الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

 سمت های اجرایی مرحوم آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی مانند حجابی بر چهره علمی ایشان بود و  آثار و نظریات علمی ایشان کمتر شناخته شده است. به مناسبت درگذشت ایشان یکی از این نظریات جالب را که در کتاب "قرائات فقهیه معاصره" آمده است به طور خلاصه مرور میکنیم:

 

مطابق با نظر مشهور (و حتی شبه اجماع) اگر کسی کشته شود و چند ولی دم داشته باشد، هرکدام از اولیاء دم که بخواهد میتواند قاتل را قصاص کند، چه بقیه اولیاء دم خواهان قصاص باشند، چه خواهان دیه باشند و چه عفو کنند. قانونگذار ما نیز از همین نظر فقهی پیروی کرده و به هریک از اولیاء دم به صورت اختصاصی حق قصاص اعطا کرده است.

 

آیت الله هاشمی شاهرودی در مقاله ای با عنوان "قصاص حق انحلالی یا مجموعی؟" که در سال 78 به چاپ رسیده با بیان ادله  محکم و مستدل، این نظر مشهور فقهی را به چالش کشیده و بیان میکنند قصاص تنها در صورتی قابل اراست که تمامی اولیاء دم خواهان قصاص باشند و حتی اگر فقط یکی از اولیاء دم خواهان دیه یا عفو باشد، قصاص ساقط میشود.

خلاصه استدلال ایشان به این صورت است:

مقتضای اصل اولی لفظی و عملی، حرمت قتل نفس محترم است مگر به حق. بنابراین هر گاه در موردی جواز قصاص، با دلیل ثابت نشد، عمومات حرمت قتل از قبیل «دم المسلم علی المسلم حرام» مرعی خواهد بود. آنچه به عنوان انحلالی بودن حق قصاص مطرح می شود مستظهر به دلایل قوی و  معتبر نیست و از آن جا که اصل اولی حرمت قتل است، در موارد شک باید به قدر متیقن که همان مجموعی بودن حق قصاص است اکتفا نمود.

 

 

اجرای این نظر و وارد کردن آن در قوانین کشور میتواند به میزان قابل ملاحظه ای از تعداد قصاض ها در کشور بکاهد.

۰ نظر ۰۴ دی ۹۷ ، ۲۲:۱۶
شرف‌الدین

در هفته های اخیر صحبتهای خانم دکتر عفت السادات مرقاتی خویی (یکی از معدود افرادی در ایران که دکترای تخصصی سکسولوژی دارند) درباره موضوع سلامت جنسی در  شبکه سلامت با واکنشهای مختلفی روبرو گردید و محتوا و حتی شخصیت ایشان مورد نقد قرار گرفت. ایشان در این برنامه بر لزوم آموزش رسمی مسائل جنسی در مدارس تاکید داشتند و جنجال برانگیزترین بخش صحبتهای ایشان جایی بود که ایشان عمل خودارضایی را به دو نوع "صحیح" و "غیرصحیح" تقسیم کردند و اعلام کردند که معتقدند باید این دو نوع برای نوجوانان تشریح شود. علیرغم تاکید چندباره ایشان مبنی بر رعایت خط قرمزهای عرفی و شرعی جامعه برای آموزش این مسائل و تصریح ایشان که این آموزشها به معنی تایید و ترویج نیست، اما این قیدها توسط ناظران نادیده گرفته شد و حرف ایشان مورد هجمه های فراوان قرار گرفت.

 

هرچند برخی صحبتهای ایشان به نظر نگارنده نیز محل نقد و گفتگو است، اما جان کلام ایشان قابل دفاع است و یک تئوری عقلایی است. باید پذیرفت که نه میتوان با واقعیت جنگید و نه میتوان آن را مخفی کرد. خواه نا خواه از ابتدای خلقت مسائل و انحرافات جنسی وجود داشته و نادیده گرفتن و تلاش برای رفع کامل آن ناموفق بوده است. با این وضعیت بهترین کاری که میتوان انجام داد چیست؟ ایا نباید ضمن تلاش برای کاستن از این انحرافات، سعی نمود تا رفتارهای غلط نیز با کمترین آسیب ممکن انجام شوند؟ اگر انحرافی قابل حذف نیست، آیا نباید تا جای ممکن تبعات آن را کاهش داد؟

 

شبیه این کار را سالها پیش موسسه زنان سرزمین خورشید (تحت مدیریت سرکار خانم لیلا ارشد) در قالب مرکزی به نام "مرکز کاهش آسیبهای گذری" انجام میدادند. اعضای این مرکز ضمن پذیرش این واقعیت که در جامعه اعتیاد وجود دارد و به طور کامل نیز قابل ریشه کن کردن نیست، تلاش کردند که رفتارهای پرخطر افراد معتاد را کمتر کنند تا این آسیبها شدیدتر و وسیع نر نشوند. لذا این مرکز در بین معتادان سرنگهای سالم توزیع میکرد و از این طریق حداقل جلوی رواج ایدز در بین معتادان را میگرفتند.

 

شبیه این رفتار عقلایی را در جامعه جهانی نیز شاهد هستیم. اگرچه بعد از جنگ جهانی دوم و تلاش جامعه بین الملل برای پیشگیری از وقوع هرگونه جنگی در آینده، جامعه جهانی این واقعیت را پذیرفت که ممکن است علیرغم همه تلاشها، باز هم جنگی در دنیا به وقوع بپیوندد. لذا سعی کرد با ایجاد "حقوق بین الملل بشر دوستانه" قوانینی را وضع کند که در صورت وقوع جنگ، ورود آسیب به طرفین درگیر و به خصوص غیرنظامیان را به حداقل برسانند.

 

لذا فارغ از نیت خوانی و تئوری های توطئه، باید نفس پذیرش واقعیت و تلاش برای کاستن آسیبهای انحرافات را عملی مثبت و عقلایی دانست و فضا را برای تلاش تلاشگران این عرصه مهیا نمود.

 

۲ نظر ۲۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۰۴
شرف‌الدین

خاطرم هست که تا همین چند سال پیش کارکردن زن در جامعه ما بسیار ناپسند بود و اگر زنی سعی می کرد در کنار کار کردن تحصیلات خود را در مقاطع عالی تحصیلی ادامه دهد آرام آرام متوجه می شد که نه تنها تعداد مردانی که علاقه دارند با او صمیمی باشند روز به روز کمتر می شود که حتی زنان هم تمایل چندانی به ارتباط با او ندارند. چنین زنی یک هنجار شکن کامل بود و اگر نگوییم طرد می شد اما قطعا باید هزینه هایی می داد. زن شایسته و مورد تحسین جامعه زنی بود خانه دار که اگرچه سواد داشت اما اصراری بر تحصیلات عالیه نمی کرد و به جای کار کردن مشتاقانه  خود را وقف خانواده می کرد.

 

رفته رفته این شرایط تغییر کرد و تعریف جامعه از زن شایسته زیر و رو شد. زن شایسته تبدیل شد به زنی که از لحاظ مالی مستقل است، حتما سرکار می رود، تمایل چندانی به ازدواج ندارد، اگر هم ازدواج کند در سنین پایین ازدواج نمی کند و به این زودی ها بچه دار نمی شود، حداقل دوره کارشناسی را در دانشگاه طی کرده است و احتمالا در سازمان های مردم نهاد فعالیت داوطلبانه دارد. در مقابل اگر زنی خانه داری کند، زود ازدواج کند و بچه دار شود، شغلی نداشته باشد، به دانشگاه نرفته و فعالیت اجتماعی هم نداشته باشد انگشت ها به سمت او دراز می شود و به او می گویند مفتخور، وابسته به شوهر، سنتی، عقب مانده و بی خاصیت. حتی داشتن یکی از این ویژگی ها برای سرزنش شدن کافی است.

 

در واقع در دوران جدید تلاش برای آزاد کردن اراده زنان و وارد کردنشان به حوزه هایی که قبلا به روی آنها بسته بود و استعدادشان سرکوب می شد، منتهی شده است به تخطئه و ممنوع کردن حوزه هایی که قبلا عرصه زنان بوده است. به عبارت ساده اگرچه ماهیت تغییر کرده اما روش همان است. همچنان جامعه به زن دیکته می کند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط است، برای شایسته بود باید چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد که اگر انجام داد باید منتظر شلاق گزنده  قضاوت های  دیگران باشد.

 

نکته جالب اینجاست که زنان در کنترل خودشان از مردها سخت گیرتر و در تخریب زنی که خارج از معیارهای مرسوم جامعه باشد از مردان پیگیرتر هستند.

 

حقیقت این است که اگر ما می خواهیم یک زندگی اصیل و پیشرو داشته باشیم باید بر آزاد کردن اراده در جهت رشد فردیت افراد تمرکز کنیم. شاید زنی تصمیم بگیرد که دانشگاه نرود و به کار مشغول شود، یا دانشگاه برود اما خانه داری کند و فعالیت اجتماعی هم داشته باشد. یا خانه داری کند و درآمدی اندک از فروش صنایع دستی داشته باشد و یا اصلا زنی با شوهرش توافق کند که سرکار برود و مرد خانه داری کند و یا هزار شکل دیگر زندگی را پیش گیرد.

 

هیچ کدام اینها نه ذاتا خوب است و نه بد. رشد فردیت در گرو آزادی اراده است و تا زمانی که نفهمیم باید به سبک های مختلف زندگی احترام بگذاریم و مردم آزادند آنطور که احساس خوشی می کنند زندگی کنند و هیچ الگوی از پیش تعیین شده ای وجود ندارد ما همچنان همان آدم های واپسگرا هستیم و فرقی نمی کند چه صورتکی بزنیم.


۴ نظر ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۲۴
سراج الدین

 

نگاهی به مناسک و آیین های دینی در سالهای اخیر و مقایسه آن با گذشته آشکار میسازد که اولا بر تعداد آنها افزوده شده، ثانیا شیوه برگزاری برخی از آنان تغییر کرده و ثالثا ابعاد برگزاری برخی آیینها بسیار گسترش پیدا کرده است. در این یادداشت با مطالعه موردی بر روی آیین پیاده روی های اربعین، به نکاتی کلی درباره آیینهای نوپدید اشاره خواهد شد. امروزه رسانه های رسمی و بسیاری از تریبونهای دینی چنان اهمیتی برای پیاده روی اربعین قائل شده اند که یکی از سخنرانان مذهبی در برنامه زنده تلویزیون آن را از عاشورا نیز مهم تر دانست و یکی از وعاظ مشهور آن را جزو مقدمات ظهور امام عصر و شرکت در پیاده روی اربعین را از نظر عقلی واجب دانست. چندسالی است که رادیوی ویژه ای از طرف صدای جمهوری اسلامی ایران به نام رادیو اربعین راه اندازی شده و تنها مناسبت مذهبی کشور که در تلویزیون برای آن از روزها قبل روزشمار گذاشته و برنامه های آیینی پخش میکنند روز اربعین است.

 

سابقه آیین پیاده روی های اربعین

در گذشته (که درباره تاریخ آن اختلاف است) برخی از علما و روحانیون رسمی داشتند که برای زیارت شبهای جمعه و یا روز اربعین از نجف با پای پیاده به سمت کربلا حرکت میکردند. رفته رفته مردم عادی نیز همانند علما برای زیارت روز اربعین از نجف تا کربلا پیاده حرکت کردند. عده ای مرحوم آیت الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی (متوفی 1353 شمسی) را احیاگر و مروج اصلی این مساله میدانند. پس از سقوط صدام که شیعیان آزادی عمل بیشتری پیدا کردند، راهپیمایی اربعین بین آنان رواج بیشتری پیدا کرد و به صورت خیلی محدود ایرانی ها نیز آنان را همراهی میکردند. پس از ظهور داعش و اشغال بخش مهمی از عراق توسط آنان و همچنین تیره شدن روابط ایران و عربستان، جمهوری اسلامی ایران اقدام به تبلیغ بسیار گسترده برای پیاده روی اربعین کرده و از طریق تمامی رسانه های رسمی خود اقدام به تشویق مردم برای شرکت در این مراسم نمود. با حضور پرشمار مردم ایران برای انجام راهپیمایی اربعین، عراقی ها نیز بیشتر از قبل به این مراسم اقبال نشان دادند و در این سالها علاوه بر مسیر نجف-کربلا، شاهد حرکت زوار پیاده از ناصریه و بصره و سایر شهرها که مسافتی بسیار طولانی با کربلای معلی دارند نیز هستیم. در ایران نیز امسال برای اولین بار عده ای از زوار با بدرقه تولیت آستان قدس از روز 26 مرداد  با پای پیاده از مشهد به سمت کربلا حرکت کردند و شاهد هستیم که پیاده روی اربعین طی سالهای بسیار کوتاهی از یک سنت محدود عراقی، تبدیل به یک اجتماع بزرگ شیعی شد و حتی شیعیان سایر کشورها نیز به این آیین بزرگ ملحق شدند.

همزمان با گسترش سریع آیین پیاده روی اربعین به مقصد حرم سیدالشهدا (ع) شاهد شکل گیری یک آیین کاملا بدیع در ایران بودیم و آن پیاده روی جاماندگان اربعین در شهرهای ایران بود. در سالهای اول این کار فقط در تهران (میدان امام حسین تا حرم حضرت عبدالعظیم) و قم (از حرم حضرت معصومه تا مسجد جمکران) انجام میشد. طی مدت بسیاری کوتاهی این آیین به کل ایران سرایت کرد و مثلا در جزیره کیش از اسکله جدید تا مسجد امیرالمومنین و در دماوند از امامزاده زین‌العابدین کوهان تا امامزاده عیسی روستای زیارت به عنوان مسیر پیاده روی اربعین مشخص گردید. امسال برای اولین بار در تهران علاوه بر مسیر اصلی، یک مسیر از امامزاده قاسم (واقع در شمالی ترین نقطه تهران) تا حرم حضرت عبدالعظیم (در جنوب تهران) به همراه یک شب اقامت در امامزاده روح الله (واقع در میدان میدان امام خمینی) برای این راهپیمایی تعیین شد. لذا امروز ما با چند آیین اربعینی مواجه هستیم: 1.پیاده روی از نجف تا کربلا 2.پیاده روی از سایرشهرها به کربلا 3.پیاده روی هایی که منتهی به کربلا نیستند

 

