل میکند که دو روز قبل از فوت مرحوم شریعتمداری به دیدار ایشان رفته. در آن زمان از طرف دولت دیدار با ایشان ممنوع بوده. «رفتیم آنجا، پاسداری آمد جلوی ما. گفتم برو. با نهایت بداخلاقی و اخم به او گفتم.او هم ترسید .... رفتم یک سره توی اتاق ایشان. ایشان اصلا آن وقت چشمهایش بسته بود .... برادر تاجر ایشان ... گفت فلان کس آمده. برای ملاقات شما و دیدار شما. ایشان چشمانش را باز کرد و خیلی خوش وقت شد. ما هم سلام علیک کردیم و احوال پرسی کردیم ... به ایشان گفتم آقا شما غصه نخورید. شما مقامتان محفوظ استپیش همه واول پیش خدا بعد پیش همه مردم واقع بین، مقامتان محفوظ است. و بالاخره از این جریانات متاثر نباشید. شما کسی هستید که جزو، به نظر من، یادگارهای مرحوم پدرم هستید و ما به شما و همه مردم به شما احترام میگذارند»

 

*مرحوم حائری و آیت الله بروجردی 

مرحوم حائری خیلی از آیت الله بروجردی با احترام یاد میکند. «آیت الله بروجردی شخصیت خیلی بزرگواری بود، هم از نظر علمی و فقهی و هم از نظر مرغوبیت و اشتهار و محبوبیت در بین تمام جوامع ایرانی های ما، به خصوص در بین طوایف "لرها"». روابط آیت الله بروجردی با حکومت و دولت روابط خاصی بوده. «همیشه سعی میکرد که از مرز خودش تجاوز نکند و در مرز خودش آنچه را که حق خودش میدانست تحکم میکرد به دولت وقت، به شاه وقت، بله. ایشان واقعا یک مرد بسیار بسیار متقی، با خدا و بسیار با تدبیر بود. آن هم با تدبیر، نه با شیطنت، بلکه با تدبیر عقلانی. رابطه اش با دولت وقت، با شاه، با وزیر، نخست وزیر، یا اصولا به طور کلی با هیئت حاکمه یک رابطه بسیار شرافتمندانه بود. در مرز خودش خیلی اصرار داشت که تحکم بکند. به اصطلاح حق خودش را که امور مذهبی بود به هر نحوی بود از دولت وقت میگرفت. مواظب بود که حق خودش، یعنی حق مقام خودش از بین نرود. مثلا در مسائل مذهبی دستور میداد به حکومت و بایستی حکومت یا هیئت حاکمه هم دستور او را انجام بدهد. اما در مسائل غیرمذهبی به هیچ وجه مداخله نمیکرد، بلکه طرفداری هم میکرد از منویات و اجرائیات هیئت حاکمه». مرحوم حائری روابط آیت الله کاشانی با آیت الله بروجردی بروجردی را تیره توصیف میکندو میگوید « روایط خوبی نداشتند. خیلی روابطشان سرد بود»

 

