الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

رفیق اهل دل

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

پدرم هرگز جز دو مورد من را نصیحت نکرد. اول اینکه دست از این همه شل و تنبل بودن بردارم (که قضاوت در رابطه با شل و تنبل بودن من باشد با کسانی که من را می شناسند) و دوم این که دوست خوب انتخاب کنم. روزی چند بار در رابطه با موضوع اول با من مشکل پیدا می کرد و میانگین هفته ای یکبار هم در مورد دوست پیدا کردن با من حرف می زد. آنقدر از تاثیر دوست خوب و بد برای من گفت و مثال زد و نشانه های دوست خوب و بد را گفت که حقیقتا این موضوع را به دغدغه اول من تبدیل کرد. 


به خاطر همین نصیحت ها همیشه سعی میکردم با افرادی دوست شوم که از لحاظ اخلاقی سالم باشند٬ در زندگی هدفمند باشند٬ موفق باشند٬ وجهه خوبی داشته باشند٬ مودب و خوش خلق باشند و در کل آدم هایی باشند که همراهی با آنها باعث رشد و پیشرفت من شود و اتفاقا خیلی برایم مهم بود که شایستگی برجسته ای داشته باشند٬‌ مثلا خیلی اهل درس باشند٬ یا مهارت ویژه ای مثل موسیقی و تسط به زبان خارجی و … داشته باشند و بتوانند کارهای جدی و مهمی انجام دهند. آدم های که آداب معاشرت را به خوبی رعایت کنند و البته علاوه بر اینها انسان هایی اخلاقی باشند که بشود در مواقع سختی روی آنها حساب کرد. به همین دلیل تا چند سال پیش همه دوستان من یک شکل و شبیه هم بودند.


تا این که رفته رفته تجربه های زیسته من تعریف دوست خوب را دچار سوالات جدی کرد. مثلا گاهی اوقات از خودم می پرسیدم اگر ۶۰۰۰ سال پیش در یک قبیله شکارچی به دنیا آمده بودی باز هم ارزشهایت برای دوست یابی همین ها بود؟؟؟ طبیعتا در آن جامعه اینهایی که تو به عنوان معیار شایستگی و هدفمند بودن قرار می دهی هیچ ارزشی نداشت. پس آیا آنجا انسان خوبی وجود نداشت؟ یا می پرسیدم: با توجه به محدود بودن منابع و هزاران محدودیت دیگر آیا برای همه آدم ها ممکن است به این چیزهایی که برای تو مهم است دست پیدا کنند؟؟ آیا همه میتوانند آدم های موفقی شوند؟ طبیعتا نه. پس این که آدم ها خیلی عالم باشند یا در انجام دادن وظایف مختلف بسیار شایسته باشند نمی تواند معیار خوب بودن آنها باشد٬ این دور از عدالت خداست. اینطور بود که فهمیدم بسیاری از دوست داشتنی های من اعتباریاتی هستند که کاملا ساخته اجتماع اند. برای منی که باور دینی دارم داستان اینطور پیش رفت که به خودم گفتم فرض کن در آن محشر وعده داده شده هستی و همه این اعتباریات رنگ باخته است. آنجا کدام دسته از آدم ها برایت جذاب اند؟؟ وقتی که دیگر موفقیت اجتماعی٬ محبوبیت٬ شایستگی های کاری و تحصیلی ارزشی ندارد چه چیزی مهم می شود؟


اصلا معنی پیشرفت در زندگی هم برایم تغییر کرد. به خودم گفتم وقتی همه این پیشرفت ها اعتباری هستند خود من به عنوان خودم و صرفا برای خودم چطور پیشرفت خواهم کرد؟؟ با این سوالات معیار من برای پیشرفت٬ پیدا کردن درک عمیق تر از زندگی شد.همه اینها باعث شد تا معیار دوستیابی من در یک عبارت کلی خلاصه شود: اهل دل بودن.


اهل دل بودن یعنی این که بدون توجه به موقعیت اجتماعی٬ خانوادگی٬ مالی٬ مذهبی٬ فرهنگی و … این آدمی که در مقابل من قرار دارد تا چه حد درک عمیقی نسبت به زندگی دارد و در مقابل زندگی و پدیده هایی که در آن تجربه می کند روح تاثیر پذیری دارد؟؟؟ آیا از دیدن خنده  یک کودک ذوق زده می شود؟ وقتی برای رسیدن به سرکار عجله دارد حاضر است برای کمک به راننده ای که در کنار خیابان مانده توقف کند؟ از پیچیدن باد در موهایش لذت می برد؟ می تواند عاشق شود یا غرق در خودخواهی خود است؟ غم و شادی دیگران برای او مهم است؟ زندگی را عمیق درک می کند؟ انسان ها را همانطور که هستند می تواند دوست داشته باشد؟ حاضر است ضعف دیگران را ببخشد و نادیده بگیرد؟ پیچیدگی های انسان ها را می فهمد؟

از وقتی که اینطور نگاه میکنم (نگاهی فراغ از همه اعتباریات٬ مانند صحرای محشر) آدم هایی برای من جذاب شده اند و دوست دارم وقت بیشتری با آنها بگذرانم  که تا پیش از این حاضر نبودم لحظه ای آنها را تحمل کنم. اتفاقا بسیاری از دوستان گذشته نیز برایم آزار دهنده شده اند٬ طوری که واقعا تمایل چندانی به دیدن آنها ندارم.


داستان  حاشیه ای: در برگزاری یک جشنواره همکاری میکردم. یکی از دوستانم را برای کمک آوردم. وقتی جشنواره تمام شد دیدم گوشه ای نشسته است و دارد گریه می کند. اشک هایش پشت آن سبیل های کلفت و مردانه اش جمع شده بود. گفتم چی شده رفیق؟ گفت: اون آقا رو میبینی؟ چند تا عروسک  داشت که برای هدیه دادن به بچه ها بود. یه بچه که روی ویلچر نشسته بود یکی ازش خواست. به بچه گفت نه این ها برای کسیه و بهش نداد. بچه بغض کرد. من میدونم که دروغ می گفت. و این باعث شده بود رفیق من مثل پسر بچه ای که همسایه توپش را پاره کرده گریه کند. این یعنی رفیق اهل دل.

۹۵/۰۵/۰۳
سراج الدین

نظرات  (۲)

برای من رفیق میدانی یعنی چه؟
برای من رفیق آن شخصی است که وقتی باهم هستیم حالم خوب میشود
من دوستان خیلی زیادی ندارم اما وقتی با همین یکی دو نفر هستم واقعا حالم را خوب میکنند
بدون هیچگونه چشم داشتی حال خوب کنن
پاسخ:
سلام
معیار بسیار درستی است
من این معیار رو به کسایی پیشنهاد می دهم که میرن خواستگاری. میگم ببین وقتی با فرد مورد نظرت هستی حالت خوبه یا نه
آفرین به این رفیق اهل دلتون
خدا کمکش کنه که به همه خواسته های خیرش برسه...

بهترین دوست من یه موقعی فقط یه روستایی ساده بود!
الان بلا تشبیه اون شمسه و من مولانا
پاسخ:
سلام

ممنونم از شما، انشاالله
این نشون میده خود شما هم اهل دل هستید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی