الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

خاطرات امریکا (تاکسی نوشت 3)

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ

سوار تاکسی شدم، مرد میانسالی که جلو نشسته بود بحث هایی رو در سطح صف نانوایی شروع کرد( سطح این بحث ها از تاکسی یک مرحله پایین تر و از صف کوپن بالاتر است که با انقراض کوپن پایین ترین سطح بحث در ایران را از آن خود کرده) در انتها اشاره سرزنش وار به همسرش داشت که "مقصر تمام این بدبختی ها اوست وگرنه ما در امریکا زندگی می کردیم" راننده هم تایید کرد و گفت بله ما هم در امریکا زندگی می کردیم اینجا فقط زنده ایم ( نمیدانم اولین بار چه کسی این جمله را در تاکسی گفت، البته به دو شکل این جمله گفته می شود یک قبل از انقلاب زندگی می کرده ایم الان فقط زنده ایم دو در خارج مردم زندگی می کنند اینجا فقط زنده اند؛ البته این جمله مشتقات دیگری هم دارد، اگر سلطنت طلب ها ناراحت نمی شوند این جمله رو به یقین کورش کبیر نگفته است، همچنین امیدوارم اولین بار مرحوم دکتر شریعتی این جمله رو نگفته باشد، الله اعلم)

 

خلاصه مشخص شد که از دست روزگار راننده و مسافر میانسال هر دو در کلرادو امریکا سال ها زندگی کرده اند مسافر با آغاز انقلاب رفته و با دوم خرداد برگشته راننده با اغاز جنگ جلای وطن کرده و بعد از قطعنامه به میهن بازگشته، القصه اگر خاطرات دهه شصت مردم ما در جنگ؛ موشک باران، صف، کوپن و.... می گذرد ترکیب خاطرات این ها کاباره، کازینو و... بود یکبار راننده می گفت یادته پریوش چقدر خوب می رقصید و مرد میانسال می گفت اره یادته بهرام ارمنی چه مشروبی می داد و... چنان خاطره گویی این ها گل کرد که مرد میانسال خیلی ایرانی جو گیر شد و در توصیف سانفرانسیکو تعبیر زشتی به کار برد خانم جوان و با شخصیتی که عقب نشسته بود تا کلام از دهان مرد خارج شد گفت آقا من پیاده میشم، خدا می داند تا زمانی که راننده محل مناسبی برای پیاده کردن خانم پیدا کند و اصطلاحا بزند بغل، سکوتی مرگبار ماشین رو فرا گرفت به حدی که من صدای کلاژ و ترمز گرفتن راننده  را می شنیدم!

 

خانم جوان که پیاده شد مرد میانسال برگشت عقب و رو به من و پسر جوان دیگر گفت خانم تو ماشین بود؟؟ خیلی بد شد! چرا نگفتید؟! پسرجوان گفت خدا باباتو بیامرزه ما چه میدونستیم میخوای فحش بدی!، چشم تان روز بد نبیند بعد از پیاده شدن خانم جوان راننده و مرد میانسال شروع کردن از خاطرات مبتذل خود به بدترین شیوه تعریف کردن و خندیدن، یکی نبود بگوید اقا زن در ماشین نیست شرم و حیا هم نیست؟!! انگار آن خانم که پیاده شد همه چیز همراه ایشان از ماشین برفت!

 

اما اگر می پرسید چرا من اعتراضی نکردم اولا چه گوارا نیستم که همه جا اعتراض کنم (توقع بیجا شکل نگیرد به خاطر تاکسی نوشت قبل) دوما منتظر بودم ببینم ایا این دو نفر بعد از حداقل یک دهه زندگی در امریکا یکبار از دموکراسی امریکا صحبت می کنند؟ یکبار از ویژگی های نظام سرمایه داری می گویند؟ یکبار خاطره ای از فلان مرکز علمی یا فرهنگی یا فلان شخصیت برجسته مقیم امریکا برای ما دو جوان امریکا ندیده بیان  می کنند؟ یا فقط خاطرات شان محدود است به این کاباره و اون کاباره این رقاصه و آن رقاصه؟ مسیرم قدری دور شد اما تا جاییکه مرد میانسال در داخل ماشین بود همراهش ماندم جز همین خاطرات خاکبرسری شما اگر یک جمله ای حرف حساب شنیدید من هم شنیدم

۹۵/۰۳/۲۱
محی الدین

نظرات  (۷)

این روزا حرف حساب از هیچکس شنیده نمیشه
پاسخ:
شرف الدین آقا با شما هستن :)
۲۱ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۳ ....مسعود ....
ممنون
پاسخ:
قابلی نداشت
نکات کلیدی مطلب
1- نماد اعتراض
2- خاک بر سری
آقا بعد از افطار کلی حال داد مطلب مثل یخ در بهشت بود در جهنم
پاسخ:
سید جان قربون جدت برم قبل افطار بخون بلکه رفع عطش کنه 
۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۵۰ دچــ ــــار
چه گوارا همه جا اعتراض می کرد؟
پاسخ:
در احوالات اش اینطور نوشتن 
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۵ سینا برادران
با درود فراوان
همانطور که در همه جا لمپن و بیو مصرف داریم در همان آمریکا هم همینگونه است. این آقایان اگر سرشان به تنشان می ارزید باز نمی گشتند. دموکراسی علاوه بر آزادی مسئولیت هم دارد که اینها با خوی استبدادزده ای که با خود برده بودند متوجه آن نشدند. برای آنها آزادی یعنی همین خاک بر سری ها و برادران هم خوب همین یک قسمتش را گرفته اند که آزادی یعنی ولنگاری
پاسخ:
درود بر شما هموطن

اقا مانگفتیم ازادی یعنی ولنگاری اون دو تا از ولنگاری هاشون تعریف کردن
به نظرم این ابتذال بیش از استبدادزدگی، به دون مایگی شخصیت های قصه مربوط میشه فارغ از اینکه متعلق به کدوم طبقه اقتصادی باشن

من اسم شخص نبردم:| 
در رابطه با مطلب نظر گذاشتم.
درباره جواب کامنت مستر برادران فکر نمیکنم اقتصاد باعثش باشه.بنظرم نداشتن فرهنگ باعثشه. جایی که بزرگ شدن با فرهنگی که رشد کردن.
پاسخ:
ولی منظورتون با شرف الدین بود :)

اگر بخوایم جامعه شناختی نگاه کنیم بستگی داره چه چیزی را زیربنا بدانیم اقتصاد یا فرهنگ؟ 
چی بگم والا! آزادی تعاریف زیادی داره. ولی توصیف خوبی بود. سبک نوشتار رو تا حدی پسندیدم اما جای کار داشت :) البته میدونم ادعای نویسندگی نکردید اما خب.. بر من واجب بود که از ارزش ادبیات نسبتاً دلنشین متن تمجید کنم.

+از جناب شرف الدین تشکر می کنم بابت کامنتی که برام گذاشتن و من خیلی خندیدم! :)
پاسخ:
خواهش میکنم کاش میگفتید کجاش بیشتر جای کار داشت

شرف الدین اگر یک کار درست انجام داده باشه کامنت گذاشتن واسه شماست!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی