الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۴ ب.ظ

منتقل شده از وبلاگ قبلی:

چند وقتی بود که دنبال کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی میگشتم. البته به قول کدیور آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی. پیدا نمیکردم تا اینکه بالاخره اوایل خرداد امسال از یکی از دوستان کتاب را قرض گرفتم. هرچند کتاب کوچکی است و مترو برای خواندنش کافی، اما مطالب واقعا جالبی دارد.

آقای دکتر مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موسس حوزه علمیه قم) هستند. متولد 1302 و متوفای 1377. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به حوزه علمیه قم رفتند و در عرض سه سال دوره سطح را تمام کردند و راهی درس خارج شدند و موفق به اخذ درجه اجتهاد از آیت الله بروجردی شدند. در سال 1339 به عنوان مجتهد تام الاختیار از طرف آیت الله بروجردی عازم آمریکا شدند. از همان سال اول رفتند دانشگاه جورج تاون و لیسانس فلسفه غرب را شروع کردند و پس از لیسانس در مرکز تحقیقات ادیان جهانی دانشگاه هاروارد تدریس را شروع کردند. بعد رفتند به شهر مونتریل کانادا و دو سال در دانشگاه مک گیل تدریس کردند. سال بعد به دانشگاه میشیگان رفتند و علاوه بر تدریس تحصیلات خود را در سطح فوق لیسانس اغاز کردند و بعد در دانشگاه تورنتو ثبت نام کرده و فوق لیسانس گرفتند و بلافاصله در همان دانشگاه دکترا را شروع کردند و در سال 1358 دکترای خود را در رشته فلسفه آنالیکتیک گرفتند.

از فحوای کتاب و خاطراتی که بیان میکنند معلوم است که واقعا نابغه بودند. مثلا خودشان میگویند:«متجاوز از، عرض کنم که، 15 سال تحصیلات عالیه اسلامی را که به پایان رساندم دیگر بی نیاز شدم. به طور کلی از تحصیلات اجتهادی ... بعد از اینکه به کلی بی نیاز شدم از تحصیلات اسلامی حتی احساس کردم که دیگر احتیاجی به هیچ یک از مراجع ندارم، احتیاجی به اساتید بزرگ ندارم و خودم را از نظر قدرت علمی در همان هنگام برتر از تمام مدرسین و تمام مراجع و اساتید فن فقه و اصول و حتی معقول میدانستم.»

البته تحصیلات ایشان در خارج از کشور و دانشگاه هایی که رفته بودند هم گویای هوش و استعداد ایشان است. قدم گذاشتن به مراکزی که ایشان تحصیل و تدریس کرده اند حتی برای آمریکایی ها هم یک آرزو است.من قبلا مرحوم حائری را فقط از کتاب حکمت و حکومت میشناختم و از جزئیات زندگی ایشان اطلاعی نداشتم. در ایران هم نه دیده ام و نه شنیده ام که کسی درباره ایشان آنچنان که باید و شاید کار کند و کتاب خاطرات را هم مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد بر مبنای سلسله فعالیتهایشان در "طرح تاریخ شفاهی ایران" گردآوری کرده است.

شاید علت اصلی نپرداختن به ایشان، نظرات ایشان درباره حکومتداری است. ایشان نظریه ولایت فقیه را قبول ندارند و میگویند: «اینها با این تفسیر به هیچ وجه ریشه ندارد. نخیر. حداقل من نتوانسته ام مدرکی در عقل، کتاب و سنت برایش پیدا کنم». ایشان خودشان در کتاب حکمت و حکومت نظریه ای جدید برای شیوه حکومت با عنوان "وکالت مالکان شخصی مشاع" مطرح کرده اند که کدیور در کتاب نظریه های دولت در فقه شیعه به عنوان نهمین نظریه آن را آورده است.  

 

  *مرحوم حائری و امام خمینی

مرحوم حائری در این کتاب صحبتهای جالبی درباره امام دارد. قبل از نقلاب این دو با هم روابط خیلی خوبی داشتند. «از نظر تاریخی دوستی ما با آقای خمینی خیلی طولانی و صمیمی بود. شاید متجاوز از بیست سال پیوسته شب و روز با هم بودیم و گاهی مسافرت ها با یکدیگر داشتیم ولی بعد از اینکه ایشان به قدرت رسیدند و من یکی دو مرتبه ... ایشان را در قم دیدم، دیگر نخواستم بیش از این مزاحمت فراهم کنم و مثل سابق رفیقانه با ایشان تماس بگیرم». مرحوم حائری  شجره نامه ای از امام بیان کرده اند که تکرار اسم ها جالب است. طبق نقل ایشان جد امام سید احمد بوده که از کشمیر آمده است ایران. پسر سید احمد هم آقا سید مصطفی نام داشته. امام پسر اقا سید مصطفی بوده. امام یک برادری داشته است به نام سید نوراله که بین امام و اقای پسندیده (برادر بزرگ امام) بوده و از وکلای درجه اول دادگستری بوده. اسم پسرهای امام هم سید مصطفی و سید احمد بوده و اسم نوه سید احمد هم دوباره احمد است!امام از شاگردان پدر مرحوم حائری بوده است. ایشان دو دیدار خود با امام را بعد از انقلاب نقل میکند. در دیدار اول ایشان از طرف عده ای از علمای درجه اول تهران رفتند پیش امام تا پیام انها را در باره انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به امام منتقل کند. آن علما از دو نفر از کاندیداهای مجلس خبرگان ناراضی بودند. مرحوم بهشتی و مرحوم مفتح. دلیل نارضایتی هم این بود که معتقد بودند این دو نفر سلیقه شان یا اعتقادشان خیلی نزدیک به اهل تسنن و سنی هاست. وقتی مرحوم حائری اینها را به امام منتقل میکند امام درباره شهید بهشتی میگوید "بهشتی اهل این حرفها نیست". درباره مفتح هم مرحوم حائری یک بخشی از حرفهای ایشان را که شنیده درباره خلفا برای امام نقل میکند و امام در جواب میگوید: «آقا ول کن، این شیخ یک وقتی یک حرف مزخرفی زده، تو دنبالش نکن». بعد از این حرفها مرحوم حائری نظر خودش را در باره انتخابات خبرگان قانون اساسی به امام میگوید و پیشنهاد میکند که با استفاده از یک قاعده علم اصول به نام "اقل و اکثر ارتباطی" همان قانون اساسی مشروطه را اصلاح کنند و قانون اساسی جدیدی ننویسند. ایشان عکس العمل امام را اینگونه نقل میکند:«ایشان در جواب هیچ حرف نزدند تا یک چند دقیقه ای که گذشت ... من به ایشان گفتم حاج اقا معلوم شد که حرف ما خیلی مزخرف بود برای اینکه شما هیچ جواب ما را ندادید. ایشان برگشتند و گفتند "به جان عزیز خودت این بهترین حرفهایی بود که من هنگامی که از پاریس آمدم شنیدم" خوب ما واقعا خیلی خوشحال شدیم ... و خیلی با خوشحالی پا شدیم و آمدیم بیرون و فکر کردیم که ما با یک ملاقات کلی کار کردیم ... بعد آمدیم و دیدیم نه، ابدا هیچ عکس العملی داده نشد و به هیچ وجه اعتنایی به این پیشنها ما نشد. خوب، بعد فهمیدیم که ایشان یا اطرافیان ایشان یک نقشه های دیگری دارند. مساله این نیست که بخواهند مملکت اداره کنند، بلکه میخواهند ولایت فقیه درست کنند. من دیگر از آن تاریخ به بعد واقعا از ایشان ناراحت شدم»اما ملاقات دوم تلخ تر بوده. هرچه مصاحبه کننده به ایشان اصرار میکند ایشان طفره میروند و میگویند:«نمیخواهم درباره آن هیچ بگویم ... ایشان به من پیغام داده بودند ... پیش از اینکه ایشان جماران بروند، جماران هم نرفته بودند، تازه از مریض خانه درآمده بودند، در اوایل خیابان دربند، منزل یک تاجری بود، ایشان به من پیغام داده بود... که دلم میخواهد فلان کس را که آمده ملاقاتش کنم. من هم با نهایت اکراه رفتم ملاقاتشان کردم و نمیخواهم حالا دیگر بیش از این بگویم. شاید بشتر از پنج شش دقیقه طول نکشید که من با نهایت آزردگی خاطر آمدم بیرون» جالب است که این بزرگواران با هم نسبت هم داشته اند. حاج آقا مصطفی خمینی داماد حلج شیخ مرتضی حائری –برادر بزرگتر دکتر مهدی حائری- بوده است.مرحوم حائری از یک دیدار دیگری هم حرف میزنند که من قبل از این نشنیده بودم. طبق گفته ایشان امام یک بار از طرف آیت الله بروجردی به ملاقات محمدرضا شاه میرود و برای مرحوم حائری نقل میکند:«من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را به طویله بستند و الان هم مردم ایران هم همان جریان را از شما انتظار دارند.» منظور از گروه ضاله بهاییان بوده.

 

*مرحوم حائری و آیت الله شریعتمداری    

  برخلاف ریه حکومت، مرحوم حائری روابط خوبی با آیت الله شریعتمداری داشته. علی الظاهر یکی زا دلایل اختلاف حاج اقا مرتضی حائری (برادر بزرگتر دکتر مهدی حائری) با امام هم مساله آیت الله شریعتمداری  بوده. مرحوم حائری نقل میکند که دو روز قبل از فوت مرحوم شریعتمداری به دیدار ایشان رفته. در آن زمان از طرف دولت دیدار با ایشان ممنوع بوده. «رفتیم آنجا، پاسداری آمد جلوی ما. گفتم برو. با نهایت بداخلاقی و اخم به او گفتم.او هم ترسید .... رفتم یک سره توی اتاق ایشان. ایشان اصلا آن وقت چشمهایش بسته بود .... برادر تاجر ایشان ... گفت فلان کس آمده. برای ملاقات شما و دیدار شما. ایشان چشمانش را باز کرد و خیلی خوش وقت شد. ما هم سلام علیک کردیم و احوال پرسی کردیم ... به ایشان گفتم آقا شما غصه نخورید. شما مقامتان محفوظ استپیش همه واول پیش خدا بعد پیش همه مردم واقع بین، مقامتان محفوظ است. و بالاخره از این جریانات متاثر نباشید. شما کسی هستید که جزو، به نظر من، یادگارهای مرحوم پدرم هستید و ما به شما و همه مردم به شما احترام میگذارند»

 

*مرحوم حائری و آیت الله بروجردی 

مرحوم حائری خیلی از آیت الله بروجردی با احترام یاد میکند. «آیت الله بروجردی شخصیت خیلی بزرگواری بود، هم از نظر علمی و فقهی و هم از نظر مرغوبیت و اشتهار و محبوبیت در بین تمام جوامع ایرانی های ما، به خصوص در بین طوایف "لرها"». روابط آیت الله بروجردی با حکومت و دولت روابط خاصی بوده. «همیشه سعی میکرد که از مرز خودش تجاوز نکند و در مرز خودش آنچه را که حق خودش میدانست تحکم میکرد به دولت وقت، به شاه وقت، بله. ایشان واقعا یک مرد بسیار بسیار متقی، با خدا و بسیار با تدبیر بود. آن هم با تدبیر، نه با شیطنت، بلکه با تدبیر عقلانی. رابطه اش با دولت وقت، با شاه، با وزیر، نخست وزیر، یا اصولا به طور کلی با هیئت حاکمه یک رابطه بسیار شرافتمندانه بود. در مرز خودش خیلی اصرار داشت که تحکم بکند. به اصطلاح حق خودش را که امور مذهبی بود به هر نحوی بود از دولت وقت میگرفت. مواظب بود که حق خودش، یعنی حق مقام خودش از بین نرود. مثلا در مسائل مذهبی دستور میداد به حکومت و بایستی حکومت یا هیئت حاکمه هم دستور او را انجام بدهد. اما در مسائل غیرمذهبی به هیچ وجه مداخله نمیکرد، بلکه طرفداری هم میکرد از منویات و اجرائیات هیئت حاکمه». مرحوم حائری روابط آیت الله کاشانی با آیت الله بروجردی بروجردی را تیره توصیف میکندو میگوید « روایط خوبی نداشتند. خیلی روابطشان سرد بود»

 

*مرحوم حائری و آیت الله کاشانی و دکتر مصدق

به صراحت میشود گفت که دکتر حائری در دعوای بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق طرف مصدق را میگیرد. ایشان مصدق را فردی معتقد میداند. یکی از دوستانم از دکتر مصطفی محقق داماد که نوه دختری مرحوم حاج شیخ عبدالکریم _و اصلا چون چون داماد حاج شیخ عبدالکریم بودند فایمی شان شده داماد_ نقل میکند که ایشان میگوید مادر دکتر مصدق (که بیمارستان نجمیه تهران هم به نام اوست) وجوهاتش را به حاج شیخ عبدالکریم میداد و حتی گفته بوده که حاضر است تمام مخارج زندگی ایشان را تامین کند. بنابراین بعید نیست که تمام اینها در محبت مرحوم حائری نسبت به دکتر مصدق دخیل باشد. مرحوم حائری درباره شخصیت دکتر مصدق میگوید:«عقیده بنده این است و این عقیده خودم را از هیچ یک از اشخاص دیگری من به دست نیاوردم، حتی از خود دکتر مصدق. ولی بنده معتقدم به اینکه عامل شکست او فقط صحت عمل و درستی اش، کردار و رفتار سیاسی او بود. رفتار اصولی سیاسی. من به دکتر مصدق احترام میگذارم به خاطر همان اصولی بودن روش دکتر مصدق. او همیشه یک حرف میزد. چه در زندان، چه در ریاست و نخست وزیری، چه در وکالت مجلس و چه در هنگام نشسته و چه در هنگام ایستاده. همیشه میگفت "شاه بایستی در مملکت مشروطه سلطنت کند نه حکومت". این را در محاکمه میگفت، در زندان میگفت، در توی مجلس میگفت، در نخست وزیری میگفت. و من هم یقین داشتم، مثل روز برایم روشن بود که دکتر مصدق ابدا خیال ریاست جمهموری یا پادشاهی ندارد... او یک دموکرات بود و میخواست که واقعا دموکراسی جایگزین دیکتاتوری شود». آقای حائری نقل میکند که یکبار برای آزادی یکی از روحانیون جبهه ملی با آقای کاشانی تماس میگیرد و آنجا حرفشان میشود و اقای حائری به اقای کاشانی میگوید:«آقا، شما اشتباه نکنید، من خودم را از شما خیلی اعلم میدانم و افضل میدانم. اگر قبول ندارید یک مجلسی ترتیب بدهید که باشند فضلای قوم، بحث کنیم، معلوم شود من از شما دانشمند ترم یا شما از من». بعد از این تلفن روابط این دو تیره تر میشود. بعدها از قضای روزگار یک نفر در منزل مرحوم حائری بوده و مرحوم کاشانی برای عیادت او میرود و توفیقی اجباری میشود برای ملاقات این دو. درباره لحظه خروج آیت الله کاشانی مرحوم حائری نقل میکند:« قهرا در هنگام رفتن بنده به رسم ادب احترام از ایشان کرم چون که بالاخره ایشان پیرمردی بود محترم. تا نزدیکی در رفتم به مشایعت ایشان. ایشان در راه به من گفتند"به تمام مقدسات عالم قسم حقانیت با من است، با دکتر مصدق نیست" گفتم " به تمام مقدسات عالم قسم که حقانیت با دکتر مصدق است با شما نیست" ولی باید عرض کنم الحق مرحوم آیت الله کاشانی مردی پاک دامن و شجاع بود».شاید یکی از عللی که مرحوم حائری با ایت الله کاشانی خوب نبود این بود که رابطه آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی سرد بود و آیت الله بروجردی شدیدا مورد احترام مرحوم حائری بوده

۹۲/۰۸/۰۵
شرف‌الدین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی