الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

دو روز قبل فرصتی دست داد که مستند "سکوت" به کارگردانی محسن استاد علی را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ببینم. قبلا هم از این کارگردان چند مستند دیده بودم. مستندهایی قوی که بر روی مسائل اجتماعی تمرکز میکنند.

مستند سکوت درباره سه قتل خانوادگی بود. پدری که دو فرزند خردسالش را کشته بود، زنی که با مشارکت دوست فرزندش، شوهرش را به طرز فجیعی ذبح کرده بود و مردی که با تشویق اقوامش، دختر عمویش را به قتل رسانده بود. کارگردان هم با قاتلین مصاحبه کرده بود و هم با خانواده مقتولین. شیوه قتل ها هم بیان شده بود. رفتار فعلی مرتکبین و روشهایی که برای قتل انتخاب کرده بودند کاملا مخاطب را متحیر میکرد.

 

بعد از نمایش فیلم، جلسه کوتاهی با حضور کارگردان و یکی از اساتید برگزار شد. آنچه در این جلسه جالب توجه بود، عکس العمل دانشجویان بود.

 

قبلا بارها و بارها در کلاسهای حقوق جزا و فقه جزایی با اعتراض دانشجویان نسبت مجازات قصاص و اعدام مواجه شده بودم. تعابیری مثل وحشیانه بودن، بدَوی بودن، ضد اخلاقی بودن، خلاف حقوق بشر بودن و امثال ذلک در کلاسهای درس زیاد شنیده میشود. اما همین دانشجویان دیروز که با موارد واقعی و عینی قتلها و رفتار قاتلین مواجه شده بودند، سر و صدا بلند شده بود که چرا برای فلان قاتل حکم قصاص نداده اند؟!

این دقیقا مشکل بزرگ جامعه حقوقی ماست. فضای آکادمیک ما از واقعیتهای قضایی بسیار دور است. نه مخالفین قصاص و اعدام با پرونده های واقعی برخورد نزدیک داشته اند، و نه طرفدارن بسط و گسترش قصاص و اعدام تا به حال صحنه های رقت بار اعدام را از نزدیک دیده اند. تئوریسین و  قانونگذاری که به جای وسط میدان، از پشت کرسی تدریس یا میز ریاست اقدام به نظریه پردازی و قانونگذاری کند، طبیعتا نمیتواند بر مبنای واقعیات عمل کند.

۵ نظر ۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۶
شرف‌الدین

حدود ده روز قبل بود که با آزاد سازی شهر ابوکمال، به صورت رسمی اعلام شد که داعش (در قالب دولت) از بین رفته است و با اعلام این خبر، فضای رسانه ای، فضای مجازی و حتی خیابانهای شهر پر شد از تبربک بابت این پیروزی.

این اتفاق قطعا اتفاق بزرگی بود. حدود شش سال جنگ به نتیجه رسیده و جبهه مقاومت به آنچه میخواست دست یافته بود.

اما به راستی پیروز این میدان که بود؟ دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

 

شش سال مسلمان با مسلمان جنگید و از هم-دین خودش خون ریخت، خیلی از نیروهای جوان که هرکدام سرمایه ای برای آینده کشورشان بودند از بین رفتند، چهره اسلام در دنیا چهره ای خشن و تروریستی جلوه داده شد، زیرساختهای عراق و سوریه بسیار آسیب دید، دشمنان اسرائیل بسیار ضعیف شدند و این کشور تا چند سال آینده از خطر حمله بیمه شد،، بسیاری از دارایی های ایران (که میتوانست خرج مشکلات خودش و هم پیمانانش شود) تبدیل به سلاح و موشک شد و از بین رفت، آمریکا و اروپا و روسیه تا توانستند از شرایط بحرانی منطقه استفاده کردند و به کشورهای منطقه سلاح فروختند و اقتصادشان را تقویت کردند، بین کشورها مسلمان منطقه جبهه بندی های پررنگی شکل گرفت و وحدت میان آنها از بین رفت و و و و. از هردوطرف انرژی فراوانی گرفته شد و نفع کاملش بدون پرداخت کوچکترین هزینه ای در جیب غربی ها و اسرائیل قرار گرفت

 

آیا واقعا با حصول این نتایج، میشود گفت که ما برنده این جنگ بودیم؟داعش قارچ گونه و  به طرز مشکوکی ایجاد شد و  به جان منطقه افتاد و یک درگیری فرسایشی شش ساله را ایجاد کرد  و مانند صدام تاریخ مصرفش تمام شد و کنار زده شد. اصلا مگر جنگ ایران و عراق هم غیر از این بود؟ دو قدرت منطقه که میتوانستند تهدیدی علیه اسرائیل باشند هشت سال علیه یکدیگر جنگیدند و رمق کشورهایشان گرفته شد و دست آخر نه عراق یک وجب از خاک ایران را گرفت و نه ایران یک وجب از خاک عراق را. این جنگها اساسا برنده ای دارد که بخواهد جشن پیروزی بگیرد؟

 

اصلا دور از ذهن نیست که در آینده نزدیک دوباره دستهای غربی پشت پرده بین دو سه کشور در منطقه جنگی راه بیندازند و دوباره مسلمان مسلمان بکشد و اسرائیل امن تر شود.

جنگهای منطقه در چند سال اخیر نشان داده است که هیچوقت برنده نهایی ندارد. نهایتا یک طرف کمتر می بازد و  یک طرف بیشتر اما باز هم هر دو بازنده اند. قدر قهرمانان نظامی را میدانیم اما قهرمان واقعی کسی است که بتواند جلوی وقوع جنگ را بگیرد. قهرمان واقعی نه فرمانده جنگ، که فرمانده صلح است. کسی که بر احساسات و هیجانات غلبه کند و تمام تلاشش این نباشد که یک موشک را با دو با دو موشک جواب دهد.

 

۱ نظر ۱۰ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۳
شرف‌الدین

“حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم.”


۳۰ آبان، دو روز بعد از آنکه شهر بوکمال، آخرین شهری که داعش بر آن حکومت می کرد توسط نیروهای ارتش سوریه و متحدین آن آزاد شد، سردار قاسم سلیمانی پاراگرف فوق را در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نوشت و پایان کار داعش را اعلام کرد. اما آیا پایان سیطره داعش بر مناطقی که تحت تصرف داشت به معنای پایان کار داعش است؟


از تابستان ۲۰۱۴ که داعش به صورت طوفانی وارد عراق شد، داعش را در سه قالب تجربه کرده ایم. اولین شکل داعش در واقع یک «سازمان عملیاتی بزرگ» بود که قلمرو داشت، مانند یک دولت می توانست از مردم مالیات بگیرد، برای قلمرو خود قانون تدوین کند، و همچنین به صورت آشکار به عنوان یک واحد نظامی عملیات کند و نقل و انتقالات تجهیزات و نیرو را به صورت گسترده انجام دهد.


اما داعش تنها محدود به این فرم نبود. شکل دیگری که داعش در قالب آن فعالیت می کرد یک «گروه تروریستی» بود.

 تروریست ها هیچ یک از کارهایی که سازمان های عملیاتی بزرگ انجام می دهند را نمی توانند انجام دهند. در مقابل تروریست ها حملات خود را با استفاده از نیروهایی اندکی که در قالب سلول های کوچک سازماندهی شده اند انجام می دهند و هیچ سرزمینی را تحت کنترل ندارند. 


اما شکل دیگر داعش که کمتر به آن توجه می شود حضور داعش در قالب «گروه های سلفی-تروریستی زیرمجموعه» است که با داعش بیعت کرده اند. این گروه ها که عموما قبل از پیداش داعش نیز وجود داشتند و به صورت رسمی و یا معنوی تحت پوشش القاعده عملیات می کردند، با ظهور طوفانی داعش به سمت این گروه جذب شدند و با آن بیعت کردند.از جمله مهمترین این گروه های می توان به انصار بیت المقدس در مصر (عامل کشتار ۳۰۵ صوفی در نماز جمعه)، بوکوحرام در غرب آفریقا و گروه مائوته در فیلیپین اشاره کرد. 


آنچه که در روز ۲۸ آبان پرونده اش به بسته شد تنها شکل اول داعش بود. از زمانی که حملات به گروه دولت اسلامی عراق و شام آغاز گردید و این گروه از وضعیت تهاجمی به وضعیت دفاعی و سپس عقب نشینی وارد شد، داعش مجبور به تغییر استراتژی و تاکتیک گردید و تلاش کرد از یک سازمان عملیاتی(شکل اول) به یک گروه تروریستی (شکل دوم) تبدیل شود و در این قالب به حیات خود ادامه دهد.


بنابراین داعش برای آینده نزدیک در قالب گروه های زیر زمینی در صحرای بین سوریه و عراق و با استفاده از تاکتیک های جنگ چریکی مانند کمین زدن، تک تیر اندازی، حمله و فرار، خودروهای بمب گذاری شده و ترور افراد به عملیات های خود ادامه خواهد داد.


تغییر از سازمانی عملیاتی به گروهی تروریستی باعث می شود داعش منابع خود را به دیگر شاخه های خود در افغانستان، لیبی، یمن و شبه جزیره سینا منتقل کند و همزمان سعی خواهد کرد از شمال قفقاز تا جنوب شرق آسیا، نفوذ کرده و عقاید سلفی خود را ترویج کند. در اینجاست که نقش گروه های بیعت کننده پررنگ می شود. البته داعش عملیات های تروریستی خود در سرتاسر جهان و به ویژه اروپا را فراموش نخواهد کرد. از اینجا به بعد نابودی داعش به عنوان یک گروه تروریستی، وابسته به وجود نیروهای امنیتی توانمند بومی مانند پلیس و نیروهای نظامی محلی است. 


تمام آنچه گفته شد معطوف به جنبه رزمی داعش بود. بستر پیدایش داعش عوامل متعددی مانند مشکلات زیست محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی،فرهنگی است که اگر برای این مشکلات فکری نشود داعش یا گروه های مشابه مجددا در مناطق تصرف شده ظهور خواهد کرد، همانطور که ابو مهدی المهندس معاون رئیس هیئت حشد الشعبی عراق درباره وجود گروههای تروریستی کوچک در مناطق آزاد شده از لوث داعش که در حال ظهور و شکل گیری هستند، هشدار داد. بهتر است از همین امروز جشن پیروزی بر داعش را تمام کنیم و با جدی گرفتن این هشدارها برای نابودی کامل تروریسم و افراطی گری تلاش کنیم. 

۳ نظر ۰۶ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۶
سراج الدین

شب شهادت امام رضا (علیه السلام) زوار از همه جای ایران جمع میشوند و یکی از شلوغ ترین شبهای مشهد است. شب شهادت داشتم تلویزیون  را نگاه میکردم، دیدم یکی از صحن ها را بسته اند و یک سری از خدّام حرم به صورت دایره وار و با فاصله خیلی زیاد ایستاده اند و دارند مراسمی با آدابی خاص انجام میدهند.

فردا شب هم که شب شام غریبان بود دوباره تلویزیون نشان میداد که عده زیادی از خدام، حدودا نیمی از صحن را گرفته بودند و با ترتیب خاصی ایستاده بودند و مراسم ویژه ای انجام میدادند و مردم هم نظاره گر بودند. بعد مجری اعلام کرد همه بایستید به احترام پرچم هیئت عزاداری خدام. همه بلند شدند و یک پرچم طی مراسم باشکوهی وارد صحن شد و پشت سرش تعداد زیادی از خدام  با ترتیبات ویژه ای به صف وارد شدند.

کسانی که مشهد مشرف شده اند به احتمال خیلی زیاد با این صحنه مواجه شده اند که به یکباره بخشی از حرم (که نزدیک ضریح و جای بسیار شلوغی است) را خالی میکنند و تعدادی از خدام با شمعدانهای مخصوص وارد میشوند و مراسم خاصی برگزار میکند و قرآن و مدح و ثنای اهل بیت میخوانند.

 

به راستی هدف از این کارها چیست؟ در شب شهادت حضرت رضا که حرم در اوج شلوغی است، چه منطقی دارد که یک صحن بزرگ را قُرُق کنند و در اختیار کسانی قرار دهند که قاعدتا وظیفه اصلی شان خدمت و تامین رفاه زوار است؟ این مقدار تشریفات و آیین و مراسم برای خدّام چه ضرورتی دارد؟ چرا باید لباس خدام داخل حرم با آنهایی که فرش پهن میکنند و کف صحن ها را جارو میکنند فرق داشته باشد؟ چرا باید خدام مراسم عزاداری ویژه ای داشته باشند که با سایر مردم متفاوت است؟ ایجاد یک طبقه خاص با احترامات و آیین های ویژه برای کسانی که قاعدتا صرفا باید خدمتگزار زوار باشند،آیا واقعا جایگاهی در مکتب اهل بیت دارد؟

۶ نظر ۰۳ آذر ۹۶ ، ۰۱:۵۴
شرف‌الدین

کودتای هفته گذشته در زیمبابوه منجر به حصر خانگی رابرت موگابه و همسرش و نهایتا برکناری پیرترین  و احتمالا بدترین رئیس دولت در آفریقا از قدرت شد. با این حال این کودتا را نمی توان شورشی علیه یک رهبر خودکامه به حساب آورد. آنچه اتفاق افتاد در واقع یک کودتای داخلی در درون حزب ZANU-PF بود و جانشنین احتمالی موگابه یعنی معاون اولش، امرسون منانگاگوا به احتمال زیاد به همان شیوه موگابه به حکومتداری ادامه خواهد داد. از سال ۱۹۸۰ که زمامداری سفیدپوستان بر زیمبابوه خاتمه یافت موگابه تنها رئیس جمهوری است که این کشور به خود دیده است، یعنی برای بیش از ۳۷ سال.


اگرچه موگابه در دهه اول حکومت خود به خاطر تلاش برای آشتی و اصلاح رابطه بین اقلیت سفید پوست و اکثریت بومی سیاه پوست توسط دنیا ستایش می شد اما در ادامه به صورت سیستماتیک تمامی قدرت های رقیب خود را حذف، ساده ترین اصول حقوق بشر را نقض و تضادهای قومیتی را تشدید کرد.


پس از نابود کردن کشاورزی، سیاست های اقتصادی موگابه که اغلب کاربست نامناسب مارکسیسم - لننینیسم بودند، دیگر بخش های اقتصاد این کشور که روزگاری در حال شکوفایی بود نیز تضعیف شده و تنزل یافتند. در نتیجه این بحران اقتصادی بسیاری از اهالی زیمبابوه به عنوان پناهجوی اقتصادی به دیگر کشورها مهاجرت کردند. او در سال های اخیر به همسرش گریس، که ۴۰ سال از او جوان تر است متکی است. مداخله نظامی در شب ۱۴ و ۱۵ نوامبر چیزی نیست جز یک کودتای داخلی که گریس همسر موگابه را هدف قرار داده است.


در حال حاضر دو شاخه اصلی در حزب ZANU-PF وجود دارد. شاخه اول که توسط منانگاگوا (که روز ۶ نوامبر از معاون اولی برکنار شد) هدایت می شود. این شاخه که کودتا را سازماندهی کرد، شامل رهبران نظامی سابق و فعلی جنبشی است که در سال ۱۹۸۰ اقلیت سفیدپوست را از قدرت کنار زد. گروه دوم که توسط گریس هدایت می شود و با عنوان G-40 شناخته می شود از لحاظ سنی جوانتر و به لحاظ فردی غیر نظامی تر از گروه قبلی است و بیشتر اعضای آن در جنگ استقلال شرکت نکرده اند.


تصمیم موگابه برای عزل منانگاگوا نشان دهنده حمایت او از همسرش بود و این مسئله باعث واکنش ارتش شد. ارتش تاکنون هیچ نشانه ای از قصد خود مبنی بر تغییر سیستم اقتصادی و سیاسی موگابه نشان نداده اند. اگر بخواهیم از زاویه دید مردم زیمبابوه به ماجرا نگاه کنیم هیچ تغییر مهمی ایجاد نشده است.از سوی منانگاگوا و ارتش هیچ نشانی دال بر تعیین جانشین برای موگابه دیده نمی شود و آینده زیمبابوه در هاله ای از ابهام قرار دارد. شنیده ها حاکی از تشکیل دولت انتقالی است. البته این دولت انتقالی توسط حزب ZANU-PF تشکیل خواهد شد و احتمالا منانگاگوا ریاست آن را بر عهده خواهد داشت.


در طول سه سال گذشته، کشیشی مسیحی، یک جنبش اعتراضی خیابانی ایجاد و تظاهرات های متعددی را علیه رژیم برگزار کرد. پاسخ موگابه بازداشت این افراد بود که انتظار می رود حتی در نبود موگابه نیز این بازداشت ها و این شیوه برخورد با مخالفین ادامه داشته باشد. با این حال به نظر می رسد این واقعیت که موگابه برکنار شده است (حتی با یک کودتای درون حزبی) راه را برای شکل گیری دیگر گروه های مخالف باز می کند. اگر این اتفاق رخ دهد جانشنان موگابه با چالش های متعددی روبرو خواهند شد. اگر چه دولت انتقالی می تواند باعث تغییرات معنادار در رژیم حاکم بر زیمبابوه شود، اما احتمال ایجاد تغییرات بنیادین در سیستم سیاسی و اقتصادی زیمبابوه از دورن حزب ZANU-PF وجود ندارد و اگر احتمال تغییری هم باشد وابسته به همین اعتراضات خیابانی خواهد بود

۲ نظر ۰۱ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۵
سراج الدین

ظاهرا اولین سیره ای که راجع به رسول خدا نوشته شده است،  سیره ابن اسحاق است که در نیمه اول قرن دوم هجری تالیف شده و قسمت های عمده ای از آن به روایت ابن هشام تحت عنوان السیره النبویه به دست ما رسیده است. یعنی یک قرن و نیم بعد از وفات ایشان و این خود یک آسیب بزرگ برای سیره نویسی است چرا که  نقل سینه به سینه روایات و تکیه بر حافظه راویان در مدتی نزدیک به یک قرن و نیم، قطعا موجد آفات و نقصان هایی در حفظ سنت صحیح پیامبر شده است.

از جمله این آفات می توان به جعل حدیث با اغراض سیاسی و تعصبات و رقابت های قبیله ای و خاندانی، دخالت عناصری از یهودیان مسلمان شده در جریان سازی و ترکیب روایات توراتی و اسراییلیات با حدیث پیامبر، و همچنین فعالیت طبقه ای موسوم به قصه پردازان (قصّاص) در این دوران و در نتیجه ورود عناصر داستانی و حماسی در روایات مربوط به سیره اشاره کرد.

روحیه قهرمان پروری و جنگ آوری اعراب باعث علاقه شدید آنان به روایات مغازی می شد و همچنین نیاز حاکمان وقت به توجیه توسعه طلبی ها و اقتدارگرایی های خود باعث بزرگنمایی این گونه روایات شده است. در این فضا ذهن و ضمیر سیره نویسان نوعا متوجه روایات مربوط به جنگ های پیامبر و برخوردهای ایشان با مخالفانش بوده و آنچه از نظر آنان مغفول ماند یا کمتر به آن توجه شد، همانا رسالت اصلی پیامبر یعنی تربیت انسان ها و گسترش مکارم اخلاق بود. پیامبر در منابع سیره موجود، بیشتر یک غازی و مجاهد شمشیر به دست است تا یک نبی و هدایتگر کتاب به دست! بر اساس این منابع گویی پیامبر خدا در ایام 10 ساله مدینه کاری جز تجهیز سپاه و اعزام غزوه و سریه به این سو و آن سو نداشته در حالی که مدت زمان همه جنگ های پیامبر روی هم به سختی به یک سال می رسد.

نهایتا تلفیق این دو عامل یعنی اخبار و روایات جعلی و مبالغه آمیز برآمده از فرهنگ سلحشوری و جنگ آوری اعراب و حمایت یا حداقل رضایت حاکمان از این اخبار، کتاب هایی را از سده دوم به بعد پدید آورد که عنوان «سیره النبی» داشتند ولی در واقع «غزوات النبی» بودند. در این کتاب ها صلح حدیبیه «غزوه حدیبیه» نام گرفت. سفر زیارتی و صلح آمیز عمره القضاء «غروه القضیه» خوانده شد و اعزام حتی یک تن از سوی پیامبر برای انجام ماموریتی عنوان «سریه» یافت تا فهرست غزوات و سرایای رسول آخرین که خدایش رحمه للعالمین خوانده بود، بلند و بلندتر شود!

 

در این میان آنچه اهمیتش بیش از پیش آشکار میشود، نقش قرآن کریم و ائمه (به خصوص امیرالمومنین) در معرفی چهره صحیح پیامبر است. اگر در آیات متعدد قرآن کریم به خلق عظیم پیامبر، رحمه للعالمین بودن ایشان، اسوه حسنه بودن حضرت، رافت و رحمت شدید ایشان نسبت به مومنین و شرح صدر الهی ایشان اشاره نشده بود، شاید ما نمی توانستیم پیامبر را درست بشناسیم و سره از ناسره نقلهای تاریخی را به درستی تشخیص نمیدادیم. پیامبری که در قرآن معرفی شده، چراغی به دست ما داده است تا بتوانیم چهره واقعی پیامبر خاتم را از بین نقلهای مختلف و بعضا غرض ورزانه تاریخ نویسان و سیره نویسان پیدا کنیم.

 

 

 

پ.ن: رفرنس منابع تاریخی، از کتاب ارزشمند "رحمت نبوی، خشونت جاهلی" نوشته دکتر صابر اداک است.

۳ نظر ۲۶ آبان ۹۶ ، ۰۱:۲۰
شرف‌الدین


سلام پسر عزیزم


مدتی بود که احساس می کردم آدمهای اطرافم را دوست دارم اما نه آنطور که باید و احساس دوست داشتنم نسبت به دیگران عمیق نیست. حسم مانند کسی بود که میدانست در مقابل دریا نشسته است اما نمی فهمید چرا فقط نوک انگشتانش خیس می شود و در این دریا شناور نمی شود. چیزی که ذهن من را مشغول کرده بود این بود که چرا نمی توانم دوست داشتن را عمیق تجربه کنم. این نامه در واقع خلاصه جوابی است که برای این سوال پیدا کردم.

از زمان های بسیار دور وقتی از عرفا می پرسیدند که برای شروع سلوک معنوی چه باید کنیم، عمومشان دعوت به عاشق شدن می کردند. می گفتند عاشق شو، فرقی نمی کند عاشق چه چیز میشوی، فقط عاشق شو تا کمی از این خودخواهی خارج شوی.

پسر عزیزم عرفا عشق را برای خارج شدن از دنیای تنگ خودخواهی توصیه می کنند و حرفشان بسیار دقیق و درست است اما میخواهم به تو بگویم در رابطه بین دو انسان شاید عشق در ابتدا بتواند تو را کمی از خودخواهی خارج کند اما اگر بخواهی این عشق تو عمق پیدا کند و رفته رفته لذت دوست داشتن را بیشتر و بیشتر تجربه کنی و روح بیشتر و بیشتر در شیرینی دوست داشتن غرق شود باید با خودخواهی خود مبارزه کنی.