*مرحوم حائری و آیت الله کاشانی و دکتر مصدق

به صراحت میشود گفت که دکتر حائری در دعوای بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق طرف مصدق را میگیرد. ایشان مصدق را فردی معتقد میداند. یکی از دوستانم از دکتر مصطفی محقق داماد که نوه دختری مرحوم حاج شیخ عبدالکریم _و اصلا چون چون داماد حاج شیخ عبدالکریم بودند فایمی شان شده داماد_ نقل میکند که ایشان میگوید مادر دکتر مصدق (که بیمارستان نجمیه تهران هم به نام اوست) وجوهاتش را به حاج شیخ عبدالکریم میداد و حتی گفته بوده که حاضر است تمام مخارج زندگی ایشان را تامین کند. بنابراین بعید نیست که تمام اینها در محبت مرحوم حائری نسبت به دکتر مصدق دخیل باشد. مرحوم حائری درباره شخصیت دکتر مصدق میگوید:«عقیده بنده این است و این عقیده خودم را از هیچ یک از اشخاص دیگری من به دست نیاوردم، حتی از خود دکتر مصدق. ولی بنده معتقدم به اینکه عامل شکست او فقط صحت عمل و درستی اش، کردار و رفتار سیاسی او بود. رفتار اصولی سیاسی. من به دکتر مصدق احترام میگذارم به خاطر همان اصولی بودن روش دکتر مصدق. او همیشه یک حرف میزد. چه در زندان، چه در ریاست و نخست وزیری، چه در وکالت مجلس و چه در هنگام نشسته و چه در هنگام ایستاده. همیشه میگفت "شاه بایستی در مملکت مشروطه سلطنت کند نه حکومت". این را در محاکمه میگفت، در زندان میگفت، در توی مجلس میگفت، در نخست وزیری میگفت. و من هم یقین داشتم، مثل روز برایم روشن بود که دکتر مصدق ابدا خیال ریاست جمهموری یا پادشاهی ندارد... او یک دموکرات بود و میخواست که واقعا دموکراسی جایگزین دیکتاتوری شود». آقای حائری نقل میکند که یکبار برای آزادی یکی از روحانیون جبهه ملی با آقای کاشانی تماس میگیرد و آنجا حرفشان میشود و اقای حائری به اقای کاشانی میگوید:«آقا، شما اشتباه نکنید، من خودم را از شما خیلی اعلم میدانم و افضل میدانم. اگر قبول ندارید یک مجلسی ترتیب بدهید که باشند فضلای قوم، بحث کنیم، معلوم شود من از شما دانشمند ترم یا شما از من». بعد از این تلفن روابط این دو تیره تر میشود. بعدها از قضای روزگار یک نفر در منزل مرحوم حائری بوده و مرحوم کاشانی برای عیادت او میرود و توفیقی اجباری میشود برای ملاقات این دو. درباره لحظه خروج آیت الله کاشانی مرحوم حائری نقل میکند:« قهرا در هنگام رفتن بنده به رسم ادب احترام از ایشان کرم چون که بالاخره ایشان پیرمردی بود محترم. تا نزدیکی در رفتم به مشایعت ایشان. ایشان در راه به من گفتند"به تمام مقدسات عالم قسم حقانیت با من است، با دکتر مصدق نیست" گفتم " به تمام مقدسات عالم قسم که حقانیت با دکتر مصدق است با شما نیست" ولی باید عرض کنم الحق مرحوم آیت الله کاشانی مردی پاک دامن و شجاع بود».شاید یکی از عللی که مرحوم حائری با ایت الله کاشانی خوب نبود این بود که رابطه آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی سرد بود و آیت الله بروجردی شدیدا مورد احترام مرحوم حائری بوده

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۴
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلگ قبلی:

دوباره فصل گرما شده و با توجه به اینکه فعلا انتخاباتی پیش رویمان نیست، گشت ارشاد و طرح امنیت اخلاقی جان گرفته.هر روزنامه و سایتی را که چک میکنی یک مطلبی له یا علیه این طرح نوشته و حسابی نقل هر محفل سیاسی و غیر سیاسی است. 

به نظرم دلیل اجرای این طرح یک معادله زنجیره ای کاملا مشخص است: اوضاع حجاب و عفاف (حداقل در تهران و شهرهای بزرگ) خراب است، هر کس درد دین و اخلاق دارد از این قضیه ناراحت است، به طور سنتی جا افتاده که نیروی انتظامی مسئول برخورد با این قضیه است، نیروی انتظامی هم جز گشت ارشاد کار دیگری بلد نیست.اینگونه میشود که یک نهاد رسمی و انتظامی میشود خط مقدم برخورد با یک معضل فرهنگی-دینی.

اما به نظر من آنچه حلقه معیوب این زنجیره است، این پیش فرض است که نیروی انتظامی مسئول برخورد با این پدیده است. هرچند نداشتن حجاب اسلامی جرم است اما نیروی انتظامی برخورد انتظامی و قضایی نمیکند بلکه خودشان هم میگویند "ارشاد" میکنند و این نشان میدهد که کاملا پذیرفته شده است که برخورد با بدپوششی و بدحجابی جنس کار انتظامی نمیطلبد.  این یک امر غیر قابل انکار است که برخورد با مفاسد سازمان یافته و شبکه های فساد وظیفه نیروی انتظامی است اما آیا برخورد موردی و ارشادی با بدحجابی و بدپوششی هم وظیفه پلیس است؟

به اعتقاد من امر به معروف و نهی از منکر نه وظیفه پلیس که وظیفه هر مسلمانی است. اینکه فکر کنیم وظیفه پلیس است که گشت "ارشاد" راه بیندازد و فریضه امر به معروف و نهی از منکر را اجرایی کند یک تصور کاملا غلط است که شاید از دوران کمیته ها در ذهن ها ایجاد شده. هر انسان مسلمانی همانقدر که مسئول است نماز بخواند و روزه بگیرد، همان قدر هم مسئول است که آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. اما متاسفانه به قدری این واجب متروک مانده که حتی به ذهنمان هم خطور نمیکند که ارشاد نه وظیفه پلیس که وظیفه تک تک ماست.

این ماییم که مکلفیم در برابر هر گناه و انحرافی بایستیم و این واجب را با تمام قواعد و ریزه کاری ها و ظرافتهایش اقامه کنیم. عامل اصلی راه افتادن گشت ارشاد خود ما هستیم که در برابر این واجب پا پس کشیدیم و چنان میدان را خالی کردیم که یک نیروی نظامی با تفنگ و اسلحه به کمر عهده دار ارشاد شده. بینی و بین الله اگر تک تک ما از همان اول به هرکس بی عفتی میکرد، بدون هیچ خجالتی تذکر میدادیم، اصلا کار به اینجا میرسید؟ چند نفر از  ما تا حالا به یک مرد یا زن بدپوشش یک تذکر زبانی ساده داده ایم؟

البته الان که خیلی دیر شده قاعدتا انجام این واجب متروک سخت تر هم شده اما باز هم ماهی را هروقت از آب بگیریم تازه است. حداقل از آنهایی که تازه دارند وارد این گناه میشوند شروع کنیم.  احتمالا برخوردهای خوبی هم در جواب نخواهیم دید و حتی ممکن است مورد توهین و طعنه هم قرار بگیریم اما این دلیلی برای ترک این واجب نیست.  خدا در قرآن به آنهایی که گرمای هوا را بهانه ای برای ترک جهاد میکردند یادآور میشود که: قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا!

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۰
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

راستش اصلا دوست نداشتم این مطلب را بنویسم اما بعضی مطالب را که خواندم واقعا اذیت شدم. انگار زیر این گنبد کبود هیچ دیواری کوتاه تر از خداوند پیدا نمیشود. هر چه میخواهند میکنند بعضی ها. طرف تا چهار تا کتاب میخواند اول چیزی که برایش کمرنگ میشود خداست. بعضی ها انگار فراموش کرده اند که قطعا و یقینا و بلاشک  یک روز میمیرند، جان میکنند، جان میدهند، روی تخت غسالخانه غسلشان میدهند، کفنشان میکنند، میگذارندشان توی قبر، رویشان لحد میگذارند، خاک میریزند، شب اول قبر دارند، رستاخیز مجدد دارند، باید در برابر خدا حساب پس بدهند، مثقال ذره را هم میبینند. فراموش کرده اند که روز باید به همین خدا جواب پس بدهند.

 

تو یکی از این وبلاگها دیدم نوشته "شاید من از کار این خواننده خوشم نیاید و نباید به اعتقادات شیعه توهین کند اما من نمیدانم چرا بعضی ها زود معلم اخلاق میشوند و احساس میکنند باید موضع بگیرند و بیانیه اخلاقی بدهند". یکی دیگر ادعا میکند اساسا در شهریت مقدسات معنی نداره، اون یکی محکوم کردن خواننده هتاک را برخورد قبیله ای و تعصبی میداند و قس علی هذا.

 

حالا من میخواهم از همین جماعت بپرسم آن موقعی که یک نفر به ما لقب خس و خاشاک و داد و به ما توهین شد چرا داد همه شماها بلند شده بود؟ آن زمانی که گاو و گوساله خطاب شدیم چرا بیانیه اخلاقی میدادید؟ آنجا خوب بود و اینجا بد؟ شما مهمتر از حجت خدایید؟ به امثال من و شما که توهین شود داد همه باید بلند شود که چرا کرامت انسانی زیر پا گذاشته شد و اخلاق مرده، اما به امام معصوم که توهین میشود سعه صدر نشان میدهید؟ خودتان را مهم تر و مکرم تر از اهل بیت میدانید؟

 

خدا در سوره توبه تکلیف را معلوم کرده. قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ.  یعنی بگو : اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالى که فراهم آورده ‏اید و تجارتى که از کسادش مى‏ ترسید و خانه‏ هایى که به آنها دل خوش کرده ‏اید ، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‏ترند ، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد ؛ و خدا گروه بدکار نافرمان را هدایت نمى‏کند

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۹
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

دو ترم پیش، سر کلاس متون فقه چهار که بودیم، رسیدیم به ماده 513 قانون مجازات اسلامی و اینکه برای توهین کنندگان به مقدسات و ساب النبی(ص) مجازات لحاظ شده. مثل همیشه چند تا آدم همیشه معترض و مثلا منورالفکر شروع کردند به اعتراض و اینکه پس آزادی بیان کجا میرود و تا به کی حصر و حصار و محدودیت و  ... و از این دست گلواژه ها.

استاد محترم (که خودش تحصیل کرده فرانسه بود) گفت که حتی در فرانسه هم که مهد دموکراسی و آرادی بیان است اگر کسی به لائیسیته توهین کند زندانی اش میکنند. این را که گفت یهو نطق حضرات باز شد که واقعا هم نباید به اعتقادات و مقدسات کسی توهین کرد!

..........

اگر همان اول کار که این موسیقی های  موهن رپ آمده بود، پا رو پای نمی انداختیم و پز آزادی بیان و روشنفکری نمیدادیم، امروز یک اوباش احمقی به اسم شاهین نجفی جرأت نمیکرد به امام شیعیان اهانت کند. کاش این خام مغز هتاک یک باز فرازهای اول زیارت جامعه کبیره را (که اتفاقا منقول از حضرت هادی -علیه آلاف التحیه والثناء- است) را میخواند تا بفهمد چه با خود کرده و به چه خاندانی جسارت کرده. خدا ما را ببخشد که این جسارتها را میبینیم و با سر تکان دادنی فقط تاسف میخوریم.حضرت هادی(ع) تا زنده بودند که یا زندان بودند و یا در  یک منطقه نظامی در حصر متوکل عباسی بودند، چند سال پیش هم که دیدیم با مرقد ایشان در سامراء چه کردند، الان هم  که..........

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۸
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

در ایام جشنواره چند بلیط رایگان به دستمان رسید و با رفقا به تماشای قلاده های طلا نشستیم. فیلم خیلی بیش از حد انتظار صریح و رک بود و برای نشان دادن فضای بعد از انتخابات اصلا سراغ استعاره و تلویح و تلمیح نرفته بود. چند بار وسط فیلم برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم. چهره ها بهت زده بود از اینهمه صراحت. قطعا فیلم در مقایسه با فیلمهایی مثل اخراجی ها شرافت داشت.

از سینما و فیلم سازی سررشته ای ندارم و نمیخواهم وارد نقد فنی شوم اما مصاحبه آقای طالبی با مسیح علی نژاد را که شنیدم، دیدم کارگردان محترم ادعایی را مطرح میکنند که قابل پذیرش نیست. ایشان (که انصافا خوش برخورد و خوش اخلاقند) مدعی اند که فیلمشان به بیان واقعیت تاریخی پرداخته و آنچه ایشان ساخته اند روایت یک اتفاق واقعی است. ایشان ادعا کرده اند که اسناد بسیار زیادی از وزارت اطلاعات ایران گرفته تا سایت وزارت امورخارجه اسرائیل را مطالعه کرده اند و با اطلاعاتی جامع این فیلم را ساخته اند.

 

  قلاده های طلا برخلاف بسیاری از فیلمفارسی های رایج سعی کرده است نتیجه گیری از فیلم را برعهده مخاطب بگذارد و انتهای فیلم شعار ندهد. به نظر می آید تمام سعی بر بی طرف نشان دادن فیلم بوده. مثلا به جمعیت زیاد راهپیمایی 25 خرداد اشاره میکند و یا قبول میکند که از پایگاه مقداد به سمت مردم تیراندازی شده است.

آنچه واضح است اینکه خواسته یا ناخواسته حرف اصلی فیلم همان صحبتهای رهبری در نمازجمعه 29 خرداد است. یعنی اینکه انتخابات 40 میلون برنده داشت، کسانی که دست به اغتشاش میزنند گروه بسیار معدودی هستند که توسط دشمن اداره میشوند، افرادی که با دشمن همراهی میکنند نه از سر عناد بلکه از غفلت است و همه با هر گرایشی در برابر دشمن متحدند. مثلا یکجا که مامور انگلیسی به سمت یکی از مردم تیراندازی میکند، یکی از سبزها جمله ای به این مضمون میگوید که "تو سبز نیستی چون ما اعتراضمان مسالمت آمیز است و تو دست به خشونت برده ای" یا انتهای فیلم نشان میدهد که طرفداران احمدی نژاد و موسوی هر دو در کنار هم سفارتخانه انگلیس را فتح کرده اند.

خلاصه آنکه نتیجه ای که مخاطب در انتهای فیلم میگیرد تایید صحبتهای رهبری است. اما آنچه باید به آن توجه داشت اینکه اساسا برای تحلیل و نتیجه گیری درباره هر موضوعی ابتدا باید تمام اطلاعات و داده ها مورد بررسی قرار گیرند. یعنی هرچه اطلاعات ناقص تر باشد قطعا تحلیل و نتیجه گیری هم ناصواب تر خواهد بود و هرچه دقیقتر و کاملتر باشد نتیجه گیری هم بیشتر به واقع نزدیک خواهد شد. این قاعده در همه جا جاری است.

سوالی که باید از کارگردان محترم پرسید این است که به فرض شما هرآتچه گفتید صحیح بوده است، اما آیا همه واقعیت را گفته اید؟ آیا همه داده هایی که در نتیجه گیری مهم است را در اختیار مخاطب گذاشته اید؟ آیا دادن اطلاعات ناقص باعث نتیجه گیری اشتباه نخواهد شد؟  واقعیت این است که در فیلم به بسیاری از واقعیت های موثر در نتیجه گیری اشاره نشده است. مثل قطع تلفنهای کمیته صیانت از آراء، قطع پیامکها در روز انتخابات(در فیلم گفته میشود که در شلوغی ها پیامکها قطع شد)، حمله شبانه نیروی انتظامی به ستادهای موسوی در حالی که هنوز آراء شمرده نشده بود، دستگیری های همان شب انتخابات، فیلتر تمام سایتهای حامی موسوی در همان شب انتخابات، حضور پررنگ لباس شخصی ها و خشونت بی اندازه شان و بسیاری از اطلاعات دیگر. آیا واقعا اگر اینها هم در فیلم گفته میشد مخاطب همین نتیجه فعلی را میگرفت؟

واقعیت آن است که قلاده های طلا به جای آنکه یک واقعیت تاریخی را نقل کند، با کتمان بخشی از حقیقت و بیان بخشی از آن، سعی کرده یک نظر خاص را اثبات کند. خداوند در قرآن کریم علاوه بر دستور به راستگویی، دستور داده است که "وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ"

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۶
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

به تازگی یک سری شبکه ماهواره ای راه افتاده است که 24 ساعته درباره موارد اختلاف شیعه وسنی حرف میزنند. هم اهل سنت (و به طور خاص وهابیون) در این زمینه فعالند و هم شیعیان. دو گروه در توهین و تمسخر با یکدیگر مسابقه گذاشته اند. وهابی ها عقاید و فتاوای شیعه را مسخره میکنند و شیعه ها همه اش دنبال اثبات کفر و جواز لعن خلفا و حرامزاده بودن عمر و نقش عایشه بحث میکنند. دائما مناظره راه میندازند و جواب یکدیگر را میدهند .معروفترین شبکه های وهابیون وصال و کلمه و نور است. شیعیان هم شبکه اهل بیت و امام حسین(ع) و چند شبکه دیگر را دارند.( البته شبکه امام حسین ع خیلی با شبکه اهل بیت توفیر دارد و حداقلش این است که زیر نظر یک مرجع تقلید است).

 

چرا بعد از این همه مدت این آقایان تازه الان یادشان افتاده که باید علیه هم حرف بزنند و توهین کنند؟ مگر این دوران چه دوره ای است؟ اصلا سود این بحثها چیست؟ هدف اداره کنندگان این شبکه ها چیست؟ فعلا به فعالیتهای وهابی ها کاری نداریم و از خودمان میپرسیم چرا به تازگی این سبک شبکه های شیعی به وجود آمده؟  یک فرض بدبینانه وجود دارد و آن اینکه بعد از اشغال عراق توسط آمریکا هرم قدرت در عراق به هم خورده و حکومت عراق که قبلا به صورت سنتی در دست اهل تسنن بود، دچار دگرگونی شده و شیعیان در عراق قدرت گرفته اند و این همزمان شده است با قدرت گرفتن حزب الله لبنان و برنامه های هسته ای ایران و اینها باعث شده غربیها بترسند و فرمول قدیمی "فرق تسد" را دوباره به کار بگیرند.

در تاریخ هم این ماجرا سابقه داشته است. در کتاب "جلوه های ماندگار" از مرحوم آیت الله منتظری حکایتی نقل شده که: در زمان دولت بزرگ عثمانی )که ترکیه¬ی کنونی قسمتی از آن است)، مقابل سفارت خانه عثمانی‌ها در تهران مسجدی بود که اعضای سفارت‌خانه برای مراسم عبادی در آن¬جا رفت و آمد می¬کردند. در آن مسجد، اغلب شب¬ها ، روضه‌خوانی در مصیبت حضرت زهرا (س) روضه می¬خوانده است. آدم نکته بینی که تکرار و استمرار هر شب روضه¬ی حضرت زهرا توسط ایشان برایش سئوال انگیز شده بود نزد او رفته و علت را جویا می¬شود روضه خوان پاسخ می¬دهد که من سر خود روضه نمی¬خوانم بلکه این روضه بانی دارد و همیشه از من تقاضای روضه¬ی حضرت زهرا (س) دارد و بانی آن هم فلان بقال سر کوچه است! از بقال علت تکرار درخواست چنین روضه¬ای سئوال می¬شود، می¬گوید مردی هر روز به من مراجعه می¬کند و با پرداخت پول درخواست برگزاری چنین روضه‌ای دارد. نکته بین با گرفتن نشانی آن مرد، ردش را می¬گیرد تا به سفارت انگلیس می¬رسد و مشاهده می¬کند که آن شخص مزدور و نماینده دولت استعماری بریتانیای کبیر آن زمان است! خوب، معلوم است از طرفی حادثه ظالمانه و جان سوز شهادت حضرت زهرا (س) به دست خلیفه ¬ی معروف صورت گرفت و از طرف دیگر اهل تسنن نسبت به آن شخص حساسیت و تعصب دارند و لعن و نفرین شیعیان را در خصوص ایشان بر نمی¬تابند و عکس العمل نشان می¬دهند. لذا دولت استعماری انگلیس با علم به این اختلاف و برای ایجاد کینه و تقابل بین دو دولت بزرگ مسلمان آن زمان یعنی ایران  (با داشتن اعتقاد تشیع) و ترکیه¬ی عثمانی (با داشتن اعتقاد تسنن) دست به انجام چنین اعمال تفرقه افکنانه¬ای می¬زده تا بتواند بر مسلمانان آن زمان حاکمیت پیدا کند (*).

 

اما من فرض بدبینانه را میگذارم کنار و حمل به صحت میکنم. فرض میکنیم که اداره کنندگان این شبکه ها حسن نیت دارند و واقعا میخواهند از شیعه دفاع کنند. اولا باید گفت که شیوه دفاع آنها قطعا و یقینا مورد رضای اهل بیت نیست. چرا که در سیره ائمه هیچگاه توهین و تمسخر و تحقیر در مناظرات و بحثهای علمی جایی نداشته و این سبک جدال کردن قطعا "جدال احسن" نیست. ثانیا آیا همه تشیع خلاصه شده در لعن عمر و اثبات کفر عایشه؟ تمام ائمه و علما و فقهای ما دنبال این جور مسائل بودند؟ آیا چهره و ویترین تشیع قمه زنی و دفاع از این قبیل کارهاست؟ کافی است کلمه عاشورا را به زبان انگلیسی در قسمت تصاویر گوگل سرچ کنید تا ببنید چه صحنه هایی می آید و یک خارجی اگر بخواهد درباره عاشورا چیزی بفهمد با چه چیزی روبرو میشود.

 

سید حسین مدرسی مدرسی طباطبایی (نویسنده کتاب معروف مکتب در فرآیند تکامل) یک مصاحبه ای کرده و  به نکته مهمی اشاره کرده است. میگوید:

« تشیع را باید به عنوان یک فکر ، یک مکتب ، و یک محتوا  مطرح کنیم .  این که تصوّر شود برای جدا کردن صفوف شیعه و سنّی باید بر سبّ و لعن و علم غیب  و معجزه و تبدیل نقش پرده به شیر درنده به فرمان امام  تکیه و احتجاج کرد  بیراهه رفتن است.  این کارها بهانه کم کاری و برای فرار از تکلیف شاقّ تفکر و عرضه فکر نو در عرصه تشیع است. یعنی به جای این که مخلصانه کمر همت ببندیم  و مرامنامه روزآمدی برای اسلام علوی تدوین کنیم و مجموعه آموزش های ائمه اطهار را در حوزه های فکری و فلسفی و اخلاقی و حقوقی  برابر با گفتمان روز ارائه دهیم  راه راحت تر را پیش گرفته ایم و از امام می خواهیم که مرده زنده کند.  تشیع  این حرفها نیست. تشیع  یک میراث فکری و فرهنگی عظیم است.  پیام اخلاق و معنویت و روحانیت اسلام است.  تفسیر بلند عرفانی و عاشقانه از خدا و از جهان ، از رابطه خدا با جهان و رابطه انسان با خداست. اخلاق  اجتماعی آن Golden Rule   است که فقط در تفسیر علوی اسلام می توان یافت: " اجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک فاحب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک"  (همان اصلی که  امروز مسیحیت این قدر روی آن تبلیغ می کند و آن را اصل زرین تعلیمات مسیح می داند ، و دین شناسان غربی هم به خاطر بی اطلاعی از نسخه علوی اسلام  هم آواز با کلیسا می پندارند که آن مختص مسیحیت است و در هیچ دین و آئین دیگری نیست). جهان بینی آن این که هر انسانی " اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق".  دعای آن  راز و نیاز عاشق و معشوق: " الهی ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک و ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک  وان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک". خداشناسی آن راه یافتن به حضرت دوست که: " ألست تراه فی وقتک هذا؟". عرفان آن ذوب در محبوب که: "لا حجاب بینه و بین خلقه غیر خلقه".  پیامبر شناسی آن: "بعث فیهم رسله لیثیروا لهم دقائق العقول" .  نظام اجتماعی آن:  " لن تقدس امه لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع " .  نظام جنگ و صلحش: " اللهم احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بیننا و بینهم" .  نگرش تاریخی آن: " ولا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه". پیامش به انسان ها:" لا تکن عبد غیرک و قد خلقک الله حراً". احترام آن به آزادی و استقلال فکری: " لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله ". اینهاست که تفسیر ما و مکتب فکری ما را از مکتب ها و اندیشه های اسلامی دیگر مشخص و ممتاز می کند».

 

کاش میشد به این دوستان صاحب شبکه گفت که کاری که آنها میکنند و شیوه ای که پیش گرفته اند نه تنها کمک به شیعه نیست بلکه وهن و کاریکاتوری نشان دادن شیعه است

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۴
شرف‌الدین

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

اقای عزیز پس خون بهای این عزیزانی که در خیابانها وکهریزک جانشان را از دست دادند چی میشود که حالا میخواهی همبستگی ملی اعلام کنی خدا از تقصیرات همه شماه نگذرد اگر پسر خودت بود هم این حرفها را میزدی ..."

این یکی از کامنتهای سایت کلمه بود زیر خبر سخنرانی جدید خاتمی. از اینها زیاد بود. تازه کلمه سایت معقولی است و مخاطبانش معمولا خارج نشینهای متوهم نیستند. اگر مجمع الحمقاء یا همان بالاترین بروی که رسما کم مانده فحش ناموس به خاتمی بدهند!

نمیخواهم ذهن خوانی کنم یا حرف در دهن خاتمی بگذارم اما به نظرم رای دادن خاتمی یک حرف مهم داشت و آن اینکه باید معلوم کنی دوم خردادی هستی یا بیست و دوم خردادی؟ من فرق زیادی بین این دو میدانم.

اصلاحات یک جریان کاملا درون-نظامی است با صبغه دینی و جنبش سبز جنبشی ساختار شکنانه و متکثر است که از اصلاح طلب خط امامی تا برانداز معاند خودش را به آن وصل میکنند و همین باعث شده افراد دلسوز و مومنی که خود را عضو جنبش سبز میدانند هم با همان چوبی رانده شوند که امثال سلطنت طلبها. به نظرم خاتمی با رایی که داد خواست بگوید من همچنان دوم خردادیم و دنبال اصلاحات از درون هستم. خاتمی میداند که حرکتهای انقلابی و ساختار شکنانه چه بلایی سر مملکت می آورد و این چیزی است که خیلی ها اصلا به آن فکر نمیکنند. خاتمی میداند گرهی که با صبر و با دست باز میشود را با دندان کورتر نمیکنند.

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید / هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۳
شرف‌الدین