پیاده روی اربعین یا زیارت اربعین؟

در منابع روایی شیعه روایاتی وجود دارد که در کنار حدود پانزده روز زیارتی مخصوص،  یکی از ایام  زیارتی حضرت سید الشهدا را روز اربعین دانسته است (ر.ک  وسائل الشیعه، ج14، تتمه کتاب الحج، ص 478). از سوی دیگر روایاتی نیز وجود دارد که نشان دهنده ثواب عظیم زیارت سید الشهدا با پای پیاده است (ر.ک کامل الزایارات، ص 132). اما برخلاف تصور عمومی، به طور خاص درباره زیارت اربعین با پای پیاده هیچ روایتی وارد نگردیده است. به عبارت دیگر در روایات ما فرقی میان زیارت پیاده در روز اربعین با روزهای خاص زیارتی یا حتی روزهای معمولی وجود ندارد. اگر چه برای پیاده روی روز اربعین هیچ توصیه خاصی وجود ندارد،  اما پیاده روی در روز اربعین به قدری پررنگ شده  که به خودی خود موضوعیت پیدا کرده و رسانه های رسمی کشور به جای عبارت "زیارت اربعین" از عباراتی مثل "راه پیمایی اربعین" یا "پیاده روی اربعین" استفاده می کنند و در شهرهای مختلف ایران نیز در روز اربعین پیاده روی یا راهپیمایی صورت میگیرد و گویی پیاده روی در روز اربعین به خودی خود موضوعیت دارد.

 

ماهیت پیاده روی های اربعین

پس از بررسی سیر تطور این آیین، اولین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که این آیینها چه حکمی دارند؟ آیا همگی ذیل عنوان کلی شعائر جای میگیرند و به دستور قرآن باید آنها را تعظیم کرد؟ یا این موارد را می توان ذیل عنوان فقهی بدعت جای داد؟ ملاک و مناط تشخیص بدعت از شعائر چیست؟

در قرآن کریم به مساله شعائر اشاره شده است و خداوند نسبت به تعظیم شعائر الهی سفارش کرده و آن را نشانه تقوای قلب دانسته است. در قرآن کریم صفا و مروه و شترهاى چاق و فربه در مراسم حج به عنون شعائر معرفی شده اند. در شیعه نیز به طور خاص عزاداری برای ابی عبد الله (ع) به عنوان مصداق شعائر شناسایی شده است.

عده ای با استناد به اصل اباحه و توصیه های عمومی مبنی بر زیارت سیدالشهدا و روایاتی که در فضیلت زیارت پیاده کربلا وارد شده است، پیاده روی های اربعین را یکی از مصادیق تعظیم شعائر میدانند و معتقدند  ایراد فقهی به این مساله وارد نیست. برخی متدینین که نگاه جامعه شناسانه دارند نیز معتقدند در این مسائل نباید سختگیری کرد و باید میدانی برای نوآوری های عامه فراهم کرد و تا جایی که مشتمل بر عمل حرامی نباشد، باید آنان را آزاد گذاشت.

در طرف مقابل عده ای نیز بدعت بودن این اعمال را دور از ذهن نمیدانند. اما بدعت چیست؟ در رابطه با تعریف بدعت، اقوال متعددی نقل شده است. یکی از این تعاریف، تعریفی است که مرحوم علامه مجلسی در مرآه العقول نقل کرده اند. مطابق با فرمایش ایشان «البدعة فی عرف الشرع ما حدث بعد الرسول صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ولم یرد فیه نص على الخصوص ، ولا یکون داخلا فی بعض العمومات ، أو ورد نهی عنه خصوصا أو عموما» (بدعت در معنای شرعی آن چیزی است که بعد از پیامبر حادث شود و درباره آن نص به خصوصی صادر نشده باشد و داخل در بعضی عمومات نیز نباشد یا به طور خاص یا عام از آن عمل نهی شده باشد).  ایشان در ادامه این تعریف را گسترش میدهند و بیان میکنند «وما یفعل منها على وجه العموم إذا قصد کونها مطلوبة على الخصوص کان بدعة » ( و اگر یک عمل به صورت کلی وارد شده باشد اما انجام آن به صورت به خصوصی قصد شود نیز بدعت است)  معمولا این عبارت دوم ایشان نقل نمیشود. ایشان خصوصیت دادن به امری که مطلوبیت عمومی دارد را از مصادیق بدعت می دانند. سپس ایشان مثالهایی را بیان میکنند. «کما أن الصلاة خیر موضوع ویستحب فعلها فی کل وقت ، ولما عین عمر رکعات مخصوصة على وجه مخصوص فی وقت معین صارت بدعة ، وکما إذا عین أحد سبعین تهلیلة فی وقت مخصوص على أنها مطلوبة للشارع فی خصوص هذا الوقت بلا نص ورد فیها کانت بدعة.» (مانند نماز که کار خوبی است و انجام آن در هر زمانی مستحب است، ولی هنگامی که خلیفه دوم تعداد رکعات مخصوصی به صورت مخصوصی و در زمان مخصوصی برای آن تعیین کرد کار او بدعت بود یا همچنین اگر کسی بدون اینکه نص مشخصی وجود داشته باشد بگوید گفتن هفتاد مرتبه لا اله الا الله در وقت معینی مطلوب شارع است، این عمل او نیز بدعت است). لذا اگر یک توصیه کلی نسبت به شعیره ای وجود داشته باشد اما برای آن شیوه خاصی تعیین شود، این عمل طبق این تعریف بدعت محسوب میشود. در مانحن فیه نیز اگر برای پیاده رفتن برای زیارت اربعین القاء خصوصیت گردد از مصادیق بدعت شمرده میشود.

 ممکن است گفته شود که افرادی که مناسک نوظهور مانند پیاده روی اربعین را سامان داده و یا تبلیغ میکنند، قصد ادخال و ورود آن به دین را ندارند و هیچوقت صراحتا نگفته اند این مناسک جزو دین است. باید گفت که بدعت لزوما از عناوین قصدیه نیست و مطابق با نظر برخی بزرگان اگر متفاهم عرفی ادخال مساله ای در دین باشد (ولو بدون قصد داخل کننده) باز هم آن عمل از مصادیق بدعت شمرده میشود. به عنوان مثال مرحوم آیت الله سیدمحمد محقق داماد در کتاب الصلاه خود میفرمایند: أنّ البدعة المحرّمة هو ما یکون مساوقا للتشریع العملی، و هو کلّ فعل أو قول دالّ على کون شی‌ء خاصّ من الدین مع أنّه لیس منه، سواء کان ذلک عن قصد أو لم یکن، مع کونه بحیث ینتزع منه ذلک عرفا. (بدعت حرام چیزی است که مطابق با تشریع عملی درنظر گرفته شود و آن هر فعل یا قولی است که دلالت کند بر اینکه این فعل یا این قول خصوصیتی در دین دارد در حالی که چنین چیزی در دین نباشد و در این میان فرقی نمیکند که کسی که چنین حرفی میزند قصد نسبت دادن به دین را داشته باشد یا چنین قصدی نداشته باشد و اگر عرفا چنین برداشت شود که جزئی از دین است نیز این عمل بدعت محسوب میشود)  (کتاب الصلاه، ج3، ص 157). لذ اگر تبلیغات و توصیه ها و پیامها و غیره به نحوی باشد که عامه مردم در ذهن خود چنین تصور کنند این آیین توصیه خاص دارد و جزو ماثورات و منصوصات است، (حتی اگر مبلغین چنین قصدی نیز نداشته باشند) باز هم مطابق با نظر مرحوم داماد بدعت فقهی محسوب میشود. مانند مساله اعتکاف که علیرغم نداشتن هیچ توصیه ای مبنی بر انجام اعتکاف در ایام البیض ماه رجب، اما چنان برای اعتکاف در این ایام تبلیغ شده است که حتی در تقویم ها نیز سیزدهم ماه رجب "آغاز ایام اعتکاف" نامگذاری شده است.  البته در مورد پیاده روی اربعین اینکه آیا واقعا مردم چنین برداشت میکنند که پیاده روی اربعین سفارش روایی خاص دارد یا خیر نیازمند یک افکار سنجی عمومی است و نمی توان به راحتی آن را تایید یا رد کرد.

