الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۱۵۴ مطلب توسط «شرف‌الدین» ثبت شده است

دکتر سیدحسین طباطبایی دارای دکترای حقوق نفت و گاز از موسسه حقوق صلح و توسعه فرانسه و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی، به مناسبت صدور دستور موقت دیوان بین المللی دادگستری مستقر در لاهه در خصوص شکابت ایران از آمریکا، یادداشتی را در اختیار الدین گذاشته اند

 

از دیروز ظهر به وقت تهران، رای دادگاه لاهه یکی از مباحث مورد توجه بخش هایی از جامعه بوده است.
من هنوز مشروح رای (٢٤ صفحه) را ندیده ام، اما بخشهایی از آن و نظرات برخی حقوقدانان بدین شرح است:


١- نفس صدور رای یعنی رد اصل ادعای ایالات متحده که معتقد بود دیوان صلاحیت رسیدگی به پرونده را ندارد (شبیه به ادعای ایران در پرونده ملی شدن صنعت نفت که در آن پرونده این استدلال مقبول افتاده بود)


٢- همچنین ادعای فرعی ایالات متحده مبنی بر عدم مذاکره ایران پیش از رجوع به دیوان نیز مقبول نیفتاده


٣- ایران پیش از رجوع به دیوان هم متوجه بود رای دیوان اثر عملی-اقتصادی چندانی نخواهد داشت، چه آنکه ایالات متحده پیش از این نیز دست کم ٤ بار رای دیوان را اجرا نکرده بود (در یکی از موارد دولت مقابل آلمان و سومین قدرت اقتصادی جهان بود)


٤- مبنای ورود دیوان به پرونده، عهدنامه مودت ممضی ١٩٥٥ بوده و جالب آنکه اگرچه طبق عهدنامه طرفین تنها با ارسال یک نامه می توانسته اند از آن خارج شوند، نه انقلاب ایران، نه تسخیر سفارت آمریکا، نه ٤٤٤ روز گروگان گیری، نه کمک های ایالات متحده به دشمنان ایران، نه انهدام نفت کش ها و هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا و نه تحریم های دهه ٩٠ آمریکا علیه ایران، طرفین را به ترک معاهده راضی نکرده بود.


٥- از عمده دلایل رای علیه ایالات متحده، وجود برجام و درواقع اعلام "صریح" منع تحریم های بین المللی علیه ایران بوده است. به عبارت دیگر اگر ایران در سال ٢٠١٠ قصد استفاده از عهدنامه را می داشت، به دلیل تحریم های "بین المللی" و نه یکطرفه ایالات متحده، امکان موفقیت در دیوان تقریبا وجود نداشت


٦- اصل رای به لحاظ سیاسی (آنچه ایران می خواست) بسیار ارزشمند بود و در رسانه های مختلف نیز بازتاب داشت


٧- محتوای رای، قابل تامل است، دستور به منع تحریم ها پیرامون مواد دارویی و غذایی، از اصول حقوق بین الملل بوده و بدون این رای نیز مغایر کنوانسیون های ٤ گانه ژنو و قواعد آمره است، گویی این بخش رای تکرار یک امر بدیهی بوده باشد. همچنین بازتاب این بخش رای در رسانه ها، وجه ی مطلوبی از اوضاع ایران ارائه نمی دهد


٨- از منظر سیاسی و عاطفی نیز، اتفاق جالب آنکه، عهدنامه مودت حاصل فضای سالهای بعد از کودتای ٢٨ مرداد بود.  سالهایی که طرفین معاهده نگرانی هایی از همسایه ی شمالی ایران داشتند. زمانی که ایران غرامت و استهلاک ٤٥ میلیون لیره ای و حق سرقفلی ٦٠٠ میلیون دلاری را پذیرفته بود (کل درآمد نفتی ایران از آغاز صنعت نفت تا زمان کودتا کمتر از ٣٥٠ میلیون دلار بود، و برای کمتر از یک سال خلع ید، پذیرفته بود چنین ارقامی را بپردازد)، همچنین ایران و آمریکا توافق کرده بودند "حتی المقدور" از انتشار قسمت‌هایی از جزئیات توافق بین کمپانی نفتی خودداری کنند. حالا بعد از گذشت بیش از ٦٠ سال از آن سالها ایران با استناد به همان عهدنامه، ایالات متحده را در دیوان محکوم کرده است. محکومیتی که نه غرامتی از آن حاصل خواهد شد و نه ظاهرا تاثیر اقتصادی خاصی خواهد داشت، اما دست کم وجه ی سیاسی ایران را تقویت می کند و عبرتی میشود هرچند کوچک برای ناقض حقوق بین الملل.

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۷ ، ۰۲:۳۰
شرف‌الدین

عدالت خواهی زمانی سخت است که بخواهی در مورد عزیزانت اجرا کنی.

قانون منع به کارگیری بازنشستگان که یکی از مهمترین و چالشی ترین قوانین چندماه اخیر کشور بود، قاعدتا از یک منطق تبعیت میکند و آن هم جوان سازی نیروی کار، ایجاد اشتعال برای جوانان و کنار گذاشتن مدیرانی است که به علت سن بالا، راندمان کاری آنها پایین آمده است.

در این میان آنچه بسیار عجیب و غیرمنطقی است، استثنا کردن جانبازان بالای پنجاه درصد از شمول این قانون است. واقعا به چه دلیل باید جانبازان عزیر بالای پنجاه درصد جانبازی از این قانون استثنا باشند؟ آیا توانایی آنها با بالا رفتن سن کاهش پیدا نمیکند؟ مهم اداره هرچه بهتر کشور است یا اشتغال بعد از بازنشستگی جانبازان عزیز؟ واقعا با چه دلیل عقلی و شرعی جانبازان بالای پنجاه درصد از این قانون استثنا شده اند؟ ارائه خدمات کامل و رایگان به جانبازان حتما جزو حقوق آنهاست اما اشتغال بعد از بازنشستگی چه وجهی دارد؟

 

نمونه دیگر این بی عدالتی آزمونهای کانون وکلاست. اکثر قریب به اتفاق دانش آموختگان حقوق علاقه مند به دریافت پروانه وکالت هستند و هرسال در آزمونی سخت و طاقت فرسا شرکت میکنند. اما به عنوان مثال در کانون وکلای مرکز (شامل استانهای تهران، سمنان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان) در امسال مجموعا 1200 نفر پذیرش میشوند که 360 نفر از این تعداد سهمیه جانبازان و ایثارگران است و حتی شامل جانبازان بالای ده درصد هم میشود. واقعا به چه دلیل باید جانبازان و ایثارگران از چنین سهمیه سنگینی برخوردار باشند؟ آیا آنها که اجرشان نزد خدا محفوظ است، نمیتوانند در یک آزمون برابر با دیگران و بر اساس دانش حقوقی شان وارد این حرفه شوند؟ حتی اگر بخواهیم به پاس فداکاری آنها سهمیه ای در اختیار آنان بگذاریم، باید این تعداد بالا باشد؟

قطعا باید به فرزندان و همسران و والدین شهدا و همچنین جانباران و ایثارگران خدمات ویژه ای ارائه شود و تمام کاستی های آنان تامین شود، اما قطعا این کار هم حد و مرزی دارد و به نظر میرسد اشتغال بعد از بازنشستگی و سهمیه های غیرمنطقی مشمول این توجه و رسیدگی نمیشود.

به علت جایگاه بسیار رفیع جانبازان در جامعه ما، معمولا کمتر کسی به تبعیضهای ناروایی که به نفع این عزیزان است عکس العمل نشان میدهد. اما عدالت تنها اصل در دین ماست که تخصیص نخورده است.

 

۱ نظر ۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۱
شرف‌الدین

دبیرستان علوی که در سال 1335 به همت مرحوم علامه کرباسچیان تاسیس شد، رفته رفته تبدیل به بازویی برای تفکرات انجمن حجتیه گردید. انجمنی که سال 1332 به همت مرحوم شیخ محمود حلبی تاسیس شد.

دبیرستان علوی فارغ التحصیلان معروفی دارد. از عبدالکریم سروش گرفته تا سید مجتبی خامنه ای. از محمدجواد ظریف تا مهدی کوچک زاده.

طبق نقلهای موجود، مرحوم حلبی مخالف تاسیس حکومت اسلامی در عصر غیبت بوده اما علی‌اکبر محتشمی‌پور (که خود از فارغ التحصیلان مدرسه علوی است) نقل میکند که  وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، مرحوم آقای حلبی به امام پیغام داد که من امروز ١۵، ١۶ هزار دکتر، مهندس و متخصص در رشته‌های مختلف در انجمن دارم که این‌ها می‌توانند مملکت را اداره کنند؛ حالا که مملکت پیروز شده و در دست شما افتاده، شما می‌توانید از این نیرو‌ها استفاده کنید. جوابی که امام به آقای حلبی داد، این بود که‌‌ همان مردمی که انقلاب کردند می‌توانند حکومت کنند و کشور نیازی به متخصصین شما ندارند.

 

اگرچه مرحوم حلبی پس از موضع گیری های صریح و شدید امام خمینی علیه انجمن حجتیه، طی نامه ای کوتاه در سال 62  تعطیلی همه فعالیتهای انجمن حجتیه را اعلام کرد، اما مدرسه علوی همچنین به کار خود ادامه داد و مدارسی مانند نیکان و احسان و امیر و محسن نیز جزو مدارس اقماری علوی هستند که به کار تربیت نیروی انسانی مشغول شدند. مدارسی که صراحتا خود را انجمنی نمیدانند ولی در واقع میتوان آنها را انجمنی های رتوش شده دانست که افکار خاص خود را در مدارس ترویج میدهند و از میان دانش آموزان خود افرادی را جذب "جلسات" خود میکنند. البته شنیده شده که به تازگی اعضای مدرسه علوی به دنبال جدایی از انجمن حجتیه هستند.

نگارنده که دوران دبیرستان خود را در یکی از مدارس اقماری انجمن گذرانده، مشاهداتی از شیوه تفکر این گروه دارد که البته ممکن است به علت ناقص بودن استقراء نتوان به همه مدارس انجمن تسری داد. مهمترین اصول اعتقادی و تفکری که در این مدرسه ترویج میشد عبارت بود از:

 

۱. تاکید روی لعن و برائت: شامل دفاع استدلالی بر وجوب لعن و انجام لعن حتی در مکانهای عمومی.


۲. تاکید روی بی اعتباری عقل در برابر نقل: اصرار بر بی اعتباری عقل و تاکید بر اینکه آن عقلی که در قرآن ممدوح شمرده شده صرفا عقل معصوم است و عقل سایرین اعتباری ندارد.


۳. سنی ستیزی: اگرچه هدف از تاسیس انجمن حجتیه مقابله با بهاییان بود، اما رفته رفته بهاییان جای خود را به وهابیان دادند و در حال حاضر تمرکز اصلی انجمن بر مقابله با وهابیت است. اما آنها تفکیک چندانی بین وهابیت و سایر اهل سنت قائل نیستند و حملاتی شدیدی به اهل سنت دارند. برخی  تمام اهل سنت را حرامزاده دانسته و تمام آنان را جهنمی میدانند. انجمنی ها "دیگری" خود را اهل سنت میدانند.


۴. ترویج مهدویت: نام اصلی انجمن حجتیه "انجمن خیریه حجتیه مهدویه" است و تاکید بسیاری بر روی مساله امام زمان و ظهور دارند. آنان تمام تلاشهای خود را برای جلب رضایت حضرت میدانند.


۵. مخالفت شدید با روشنفکری دینی: در این مدارس به طرز شدیدی با روشنفکری دینی مقابله میشود و گاهی جواز لعن برخی روشنفکران را هم صادر میکنند.


۶. خود حق پنداری شدید: انجمنی ها تقریبا هیچ ارزش و احترامی برای عقاید دیگران قائل نیستند و معتقدند  هرکس شبیه ما فکر نکند منحرف است  و جهنمی. آنها به قدری فضا را سنگین میکنند که کسی جرات اعتراض هم نداشته باشد چرا که ممکن است تا مرز تکفیر نیز پیش برود.


۷. پررنگ کردن شعائر اختصاصی شیعی: از بین شعائر دینی، بیشتر روی شعائر اختصاصی شیعه که در تقابل با اهل سنت است مانور میدهند.  غدیر، فاطمیه، نیمه شعبان و نهم ربیع

۸. بی فایده بودن قرآن: مطابق با تفکر انجمنی ها، قرآن را فقط مخاطب اصلی آن که پیامبر و معصومین هستند متوجه میشوند و افراد دیگر نمیتوانند از قرآن چیزی را متوجه شوند چرا که ظواهر قرآن حجت نیست و باید تفسیر و تاویل آن توسط معصوم مشخص شود.

 

در زمان حیات امام، انجمنی ها مقلد مرحوم آقای خویی بودند و در حال حاضر نیز اکثر انجمنی ها آیت الله وحید خراسانی را مرجع خود میدانند.


 

۶ نظر ۰۸ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۶
شرف‌الدین

یکی از سخت ترین مراحل تزکیه عزاداری، کنار آمدن با عواطف و احساسات است. بسیاری از ما مثلا با یک روضه خاص یا یک شیوه خاص عزاداری تجربه معنوی داریم. اگر در جریان پالایش عزاداری ها متوجه شویم که آن روضه یا شیوه عزاداری نیاز به تزکیه دارد، پذیرفتن این مساله بسیار سخت است. فرض بفرمایید کسی در تعزیه ها با ماجرای حضور شیر در صحرای کربلا برای مراقبت از ابدان بسیار گریسته باشد و حال معنوی خوبی را تجربه کرده باشد. اگر روزی به این فرد گفته شود که این ماجرا به هیچ وجه سند ندارد، پذیرش این مساله برای او بسیار سخت خواهد بود. چرا که دلبستگی به آن ماجرا را نمیتواند کنار بگذارد.

اگرچه واقعه عاشورا ابعاد معنوی و عاطفی بسیاری دارد، اما باید توجه داشت که هیچ چیزی مقدس تر از حقیقت نیست. اگر متوجه شدیم که حقیقت با عواطف ما تفاوت دارد، باید بپذیریم که این تعارض را به نفع حقیقت حل کنیم

آقای دکتر دلشاد روزی به بنده میگفتند استادان ما مى فرمودند در قضیه کربلا و عاشورا دو خبر قابل اعتماد است و بقیه اخبار تک تک باید به روش علمى بررسى شود و آن دو خبر عبارت است از اینکه اولا امام حسینى بوده و ثانیا ایشان در کربلا شهید شده است.

لذا راه برای بررسی تمام اقوال و روایات واقعه عاشورا باز است و باید به صورت دقیق و علمی بررسی شوند.
#تزکیه_عزاداری

۵ نظر ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۳
شرف‌الدین

در برابر منتقدان افراط در عزاداری و خلق مناسک جدید و دهه ها نوظهور، عده ای از دیندارن و مومنین از این آیینها دفاع میکنند و معتقدند اینها زاییده فرهنگهای مختلف است که با ذائقه مردم ارتباط دارد و تا زمانی که مستلزم عمل حرام نباشد، نباید در برابر آنها حساس بود.

 

به نظر میرسد ریشه این بحث به این سوال مهم برمیگردد و آن اینکه اساسا ماهیت عزاداری چیست؟ آیا یک عمل اجتماعی است که خودبخود در بستر اقلیم ها و  فرهنگ های مختلف رشد و نمو و تغییر پیدا میکند و تلاش برای تغییر و اصلاح آن معنایی ندارد؟ یا یک عمل عبادی و شرعی است که باید در چارچوب های شرعی و مطابق با سنت و سیره معصومین آن را اقامه کرد؟

 

به عنوان مثال باید عزاداری را مانند عمل میهمانی گرفتن دانست که هر منطقه و فرهنگی آداب و رسوم و پذیرایی خاص خود را دارد؟ یا باید یک عمل عبادی مناسکی مانند حج دانست که احکام و آداب آن توسط شارع مشخص شده و هر فردی با هر فرهنگی هم که باشد در برابر آن منقاد است؟

 

این پرسش بسیار بنیادین است که پاسخ به آن میتواند از اعوجاج فکری و عملی جلوگیری کند. چرا که آنچه بسیار مشهود است اعوجاج فکری و عملی است. مانند افرادی که پیاده روی اربعین و شیرخوارگان حسینی را میپذیرند اما با برگزاری عاشورای شمسی یا دهه محسنیه یا قمه زنی مخالفت میکنند.

 

#تزکیه عزاداری

۵ نظر ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۸
شرف‌الدین

ناصر پسر بدی نبود. درسش رو میخوند و عصر به عصر میرفت وردست آقاغلام که پدرخونده اش بود تجارت یاد میگرفت. خانواده اش که وضع مالی خوبی داشتند، خیلی سخت گیری میکردند و اخلاقشون تند بود. هر موقع ناصر به کارهاشون اعتراض میکرد، آقاغلام کمربند میکشید و دنبال ناصر میکرد. گاهی وقتها هم چند روزی گوشه انباری زندونیش میکردند. با این کارها ناصر هم مگسی تر میشد.

 

 کم کم که ناصر بزرگ شد و برا خودش جثه ای پیدا کرد، دیگه از ناپدریش نترسید. جلوش در میومد و موقعی که براش کمربند میکشید، دیگه فرار نمیکرد. همونجوری که کتک میخورد، به اعتراضش ادامه میداد. یه بار که ناپدریش خواست چپ و راستش کنه، دیگه ناصر از خود بی خود شد و آقاغلام رو هل داد. سر آقاغلام خورد به گوشه دیوار و اعلامیه اش رفت رو دیوار.

 

هرچند ناصر خودش خوشحال بود، ولی اسمش بین همسایه ها به بدی در رفت. از فرداش وقتی میرفت تو کوچه، دیگه بچه محلها تحویلش نمیگرفتند. اگر هم کسی احترامی میذاشت، از ترس بود نه از سر ارادت. فقط چندنفری بودند که از ناصر خوششون میومد؛ بچه هایی که ناپدری هایی شبیه آقاغلام داشتند.

 

ناصر که خودش هم هنوز از کاری که کرده بود گیج و منگ بود، شروع کرد به کمک بچه هایی که ناپدری هاشون مثل ناپدری خودش بودند. درس و کار رو ول کرده بود و فقط به بچه ها یاد میداد چطوری با ناپدریشون حرف بزنند، اگر کمربند کشید چطوری جاخالی بدند، اگر خواست بخوابونه تو گوششون چیکار کنند و خلاصه تو محل برا خودش شده بود رییس مبارزه با قلدری!

 

تو اون سالهایی که ناصر داشت این کارها رو میکرد و بچه ها رو آموزش میداد، بچه محلها کم کم رفته بودند سراغ درس و کاسبی. برای خودشون کسی شده بودند و پول و پله ای پس انداز کرده بودند. یکی کارمند شده بود، یکی برا خودش آقای مهندس شده بود، اون یکی یه حجره تو بازار راه انداخته بود و چهار نفر زیر دستش کار میکردند. اما ناصر هیچکدوم اینا رو نداشت. یه روز به خودش اومد دید چهل سالشه ولی نه درس خونده، نه زن و بچه داره، نه پولی دست و پا کرده. کم کم مریضیها داشت خودشو نشون میداد و خرج و مخارجش رفته بود بالا، اما چیزی تو دست و بالش نبود. هی به بچه محلهاش نگاه میکرد که هرکدوم برا خودشون زن و چارتا بچه قد و نیم قد دارند و عصر به عصر سوار اتول میشند و میرند فالوده بستنی میخورند، اما خودش هشتش به نهش گیره.

ناصر که دیگه یه گرد سفید هم نشسته بود روو سرش، از این وضعیت شاکی شده بود. دیگه نمیتونست ببینه بچه محلهایی که حتی از خودش کوچیکترند ازش جلو زدند. اما چاره چی بود؟ نه درسی خونده بود که باهاش بره اداره ای استخدام بشه، نه قوّتی براش مونده بود که بره کارگری، نه پولی جمع کرده بود که بتونه باهاش کاسبی راه بندازه

 

خیلی اوضاع بهش تنگ اومده بود و دنبال یه چاره میگشت. دید بالاخره بقیه یه آسایشی دارند که میتونند نداشته باشند. برای نگه داشتن این  آسایش باید باج آقا ناصر رو بدند. اگه نمیدادند ممکن بود بچه شون تو خیابون بخوره زمین و دستش بشکنه، زنشون که میره خرید تو راه کیف پولش غیب بشه، یهو یه تیغ از آسمون بیاد و روی ماشیناشون خط بندازه، ناغافل یه سنگ از غیب بیاد و بخوره به پنجرشون. اما اگه باج آقا ناصر رو میدادند، این اتفاقات نمیفتاد. ناصر که دست تنها زورش نمیرسید، رفت و اون بچه هایی که یه مدت درسشون میداد دور خودش جمع کرد و یه دم و دستگاه و چهارتا نوچه واسه خودش راه انداخت

ناصر از راه قلدری و تهدید بچه محلها زندگیشو ادامه داد. همه هم از ترسشون که مبادا امنیت زن و بچه و اموالشون سلب بشه حاضر بودند بهش باج بدند ولی ته دلشون دنبال یه فرصتی میگشتند که انتقام بگیرند

 اما آخه مگه چند وقت میشه اینجوری زندگی کرد؟

 

 

به جای ناصر، میتونید بذارید ایران

 

۴ نظر ۲۵ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۲
شرف‌الدین

بی آبی و بحران آب را داریم با همه وجود لمس میکنیم. هشدارهایی که سالهای قبل داده میشد کاملا محقق شده و کشور با تنش آبی شدید مواجه است. کار به جایی رسیده که در برخی مناطق حتی آب شرب هم در دسترس نیست.

 

این سالها رسانه ها و به طور خاص صداوسیما برای تشویق به مصرف کمتر آب تبلیغ میکنند. مثلا اینکه موقع مسواک زدن شیر آب را ببندید، ماشین را با یک سطل آب بشویید و امثال اینها.

 

اما متاسفانه باید گفت که بحث خیلی فراتر از اینهاست و امثال این حرفها دیگر دردی دوا نمیکند. مساله خیلی پیچیده تر است. حتی به نظر میرسد اصلاح شیوه های آبیاری و مکانیزه کردن کشاورزی هم دیگر تاثیری ندارد. آب اصلا نیست که بخواهیم درست مصرف کنیم!

 

باید شیوه ای جدید در پیش گرفت و اقدام به تولید آب کرد. روشهایی مثل بارور کردن ابرها، شیرین کردن آب دریاها، بازیافت و تصفیه فاضلابها در سطح وسیع، تولید آب از هوا و غیره.و البته در کنار اینها باید الگوهای مصرف (به خصوص در زمینه کشاورزی) را هم اصلاح کرد تا آبی که با هزینه بالا تولید میشود به هدر نرود.

 

هم دولت باید اقدام به سرمایه گذاری قوی و طولانی مدت برای صنعت آب کند، هم دانشگاه ها و مراکز علمی باید به سمت یافتن راههای تولید آب بروند، هم افراد خیر و نیکوکار سرمایه شان را به سمت این مهم هدایت کنند و هم سازمانهای مردم نهاد برای حل این معضل گام بردارند.

 

بحران آب دامن همه ما را میگیرد. اصلاح طلب و اصولگرا و برانداز و سکولار و لاییک و مذهبی هم ندارد. باید همه تلاش کنیم

 

۳ نظر ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۶
شرف‌الدین

یکی از هنرهای ترجمه، انتخاب دقیق واژه هاست. به این معنا که باید لغتی انتخاب شود که دقیقا بیانگر مفهوم اصلی باشد و نه از آن دور باشد و نه با دیگر لغات در زبان مقصد اشتراک داشته باشد.

با توجه به این نکته، یکی از اصطلاحاتی که به زعم نگارنده به اشتباه ترجمه شده است، استفاده از واژه "خودارضایی" برای "استمناء" است.

اصطلاح فقهی استمناء معنای مشخصی دارد است ولی واژه خودارضایی به معنای راضی کردن خود از طریق فریب دادن و گول زدن خود است. شاید معادل مناسب برای واژه استمناء، خودانزالی باشد.

 

واضح است که خودارضایی معنای بسیار گسترده تری از مسائل جنسی دارد و رفتارهای بسیاری را می توان راضی کردن خود از طریق فریب خود دانست.

به عنوان مثال کسی که پولهای شبهه ناک و حرامی به دست می آورد اما به جهت آرام کردن وجدان خود اقدام به ساخت مسجد میکند، در حقیقت خودارضایی میکند. کسی که وظایف شرعی اش را انجام نمیدهد اما در ایام محرم روضه برگزار میکند و گمان میکند این کار عوض واجباتی است که ترک کرده، مشغول خودارضایی است. کسی که به پدر و مادرش بی احترامی میکند اما برای تشفی خاطر خود نسبت به بقیه مردم مهرورزی میکند، مشغول خودارضایی است. و قس علیهذا

 

 

۲ نظر ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۱:۴۶
شرف‌الدین

جام جهانی فوتبال شروع شد

اولین مسابقه در آخرین روز ماه مبارک رمضان برگزار شد

بسیاری از بازی های تدارکی بالاجبار با ماه رمضان تداخل پیدا کرد، در صورتی که بسیاری از تیمهای شرکت کننده در جام جهانی مسلمان هستند و قاعدتا در این ماه روزه میگیرند.

این مساله یعنی نادیده گرفته شدن مسلمانان توسط دیگران و عدم اعتماد به نفس مسلمانان برای اعتراض به این کار.

در حالیکه درصد بزرگی از جمعیت دنیا را مسلمانان تشکیل میدهند، چرا توجهی به آنها و اعتقاداتشان نمی شود؟

مثلا آیا تا به حال دیده اید یک تورنمنت بزرگ بین المللی با جشن کریسمس تداخل داشته باشد؟ چرا این توجه به مسلمانان و اعتقاداتشان نمیشود؟

 

 

۸ نظر ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۸
شرف‌الدین

یکی از رایج ترین استراتژی های نظام جمهوری اسلامی در مواجهه با پدیده های مختلف، استراتژی "جنگ در یک سنگر جلوتر" است. به این معنا که ما اگر از موضوعی عقب نشینی کنیم، طرف مقابل جلوتر می آید و مطالبه جدیدی مطرح می کند. پس ما در یک سنگر جلوتر میجنگیم.

به عنوان مثال:

 

1- اگر اجازه برگزاری تجمعات و راهپیمایی به کارگران بدهیم، ممکن است گروه ها و اقشار معاند نیز چنین درخواستهایی را مطرح کنند.

2-اگر اجازه ورود زنان به استادیوم را بدهیم، فردا ممکن است به دنبال حضور در مسابقات شنا بروند.

3- اگر امروز با برداشتن روسری دختران خیابان انقلاب برخورد نکنیم، فردا ممکن است عده ای بخواهند بدون لباس به خیابان بیایند.

4- اگر از اجرای برخی مجازاتهای اسلامی صرف نظر کنیم، ممکن است عده ای برای از بین بردن الباقی اش نیز اقدام کنند.

و بسیاری دیگر از این دست مثالها.

 

یکی از بزرگترین آفتهای این استراتژی این است که برخی اوقات حلالهای خداوند حرام میشود. مثلا ممکن است ورود زنان به استادیوم از نظر شرعی ایرادی نداشته باشد اما علت مخالفت با آن، پیشگیری از طرح سایر درخواست هاست.

ما معمولا در برابر حلال شدن حرامها حساسیم و موضع گیری میکنیم اما در برابر تحریمرحلالها حساس نیستیم و اعتراضی نمیکنیم.

استراتژی "جنگ یک سنگر جلوتر" در بسیاری از موارد مصداق حرام سازی حلال است و نظام چنین حقی ندارد

۶ نظر ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۶
شرف‌الدین