در مقابل عده ای معتقدند پیاده روی اربعین یک آیین نوظهور و یا بدعت نیست.  بلکه یک سنت عراقی است که سالیان سال وجود داشته که صرفا در سالهای اخیر به آن بیشتر پرداخته شده. سوالی که مطرح میشود این است که منظور از عبارت سنت که در روایات و کتب فقهی آمده چیست؟ چه چیزی را میتوان سنت و به تبع آن حجت دانست؟ اگر از یک مساله مثلا 20 یا 200 یا هزار سال بگذرد، تبدیل به یک سنت دینی میشود؟ اندک آشنایی به فقه و متون دینی برای دانستن این نکته کافی است که سنت در ادبیات دینی و فقهی ما صرفا به سنت صادره از پیامبر اکرم و ائمه معصومین اطلاق میشود و عملی که توسط مردم عادی (و حتی علما) صورت بگیرد سنت به معنای دینی آن نیست.

 

جواز یا عدم جواز اضافه کردن به دین

دین یک امر الهی است و از طرف خداست و انتساب به خدا دارد. اگر بنا باشد ما خودمان بتوانیم به دین بیافزاییم، آن رکن مهم یعنی انتساب به حق تعالی از بین میرود. مشکل دوم این است که اگر بنا بر افزایش باشد، این افزایش تا به کجا می تواند ادامه پیدا کند؟ اگر بگوییم زید مجاز به افزایش است، عمرو و بکر هم میتوانند اضافه کنند. لذا اگر راه باز شود دیگر قابل کنترل نیست. شیخ صدوق در کمال الدین روایتی را نقل میکند که امام صادق (ع) به عبدالله سنان فرمودند به زودى شبهه‌‏اى به شما می‌‏رسد که درآن نه نشانه اشکار دارید و نه پیشوای هدایت و کسى از آن شبهه نجات نمی‌‏یابد مگر آن‌که مانند فردی که در شرف غرق‌شدن است، دست به دعا بردارد! عبدالله ابن سنان پرسید: دعاى‏ غریق‏ چگونه است؟ حضرت فرمودند: می‌‏گویى: یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک. عبدالله ابن سنان می گوید:«یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی على دینک»، امام در برابر کار ابن سنان اغماض نکردند و فرمودند: خداى تعالى مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک ( کمال الدین، ج2، ص 351-352)

اصولا تجربه ادیان نشان میدهد که دین ظرفیت بالایی برای تغییرات دارد و مردم هم یک گرایشی برای تصرف در دین به اقتضاء حال خودشان دارند و اساسا انسان علاقه مند به نوآوری است و همانطور که معروف است لکل جدید لذه. لیکن در مساله دین باید بسیار حساس بود و جلوی ورود اضافات به دین گرفته شود.

سوره حدید مسیحیان را می ستاید ولی از آنان ایرادی هم میگیرد و آن رهبانیت است . همانطور که در قرآن نیز اشاره شده مسیحیان با نیت بدی هم این بدعت را ایجاد نکردند و به تعبیر قرآن کریم هدف آنها ابتغاء رضوان الله بود (طبق تفسیر علامه طباطبایی و دیگران این استثناء منقطع است و نه متصل). ولی آنها فرهنگی را در دین خود وارد کردند که جزو دین نبود و تاثیر زیادی بر روی دینداری آیندگانش گذاشت.

اهل سنت بدعت را به بدعت خوب و بدعت بد تقسیم میکنند اما شیعه معتقد است بدعت همیشه بد است، حتی اگر ظاهرش نیز خوب و مفید باشد.

 

دلیل ترویج پیاده روی های اربعین چیست؟

مروجین  و مشوقین پیاده روی اربعین بر یک نکته تاکید ویژه دارند و آن این است که طبق روایات زیارت اربعین یکی از نشانه های مومن بودن است. اشاره این عزیزان به روایت منسوب به امام حسن عسکری است که فرموده اند: «عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدی و خَمسینَ، و زیارةُ‌ الأربعینَ، و التَّخَتُّم بِالیَمینِ، و تَعفیرُ الجَبینِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» (شانه‌های مؤمن پنج چیز است: اوّل: نماز پنجاه و یک رکعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زیارة اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم‌ الله ‌الرّحمن الرّحیم). البته برخی همین روایت را از امام صادق (ع) نقل کرده اند.

این روایت نیز باید به مانند هر روایت دیگری از دو منظر دلالت و سند مورد بررسی قرار گیرد. از نظر سندی باید گفت که این روایت را افرادی مانند شیخ مفید در المزار و شیخ طوسی در تهذیب الاحکام و مصباح و علامه مجلسی در بحارالانوار بدون سند و به صورت مرسله نقل کرده اند. برخی مانند مشهدی در المزار الکبیر و سید بن طاوس در اقبال الاعمال نیز ادعای اسناد برای این روایت کرده اند اما هیچ سندی نقل نکرده اند . لذا این روایت اساسا دارای سلسله سندی نیست که بتوان سند آن را بررسی کرد. در خصوص دلالت نیز توجه به محتوای روایت نشان میدهد که این روایت در مقام مقایسه میان شیعیان و غیر شیعیان (و یا به تعبیر برخی بزرگان مقایسه میان شیعیان اثنی عشری و سایر فرق شیعی است) است و به این معنا نیست که اگر شخصی میخواهد مومن باشد باید به زیارت اربعین برود. این مساله از قرینه سایر علامات (مانند جهر بسم الله و تختم بالیمین) به وضوح قابل استنباط است. پس میتوان گفت استناد به این روایت برای تشویق حضور در پیاده روی و زیارت اربعین چندان وافی به مقصود نیست.

ممکن است عده ای با تمسک به قاعده "تسامح در ادله سنن" معتقد باشند که صرف وجود چنین روایتی و وجود زیارتی به نام زیارت اربعین در کتب ادعیه برای انجام پیاده روی های اربعین کافی است. در جواب باید گفت که اولا اصل این قاعده مناقشه برانگیز و اختلافی است (به عنوان نمونه ر.ک: شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناظره، ج۴، ص۲۰۳ )، ثانیا شرط جریان این قاعده این است که بر خلاف آن روایت یا فتوای معتبری که دال بر حرمت باشد، نداشته باشیم و در فرضی که احتمال بدعت بودن عملی وجود داشته باشد، استناد به این قاعده محل بحث است. ثالثا آنچه مورد تسامح قرار میگیرد مساله سند است ولی در این روایت دلالت نیز کاملا محل خدشه است، رابعا باید بررسی شود که آیا میتوان با استناد به قاعده تسامح در ادله سنن چنان پیشروی کرد که عملی ایجاد شود که تبدیل به بزرگترین و مهمترین شعیره شیعی شود؟ دامنه و مرز این قاعده تا به کجاست؟

 

آثار سیاسی پیاده روی های اربعین

برخی از حامیان تبلیغ حداکثری پیاده روی اربعین به جنبه های مثبت سیاسی این حرکت اشاره میکنند. ایشان ترویج این حرکت را همزمان با  رشد داعش در عراق میدانند و بیان میکنند که حرکت عظیم راهپیمایی اربعین پیام آشکاری برای داعش بوده و به جهانیان نیز اعلام کرد که داعش نماینده اسلام نیست و اسلام و تشیع مملو از صحنه های انسانی است که در قالب یک حرکت مسالمت آمیز خود را متبلور میکند. همچنین این عمل می تواند در برابر حج که در دستان عربستان سعودی است عرض اندام کند و به آنها نشان بدهد که ما اگر بخواهیم میتوانیم در بیابانهای کشور جنگ زده عراق از زائران حفاظت کنیم اما عربستان در فاجعه منا تعداد بسیاری از حجاج را با بی تدبیری خود به کام مرگ کشاند. حتی برخی مدعی اند که تشیع به خاطر یک امر سیاسی یعنی غیریت سازی ایجاد شده و مانعی برای دخیل کردن مسائل سیاسی در امور شیعی نیست.

 قطعا این مساله قابل کتمان نیست که پیاده روی اربعین جنبه های انسانی بسیار والایی دارد و میتواند به عنوان تریبونی برای تبلیغ اسلام راستین باشد وآثار و دستاوردهای سیاسی بسیار مهمی برای تشیع و به طور خاص جمهوری اسلامی ایران داشته است. اما سوالی که وجود دارد این است که آیا می توان برای یک هدف سیاسی به دین افزود؟ تاریخ اسلام و تشیع تاریخ پر فراز و نشیبی بوده است و ده ها بار امثال داعش آمده اند و رفته اند. اگر در هر کدام از این برهه ها برای مقابله با یک جریان سیاسی به دین افزوده میشد یا از آن کاسته میشد، امروز چه دینی به دست ما میرسید؟ دینی واقعی یا دینی که در هر دوره ای دستخوش تغییراتی شده است؟

جالب است که رهبانیت در دین مسیح نیز بر اثر یک اتفاق سیاسی شکل گرفت و در دوران خود نیز نتایج مفیدی داشت اما رفته رفته تبدیل به انحرافی شد که خداوند در قرآن آن را تقبیح میکند. طبرسی در مجمع البیان از ابن مسعود روایت کرده که گفت: من در پشت سر رسول خدا (ص) سوار بر الاغ بودم، به من فرمود: اى ابن ام عبد! هیچ مى‏دانى بنى‏ اسرائیل مساله رهبانیت را از کجا بدعت کردند؟ عرضه داشتم: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند. فرمود: سلاطین جور بعد از عیسى (ع) بر آنان مسلط شدند، و معصیت‏ها را رواج دادند، اهل ایمان به خشم آمده با آنان به جنگ برخاستند، و در آخر شکست خوردند و این کار سه نوبت صورت گرفت، و در هر سه نوبت شکست نصیب آنان شد، و در نتیجه از مؤمنین به جز عده‏اى اندک نماند. این بار گفتند: اگر دشمنان، ما را بشناسند و ما خود را به آنان نشان دهیم تا آخرین نفر ما را نابود خواهند کرد، و دیگر احدى باقى نمى‏ماند که به سوى دین دعوت کند، پس بیایید در روى زمین پراکنده و پنهان شویم، تا خداى تعالى پیغمبرى را که عیسى وعده‏اش را داده مبعوث کند، و منظورشان از آن پیغمبر، من (محمد) بودم، ناگزیر متفرق شده به غارهاى کوه پناه برده، از آن موقع رهبانیت را پى نهادند. بعضى از آنان متمسک به دین خود شده، و بعضى دیگر به کلى کافر شدند، آن گاه رسول خدا (ص) این آیه را خواند:" وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ ...". (مجمع البیان، ج 9، ص 243) لذا باید گفت که به نظر میرسد اهداف سیاسی (که اتفاقا معمولا کوتاه مدت هم هستند) نمی توانند مجوزی برای تصرف در دین باشد.

 

کلام آخر

قرار دادن تمام این اتفاقات در کنار هم، این سوال را به ذهن متبادر می کند که آیا اربعین دقیقا به همین میزانی که در هندسه شعائر توسط ائمه ما ترسیم گردیده وزن گرفته است؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این میزان تبلیغ برای این آیین دچار افراط شود و پس از چندی موجب تفریط در تعظیم کلیه شعائر گردد؟  اگر بدانیم که افراط در بزرگداشت این آیین و افزودن به شاخ و برگهای آن موجب زدگی جامعه شود، آیا مستندا به قاعده فقهی "حرمت تنفیر از دین" بر ما لازم نیست که در برابر افراط ها بایستیم؟ آیا هم نسلان ما با این سوال مواجه نمیشوند که وقتی یک مساله فرعی ظرف مدت چند سال تبدیل به یک شعیره دینی بسیار بزرگ میشود، از کجا میتوان مطمئن شد که سایر مناسک نیز به همین ترتیب و شیوه به وجود نیامده اند؟ آیا تاکید بیش از حد بر روی فروع، موجب کمرنگ شدن اصول نمیشود؟ تمام اینها سوالاتی است که نیاز به پاسخهای دقیق دارند و این یادداشت صرفا طرح بحثی بود برای آغاز پژوهشهای دیگر و به هیچ عنوان ادعایی مبنی بر یافتن پاسخ این پرسشها در این یادداشت مختصر وجود ندارد.

 

 

این مطلب در سایت مباحثات نیز منتشر شده است: http://mobahesat.ir/17001

 

۱ نظر ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۲:۰۲
شرف‌الدین

 

این خاطره را از طرف یکی از اعضای دفتر آیت الله هاشمی شاهرودی نقل (به مضمون)میکنم. این خاطره برای اولین بار منتشر میشود:

روزی در مشهد آقایان خامنه ای، هاشمی شاهرودی و شبیری زنجانی در یکی از قسمتهای خصوصی حرم بودند‌. موقع نماز طبق فضای حاکم بر جلسه رهبری جلو می ایستند برای اقامه نماز‌. آقای شبیری زنجانی به ایشان میگویند شما نمازتان شکسته است و من چون قصد ده روز کرده ام نمازم تمام است و اقتدای کسی که نمازش کامل است به کسی که نمازش شکسته است ثواب کمتری دارد. لذا شما عقب بایستید.

 

۵ نظر ۰۹ آبان ۹۷ ، ۰۲:۳۱
شرف‌الدین

جناب آقای محسن حسام مظاهری نویسنده و پژوهشگر محترمی هستند که دغدغه اصلی خود را آیینهای مذهبی و به طور خاص آیینهای سوگواری قرار داده اند و در این زمینه تالیفات بسیار گرانبهایی دارند و به تازگی کتاب سه جلدی "تراژدی جهان اسلام" از ایشان چاپ شده است.

جناب مظاهری مدتها در خصوص تورم مناسک و عزاداری های نوظهور در مقام یک جامعه شناس منتقد اظهار نظر میکردند و درباره آثار آن هشدار میدادند. مناسک نوظهور را با عینک نقادانه مورد بررسی قرار میدادند و نسبت به تایید یا عدم تایید آن اظهارنظر میکردند.

ایشان که دانش آموخته رشته جامعه شناسی هستند، به تازگی رویه خود را تغییر داده اند و به مانند یک جامعه شناس محض اظهار نظر میکنند. از جمله ویژگی های یک جامعه شناس محض این است که اقدام به داوری ارزشی نکند و صرفا بیننده و تحلیلگر باشد و اساسا وارد مقوله ارزشگذاری اعمال و رفتارها نشود.

 ایشان به تازگی در سخنرانی ها و مصاحبه های خود بارها اعلام کرده اند عزاداری های جدید و تورم مناسک جزو آثار طبیعی جامعه امروز ماست و ایشان حتی در برابر اعمالی مانند قمه زنی هم کاملا خنثی هستند و نه آن را تایید میکنند و نه تقبیح، بلکه صرفا آن را مشاهده و علت به وجود آمدنش را تحلیل میکنند.

لذا باید گفت پس از تغییر رویه ایشان و دوستان ایشان در گروه مطالعاتی جامعه شناسی تشیع، دیگر نمیتوان برای تزکیه عزاداری ها و اصلاح مناسک روی این بزرگواران حساب کرد. مصلحان شیعی همچنان به دنبال رسیدن به معیارهای عزاداری مطلوب و نقد عزاداری هایی که نامطلوب میدانند هستند. از آنجا که کمتر کسی درباره مناسک تحقیق کرده و به مناسک نوظهور نگاه انتقادی داشته اند، ایشان میتوانستند منبع بسیار مناسبی برای این مصلحان باشند. ولی پس از تغییر رویه ایشان، مصلحان شیعی یک منبع خوب برای اصلاحات را از دست دادند و صرفا میتوانند از اطلاعات و داده هایی که این دوستان تهیه میکنند استفاده کنند.

۳ نظر ۲۹ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۷
شرف‌الدین

علی رغم آنکه بعد از حوادث سال 57 قم از حاشیه به مرکز توجه آمد و روزی نیست که خبری از آن در رسانه ها منتشر نشود اما این شهر همچنان شهری ناشناخته باقی مانده است. برای بسیاری از مردم ایران قم شهری است کوچک و کویری که مردم آن به شدت مذهبی  و محافظه کار هستند و اکثریت جمعیت آن را روحانیون تشکیل می دهند. این درک خام و ساده سازی شده چیزی است که برای من به عنوان یک قمی آزاردهنده است و به همین دلیل تصمیم گرفته ام در سری نوشته های "قمی که نمی شناسید" برای شما از جنبه های کمتر دیده شده قم بنویسم. طبیعی است که این نوشته ها نتیجه تجربه های شخصی نویسنده است و اعتبار آنها نیز در همین اندازه است.

شهر قم شهری مذهبی است و این حقیقتی مسلم است اما نه آنطور که بقیه مردم تصور می کنند. در همین قم آدمهای بسیاری هستند که هیچ نوع علقه مذهبی ندارند و همینطور هستند که نوع دینداریشان با دینداری محافظه کار بسیار متفاوت است. با این حال فارغ از نوع اعتقادات دینی، مهمترین تفاوت مردم قم با سایر مردم کشور همین حجم بالای اطلاعات دینی آنهاست. آشنایی جوانان قمی با مذهب محدود به روحانی جوان مسجد یا چند کانال تلگرامی یا صفحه اینستاگرامی نیست. به دلیل حضور پرتعداد روحانیون در این شهر عموم مردم از کودکی با منابع اصلی ادبیات دینی و جریانهای فکری مختلف درگیر می شوند. همین شناخت دست اول باعث می شود هنگام بررسی یک ادعای دینی حقیقتا دست پری داشته باشند.

اما دینداران قمی نیز با سایر مردم تفاوت های مهمی دارند.اگر دینداران سنتی و آنها که قرائت رسمی را پذیرفته اند کنار بگذاریم نکته مهمی که در دینداری مردم قم دیده می شود سطح بالای سوالات و نقد های آنهاست. به طوری که نقدهای دینی مردم دیگر شهرها برای جوانان قمی تقریبا خنده دار و پیش پا افتاده است. هنگامی که بسیاری از مردم برای نقد و گاه محکوم کردن نگاه دینی سراغ تعداد زنان یا جنگهای پیامبرمی روند جوان قمی می پرسد آیا دین دارای ذاتی مستقل از دینداران است؟ اگر چنین ذاتی وجود داشته باشد آیا ما می توانیم نسبت به آن شناخت پیدا کنیم؟ و ... . در واقع زمانی که مردم به شاخ و برگ ها می پردازند جوان قمی به سراغ ریشه ها می رود و به این راحتی ها نمی شود جواب قانع کننده ای به او داد.

اما مهمترین تفاوتی که من بین دینداری برخی از مردم قم با دیگر شهرها دیده ام جدیت آنها در تفکر است. فراوان دیده ام انسان هایی که روز و شب آموزه های دینی را زیر سوال می برند اما وقتی در زندگی با مشکلی روبرو می شوند به نزدیک ترین امام زاده می روند و دست دعا بلند می کنند. قمی ها اینطور نیستند. اگر برای یک قمی شفاعت زیر سوال برود حتی اگر در دهان شیر باشد به کسی متوسل نمی شود. اگر به عادلانه بودن جهان شک کند دیگر انتظار عدالت نخواهد داشت.

به همین دلیل جریان روشنفکری دینی و نگاه انتقادی به ادبیات و آموزه های دینی اگرچه در این شهر بدنه کوچکی دارد اما این بدنه بسیار نیرومند و رو به رشداست و در سالهای آینده از آن بیشتر خواهید شنید. آنچه به عنوان گسترش سکولاریزم در حوزه های علمیه نسبت به آن هشدار داده می شود یکی از جنبه های این جریان است که خود را عیان کرده.

پ.ن: تذکر این مسئله ضروری است که سکولاریسم بیشتر در نوع سنتی دینداری ریشه دارد تا روشنفکری دینی اما روشنفکری دینی تاثیر مهمی در آن داشته است.

 

۲ نظر ۲۴ مهر ۹۷ ، ۲۰:۴۰
سراج الدین

 

 

جناب آقای رسول بیات، دانش آموخته حقوق تجارت بین الملل از دانشگاه علامه طباطبایی و عضو گروه واحد بین المللی حقوقی یکی از بانکهای کشور، به درخواست الدین یادداشتی را در اختیار ما گذاشته اند و FATF را با زبانی ساده و موجز شرح داده اند. در ادامه یادداشت ایشان را میخوانیم:

 

کارگروه FATF چیست؟

اف ای تی اف کارگروه ویژه اقدام مالی برای مبارزه با پولشویی است که بوسیله گروه۷ در ۱۹۸۹ بوجود آمد. از سال۱۹۳۸ و بویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، مساله پولشویی و لزوم مقابله سریع و فوری با آن باعث شد کشورهای گروه ۷ به صورت موقت این کارگروه را ایجاد نمایند. این کارگروه با توجه به کارآمدی و فراگیری عملکردش و پذیرش آن از سوی اکثر قریب به اتفاق تابعان حقوق بین الملل (یعنی حاکمیتها و سازمانهای بین المللی) تا به امروز به حیات خود ادامه داده و محک معتبر و مورد قبولی برای سلامت و شفافیت نظام اقتصادی کشورها شده است.

 

ریاست این کارگروه با هسته اولیه کشورهای تشکیل دهنده و سایر اعضای اصلی (۳۷عضو) و رییس کمیته اروپایی می باشد و وظیفه اصلی این کارگروه تعریف سازوکارها و ارائه توصیه هایی به منظور مقابله با پولشویی و تامین مالی تروریسم و ایجاد شفافیت مالی اقتصاد جهانی می باشد.

 

هم اکنون آخرین توصیه های این کارگروه که در فوریه سال ۲۰۱۲تصویب شده است بر نظام اقتصادی جهانی حکمفرماست و ملاک و میزان تصمیم گیری کشورها در تبادلات مالی و بانکی است.

 

نسبت میان  FATF و CFT چیست؟

در واقع  FATF نام کارگروه اقدام ویژه برای مبارزه با پولشویی و عدم تامین مالی تروریسم است که اقدام به انتشار توصیه هایی بدین منظور نموده است و برای کشورهایی که خواهان  پذیرش و عضویت در این گروه هستند برنامه های اقدامی action plan تعریف می نماید که برنامه هر کشوری مخصوص به آن کشور است. توضیح آنکه در برنامه ایران جهت خروج از لیست سیاه این کارگروه، انجام اقداماتی درنظر گرفته شد که تصویب لوایح موسوم به لوایح چهارگانه مبارزه با پولشویی و عدم تامین مالی تروریسم بخشی از این برنامه اقدامی ایران میباشد. لایحه CFT یا مبارزه با تامین مالی تروریسم که اخیرا به تصویب مجلس رسیده است یکی از این لوایح چهارگانه و مهمترین و مناقشه برانگیز ترین این لوایح چهارگانه می باشد

 

 

وظایف اعضاء چیست؟

وظیفه اعضای اصلی موافقت کلی با پذیرش اعضای جدید این گروه هست.

اعضای ناظر جزو اعضای اصلی نیستند و حق تصمیم گیری برای پذیرش یا عدم پذیرش کشورها را ندارند. در حال حاضر عربستان و اسراییل عضو ناظر هستند. لذا حق تصمیم گیری ندارند و این موقعیت به نفع ایران است که تا قبل از عضویت اصلی آنها، به عضویت این کارگروه درآید تا با مانعی شبیه پیوستن به سازمان تجارت جهانی برخورد نکند.

 

ایران و اف ای تی اف

تفاوت بزرگی که اف ای تی اف با سایر کنوانسیونها و نهادها و سازوکارهای بین المللی دارد، تاثیر مستقیم آن بر کشورها می باشد. چرا که اعضای آن حتی از اعضای سازمان ملل نیز بیشتر می باشد و حتی دامنه آن به سایر کشورهای غیر عضو نیز سرایت می کند. جمهوری اسلامی ایران تا پیش از سال۱۳۹۲ همراه با کره شمالی در لیست سیاه کشورهای دارای عدم شفافیت مالی قرار داشت که با تعهد وزیر وقت اقتصاد متعهد گردید ظرف مدت زمانی معین و با انجام اصلاحاتی (از جمله تصویب لوایح چهارگانه پیرامون مبارزه با پولشویی و عدم تامین مالی تروریسم) با توصیه های این کارگروه هماهنگ شود.

 

دلیل مناقشه چیست؟ به چه کسانی تروریست گفته میشود؟

با مرور و مطالعه توصیه های ۴۹ گانه این کارگروه متوجه خواهیم شد اساسا هیچ تهدید و خطری متوجه یک نظام سالم و شفاف اقتصادی نمیشود و برعکس باعث سلامت و اطمینان بخشی نظام اقتصادی شده و کشور ها به مراوده تجاری با آن کشور راغب میشوند.

درخصوص مساله گروههای تروریستی جالب است بدانید کشورها صرفا پایبند به رعایت دو لیست هستند: یکی لیست تروریستهایی که شورای امنیت ارائه می دهد که در حال حاضر فقط داعش، القاعده و طالبان در آن لیست هستند. و دوم لیستی که هر کشوری از گروههای تروریستی که خود شناسایی کرده است اعلام می کند. پس واضح شد هیچ ضرورتی بر ملاحظه لیست های تروریستی سایر کشورها برای جمهوری اسلامی نیست.

 

اگر عضو نشویم چه میشود؟

عدم تصویب و سازگاری با این توصیه ها ممکن است منجر به شکل گیری اجماعی بر سر عدم شفافیت و سلامت نظام مالی ایران شود و ایران بعنوان تهدیدی برای امنیت جهانی شناخته شود و حتی ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار گیرد. همچنین سایر کشورها حاضر با همکاری اقتصادی با ایران و تبادلات مالی نبودند.

 

آیا میتوان حق شرط گذاشت؟

اصولا حق شرطی برای پذیرش توصیه ها متصور نمی باشد چرا که این توصیه ها معاهده یا کنوانسیون مستقلی نیستند. لیکن کشورها می توانند در پیوستن به CFT که یک معاده است حق شرطی لحاظ کنند که دو ویژگی داشته باشد. اولا براساس کنوانسیون وین در خصوص حقوق معاهدات، حق شرط نباید نقض غرض آن معاهده و کنوانسیون باشد. ثانیا حق شرط باید به نحوی باشد که موجب رضایت خاطر و اجماع اعضای اصلی کارگروه باشد‌.

 

آیا پیوستن به اف ای تی اف کافی است؟

پذیرش توصیه های اف ای تی اف یا امضای برجام یا... تا زمانی که هماهنگ با نظام حقوقی و حاکمیتی بین المللی نباشیم و صلح و امنیت سایر کشورها را رعایت ننماییم نه تنها موثر نخواهد بود بلکه اوضاع را وخیم تر کرده و کشور را به گرداب امنیتی و اقتصادی فرو خواهد برد. پر واضح است که با پذیرش توصیه های اف ای تی اف منشا پولهای ورودی و خروجی کاملا شفاف خواهد شد که این باعث می شود جلوی مبادلات مشکوک و دور زدنهای از طریق صرافیها و کانالهای رسمی و غیر رسمی گرفته شود. کاری که شاید قبلا انجام میشد.

 

 

تکلیف خودمان را معلوم کنیم

کشور باید راه خود را بشناسد و علاقه خود را بازشناسد. آیا به دنبال منافع ملی و صلح و امنیت جهانی است و یا به دنبال شرکت در مناقشات قدرت و سو استفاده های مالی و رانتی در لوای ایجاد فضای مبهم و فاسد اقتصادی و اداری است؟ هر کدام را برگزید باید به همه بایدها و نبایدهای آن پایبند باشد و همان مسیر را برود و عواقب آن را بپذیرد.

کوتاه سخن آنکه تصویب کنوانسیون cft و پذیرش اف ای تی اف اگر همراه با رعایت سایر لوازم آن نباشد نه تنها به نفع کشور نیست، بلکه باعث وخیم تر شدن اوضاع نیز میگردد

۳ نظر ۱۸ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۰
شرف‌الدین

دکتر سیدحسین طباطبایی دارای دکترای حقوق نفت و گاز از موسسه حقوق صلح و توسعه فرانسه و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی، به مناسبت صدور دستور موقت دیوان بین المللی دادگستری مستقر در لاهه در خصوص شکابت ایران از آمریکا، یادداشتی را در اختیار الدین گذاشته اند

 

از دیروز ظهر به وقت تهران، رای دادگاه لاهه یکی از مباحث مورد توجه بخش هایی از جامعه بوده است.
من هنوز مشروح رای (٢٤ صفحه) را ندیده ام، اما بخشهایی از آن و نظرات برخی حقوقدانان بدین شرح است:


١- نفس صدور رای یعنی رد اصل ادعای ایالات متحده که معتقد بود دیوان صلاحیت رسیدگی به پرونده را ندارد (شبیه به ادعای ایران در پرونده ملی شدن صنعت نفت که در آن پرونده این استدلال مقبول افتاده بود)


٢- همچنین ادعای فرعی ایالات متحده مبنی بر عدم مذاکره ایران پیش از رجوع به دیوان نیز مقبول نیفتاده


٣- ایران پیش از رجوع به دیوان هم متوجه بود رای دیوان اثر عملی-اقتصادی چندانی نخواهد داشت، چه آنکه ایالات متحده پیش از این نیز دست کم ٤ بار رای دیوان را اجرا نکرده بود (در یکی از موارد دولت مقابل آلمان و سومین قدرت اقتصادی جهان بود)


٤- مبنای ورود دیوان به پرونده، عهدنامه مودت ممضی ١٩٥٥ بوده و جالب آنکه اگرچه طبق عهدنامه طرفین تنها با ارسال یک نامه می توانسته اند از آن خارج شوند، نه انقلاب ایران، نه تسخیر سفارت آمریکا، نه ٤٤٤ روز گروگان گیری، نه کمک های ایالات متحده به دشمنان ایران، نه انهدام نفت کش ها و هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا و نه تحریم های دهه ٩٠ آمریکا علیه ایران، طرفین را به ترک معاهده راضی نکرده بود.


٥- از عمده دلایل رای علیه ایالات متحده، وجود برجام و درواقع اعلام "صریح" منع تحریم های بین المللی علیه ایران بوده است. به عبارت دیگر اگر ایران در سال ٢٠١٠ قصد استفاده از عهدنامه را می داشت، به دلیل تحریم های "بین المللی" و نه یکطرفه ایالات متحده، امکان موفقیت در دیوان تقریبا وجود نداشت


٦- اصل رای به لحاظ سیاسی (آنچه ایران می خواست) بسیار ارزشمند بود و در رسانه های مختلف نیز بازتاب داشت


٧- محتوای رای، قابل تامل است، دستور به منع تحریم ها پیرامون مواد دارویی و غذایی، از اصول حقوق بین الملل بوده و بدون این رای نیز مغایر کنوانسیون های ٤ گانه ژنو و قواعد آمره است، گویی این بخش رای تکرار یک امر بدیهی بوده باشد. همچنین بازتاب این بخش رای در رسانه ها، وجه ی مطلوبی از اوضاع ایران ارائه نمی دهد


٨- از منظر سیاسی و عاطفی نیز، اتفاق جالب آنکه، عهدنامه مودت حاصل فضای سالهای بعد از کودتای ٢٨ مرداد بود.  سالهایی که طرفین معاهده نگرانی هایی از همسایه ی شمالی ایران داشتند. زمانی که ایران غرامت و استهلاک ٤٥ میلیون لیره ای و حق سرقفلی ٦٠٠ میلیون دلاری را پذیرفته بود (کل درآمد نفتی ایران از آغاز صنعت نفت تا زمان کودتا کمتر از ٣٥٠ میلیون دلار بود، و برای کمتر از یک سال خلع ید، پذیرفته بود چنین ارقامی را بپردازد)، همچنین ایران و آمریکا توافق کرده بودند "حتی المقدور" از انتشار قسمت‌هایی از جزئیات توافق بین کمپانی نفتی خودداری کنند. حالا بعد از گذشت بیش از ٦٠ سال از آن سالها ایران با استناد به همان عهدنامه، ایالات متحده را در دیوان محکوم کرده است. محکومیتی که نه غرامتی از آن حاصل خواهد شد و نه ظاهرا تاثیر اقتصادی خاصی خواهد داشت، اما دست کم وجه ی سیاسی ایران را تقویت می کند و عبرتی میشود هرچند کوچک برای ناقض حقوق بین الملل.

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۷ ، ۰۲:۳۰
شرف‌الدین

عدالت خواهی زمانی سخت است که بخواهی در مورد عزیزانت اجرا کنی.

قانون منع به کارگیری بازنشستگان که یکی از مهمترین و چالشی ترین قوانین چندماه اخیر کشور بود، قاعدتا از یک منطق تبعیت میکند و آن هم جوان سازی نیروی کار، ایجاد اشتعال برای جوانان و کنار گذاشتن مدیرانی است که به علت سن بالا، راندمان کاری آنها پایین آمده است.

در این میان آنچه بسیار عجیب و غیرمنطقی است، استثنا کردن جانبازان بالای پنجاه درصد از شمول این قانون است. واقعا به چه دلیل باید جانبازان عزیر بالای پنجاه درصد جانبازی از این قانون استثنا باشند؟ آیا توانایی آنها با بالا رفتن سن کاهش پیدا نمیکند؟ مهم اداره هرچه بهتر کشور است یا اشتغال بعد از بازنشستگی جانبازان عزیز؟ واقعا با چه دلیل عقلی و شرعی جانبازان بالای پنجاه درصد از این قانون استثنا شده اند؟ ارائه خدمات کامل و رایگان به جانبازان حتما جزو حقوق آنهاست اما اشتغال بعد از بازنشستگی چه وجهی دارد؟

 

نمونه دیگر این بی عدالتی آزمونهای کانون وکلاست. اکثر قریب به اتفاق دانش آموختگان حقوق علاقه مند به دریافت پروانه وکالت هستند و هرسال در آزمونی سخت و طاقت فرسا شرکت میکنند. اما به عنوان مثال در کانون وکلای مرکز (شامل استانهای تهران، سمنان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان) در امسال مجموعا 1200 نفر پذیرش میشوند که 360 نفر از این تعداد سهمیه جانبازان و ایثارگران است و حتی شامل جانبازان بالای ده درصد هم میشود. واقعا به چه دلیل باید جانبازان و ایثارگران از چنین سهمیه سنگینی برخوردار باشند؟ آیا آنها که اجرشان نزد خدا محفوظ است، نمیتوانند در یک آزمون برابر با دیگران و بر اساس دانش حقوقی شان وارد این حرفه شوند؟ حتی اگر بخواهیم به پاس فداکاری آنها سهمیه ای در اختیار آنان بگذاریم، باید این تعداد بالا باشد؟

قطعا باید به فرزندان و همسران و والدین شهدا و همچنین جانباران و ایثارگران خدمات ویژه ای ارائه شود و تمام کاستی های آنان تامین شود، اما قطعا این کار هم حد و مرزی دارد و به نظر میرسد اشتغال بعد از بازنشستگی و سهمیه های غیرمنطقی مشمول این توجه و رسیدگی نمیشود.

به علت جایگاه بسیار رفیع جانبازان در جامعه ما، معمولا کمتر کسی به تبعیضهای ناروایی که به نفع این عزیزان است عکس العمل نشان میدهد. اما عدالت تنها اصل در دین ماست که تخصیص نخورده است.

 

۱ نظر ۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۱
شرف‌الدین