انسانی که تمام روز به فکر پیشرفت شغلی و تحصیلی است و همه قوای خود را برای کسب نفوذ اجتماعی، ثروت و موفقیت صرف میکند اگر هم دوست داشتنی را تجربه کند فقط سطح نازل آن را تجربه خواهد کرد.

 اینکه از همان اول صبح بیدار شوی و با خودت بگویی امروز برای رسیدن به آرزوهای بلندم چه کارهایی باید بکنم و اگر لحظه ای هم به دیگران فکر کنی تمام ذهنت روی این متمرکز باشد که آیا آنها وظیفه شان را نسبت به تو انجام داده اند یانه، توانایی دوست داشتن و امکان تجربه عشق را در تو نابود می شود.

شاید بهتر باشد عینی تر صحبت کنم. اگر میخواهی دوست داشتن را تجربه کنی آرزوهای بلندت را کنار بگذار. اینکه دوست داشته باشی فلان مدرک تحصیلی را داشته باشی یا در شغلت به فلان مرحله از پیشرفت دست پیدا کنی تو را از دوست داشتن دور می کند.

در نامه ای دیگر برای تو خواهم گفت که چرا پدر جاه طلب و بلند پرواز تو امروز به مرحله ای رسیده است که سعی می کند هر نوع فکر کردن به آینده و مخصوصا پیشرفت را تا حد ممکن از خود دور کند و قبول دارم که کنار گذاشتن آرزو کار سختی است اما بزرگترین مانع دوست داشتن و عاشق شدن همین است. 

به جای اینها صبح که از خواب بلند میشوی به خودت بگو امروز نسبت به آدم هایی که کنارم هستند چه وظیفه ای دارم و سعی کن توقعت از دیگران را تا حد ممکن کم کنی. به خودت بگو باید چطور باشم که مردم وقتی کنار من هستند آرام باشند و خیالشان از من راحت باشد. چطور میتوانم به دیگران کمک کنم تا شادی را در چشمانشان ببینم؟

پسرم اینکه صرفا به آرامش و موفقیت خودت فکر کنی خودخواهی است و مانع دوست داشتن. اینکه وقتی با همسرت به خانه می رسی و در حالی که هر دو خسته هستید بروی روی تخت دراز بکشی و به همسرت بگویی: “برای من آب بیار” نوعی خود خواهی است. اینکه هر وقت به خانه میروی توقع داشته باشی خانه مرتب باشد و غذا آماده خودخواهی است. اینکه محدودیت های انسانها را در نظر نگیری و فقط به این فکر کنی که آیا آنها وظیفه شان را در قبال تو به درستی انجام داده اند یا نه خود خواهی است. پسرم تا اینها در تو باشد عشق را تجربه نمیکنی.

 پسرم همه اینها به معنی فراموش کردن خود به نفع دیگران نیست. در واقع باید به جای آن آروزهای بلند و خودخواهی ها تمام تمرکزت را بر روی خودت بگذاری و سعی کنی خودت را رام و آرام کنی.

البته قبول دارم که این حرف ها برای کسی که قلبش نلرزیده بی معنی است. به همین دلیل است که عرفا می گویند برای شروع باید عاشق شد

۳ نظر ۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۵
سراج الدین

این روزها کلیپ برنامه اخیر نود در حال دست به دست شدن است. ظاهرا مسئول یکی از تیمها به جهت دفع سحر و جادوی تیم مقابل، یک ظرف ادرار از یکی از توپ جمع کن ها (که پسری نابالغ است) میگیرد و در دروازه می ریزد. وقتی آن مسئول آمده بود پشت خط تلفن و فردوسی پور از ایشان پرسید که آخر این چه کاری است و این خرافات یعنی چه، طرف مقابل جواب جالبی داد. گفت شما مگر در خانه تان آیه "و ان یکاد" ندارید؟ فردوسی پور گفت چرا، همه ما داریم. گفت خب معلوم است که شما هم قبول دارید که اینطور چیزها وجود دارد!!

 

با دیدن این کلیپ یاد صحبتی از مرحوم شهید مطهری افتادم. شهید مطهری در یکی از سخنرانی هایش، ابتدا به این مساله میپردازد که در رابطه به این آیه دو نوع برداشت و تفسیر وجود دارد. یکی که اساسا منکر وجود چیزی به نام چشم زخم است، و دیگری پذیرش چنین نظری است اما نه به آن کیفیتی که امروزه رایج است.

مرحوم مطهری در این سخنرانی میگوید: «یکی این که چشم ‏زخم اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما ـ بالاخص در میان طبقه نسوان که فکر می‏کنند همه مردم چشمشان شور است ـ قطعا نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قائل نبودند، بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیانا در یک شهر ممکن است یک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آنها باشد. پس قطعا به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و به همه مردم به اصطلاح نظر می‏کنند، نیست»

ایشان سپس بحث را به سمت دیگری می برند، میگویند حتی اگر بپذیریم که مساله ای به نام چشم زخم وجود دارد، چه کسی گفته که آیه "و ان یکاد" برای رفع چشم زخم مناسب است؟! ایشان میگویند «اگر بعضی مردم دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه‏ «وَ انْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِابْصارِهِمْ» خاصیت جلوگیری از چشم‏ زخم را دارد؟ ما تا حالا به مدرکی (حدیثی، جمله‏ ای) برخورد نکرده‏ ایم که دلالت کند و بگوید از این آیه برای چشم‏ زخم استفاده کنید. این‌که چشم ‏زخم حقیقت است یا نه، یک مسأله است (فرضا حقیقت است ولو در بعضی افراد) و این‌که این آیه برای دفع چشم‏ زخم باشد مسأله دیگری است. چیزی که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، نباید از خود بتراشیم.»

مرحوم مطهری در ادامه توصیه بسیار دقیقی دارند. میگویند اگر قرار است برای منازلمان تابلویی انتخاب کنیم و آیه ای را به عنوان شعار اسلام بنویسیم، چرا به جای "و ان یکاد"، آیه "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون" و یا آیه "ان اکرمکم عندالله اتقیکم" را ننویسیم؟

به نظرم جان کلام مطهری همان جاست که میگوید چیزی که از طرف معصومین به ما نرسیده است، نباید از خودمان بتراشیم. یکی از مشکلات امروز ما دقیقا همین است. با استحسان و مصالح مرسله و با هدف حفظ دین و حفظ نظام و تقویت شیعه و دیندار کردن مردم و جذب جوانان و چه و چه و چه، برای خودمان خلق دینی میکنیم.  جمکران راه میندازیم، راهپیمایی اربعین درست میکنیم، سفره حضرت عباس و حضرت رقیه خلق میکنیم، قمه میزنیم، دهه فاطمیه و محسنیه و کرامت میگیریم و خیلی چیزهای دیگری که  نه قرآن گفته است نه پیامبر و نه امام معصوم. اما آنچه که به ما صراحتا رسیده است را نادیده میگیریم و به قول فرمایش امیرالمومنین به "التضییع الاصول و التمسک بالفروع" مشغولیم.

 

۱۳ نظر ۱۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۸
شرف‌الدین


در عراق:

تا پیش از آنکه داعش به مرزهای شهر اربیل  برسد بارزانی ۵ بار از آمریکایی ها کمک خواسته بود اما هیچ خبری از کمک نشد. دست به دامن ایران شد، با وزارت خارجه ایران تماس گرفت و درخواست کمک کرد. خود بارزانی تعریف می کند وزارت خارجه ایران شماره قاسم سلیمانی را به او داد و گفت امور مربوط به عراق کاملا در اختیار ایشان است.


در سوریه:

در حالی که فتح رقه، پایتخت داعش توسط نیروهای دموکراتیک سوریه (ترکیبی از نیروهای کرد، عرب و ترکمن) همزمان شد با موفقیت ارتش سوریه در باز پس گیری دیرالزور از داعش، برای بسیاری از ناظران این سوال مطرح شد که آیا دولت سوریه می پذیرد رقه در دست نیروهای دموکراتیک سوریه باقی بماند یا نه؟ پاسخ به این سوال در ایران داده شد اما نه از سوی وزیر خارجه بلکه از طرف مشاور رهبر ایران. روز ۱۴ آبان روزنامه ایران دیلی به نقل از علی اکبر ولایتی نوشت:‌ ارتش سوریه به زودی به سوی رقه حرکت می کند.


در لبنان:

نشریه النشره در خصوص استعفای سعد حریری نوشت: چند روز پیش نخست وزیر لبنان، سعد الحریری به عربستان رفته و با بن سلمان دیدار کرد. به عقیده تحلیلگران، حریری از طریق بن سلمان مطلع شده بود که روسیه قصد دارد اختلافات بین ریاض و تهران را برطرف کند. در این بین، سعودی ها خواستار نفوذ بیشتر در عراق، سوریه و یمن می شوند و این پیام را از طریق حریری به تهران منتقل می کنند. پاسخ منفی ایران به خواسته سعودی ها توسط هیئتی، البته نه به ریاست جواد ظریف که به ریاست علی اکبر ولایتی به حریری منتقل  می شود.


تمامی موارد فوق مربوط به سیاست خارجه ایران است، اما در هیچ یک وزیر خارجه حضور ندارد. به نظر می رسد وزارت خارجه و دولت در رابطه با همسایگان و مسائل مهمی مانند محور مقاومت هیچ قدرت و تاثیری ندارد. تنها موضوعی که به وزیر خارجه ی فعلی مربوط است موضوع برجام و پاسخگویی به اظهارات مقامات اروپایی و آمریکاییست و تقریبا در هیچ موضوع مهم و استراتژیک دیگری اثری از ایشان دیده نمی شود. بنابر این به نظر می رسد سکان سیاست خارجی در دست هر که هست در دست وزارت خارجه و دولت نیست.

۵ نظر ۱۷ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۲
سراج الدین

دیروز فرصتی دست داد که سخنرانی برادر بزرگوارم محسن حسام مظاهری در کانون بعثت اخلاق مشهد با عنوان «بن‌بست‌ها و بیراهه‌های نقدِ دینداریِ مردم» را گوش کنم. محتوای این سخنرانی آسیب شناسیِ آسیب شناسی های عزاداری بود.

با وجود اینکه با بسیاری از تحلیلها و یادداشتهای ایشان موافق و همدل هستم، اما در این سخنرانی مطالبی بیان کرده بودند که به نظرم محل بحث و قلت و اِن قلت است که شاید درمیان گذاشتنش با سایرینی که به مباحث جامعه شناسی تشیع به طور عام و جامعه شناسی مناسک به طور خاص علاقه مند هستند مفید باشد.

 

 ایشان در این سخنرانی از عبارت "بن بست" استفاده کردند و بیان کردند که آسیب شناسی دینداری به بن بست رسیده است. دلیل این صحبتشان هم این بود این آسیب شناسی و انتقادات تاثیر عملی نداشته است و میبینیم که دینداری (و به طور خاص مناسک عزاداری مردم) تغییری نکرده است. به نظر من این حرف صحیح نیست. چرا که قرار نیست این آسیب شناسی ها تاثیر زودهنگام داشته باشند.

هدف اصلی از این انتقادات، ایجاد ادبیات و گفتمان در میان نخبگان است و این ادبیات رفته رفته از بین نخبگان به سمت توده های جامعه سرازیر میشود. آن روزی که آقای مظاهری  مشغول نقد و تحذیر نسبت به راهپیمایی اربعین شدند، تقریبا تک و تنها بودند و کسی ایشان را همراهی نمیکرد. اما امروز میبینم این مساله بین بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران دیندار رایج شده است و روز به روز قشر بیشتری به این مساله می اندیشند. روز اولی که این بحثها آغاز شده بود، بسیاری از مردم و حتی نخبگان اصلا نمیدانستند که پیاده روی اربعین توصیه روایی ندارد و از شنیدن این حرف تعجب میکردند اما امروز شاهد آن هستیم که مقالاتی در این زمینه نگاشته شده و میشود.

 

هدف دیگر از این آسیب شناسی، ایجاد ادبیات است. در همین سخنرانی، آقای حسام مظاهری برای بررسی سابقه آسیب شناسی عزاداری به میرزا حسین نوری و علامه سید محسن امین و کتابهایشان ارجاع میدهد. این استناد و ایجاد ادبیات مساله بسیار ارزشمندی است. شاید در آن دوره آن صحبتها تاثیر چندانی نداشت و حتی منجر به طرد و خانه نشینی گوینده اش شد، اما میبینیم که بیش از صد سال بعد جوانی جهت تقویت استدلال خودش به آن مباحث استناد میکند. این ایجاد ادبیات و گشودن معبر برای آیندگان را نباید دست کم گرفت!

 

ایشان در این سخنرانی با شواهد تاریخی معاصر بیان کرند که هرجا کسی اقدام به آسیب شناسی و نقد و تذکر و تحذیر کرده است، نتیجه ای که حاصل شده دقیقا برعکس بوده. شاهدشان هم تشکیک در وجود حضرت رقیه  و پرشور شدن مراسمات بعد از آن و شیوع بیشتر قمه زنی بعد از نهی برخی از مراجع بود. اما به نظر من این واکنشها در کوتاه مدت است  و البته طبیعی است. مهم این است که بر روی روشنگری پافشاری شود. همه ما یادمان هست که چندسالی شعرهای بسیار مبتذلی در هیئات رایج شد. برخی بزرگان و مراجع از جمله آقای مکارم تذکراتی دادند. همان ایام یکی از مداحان مشهور نزدیک به حکومت وسط مراسم ایشان را "ناصر" خطاب کرد و حرف بسیار زشتی به ایشان زد. اما با ادامه تذکرات و تلاش تلویزیون برای فرهنگ سازی و ترویج نوحه های فاخر، شاهد بودیم که این تلاشها تا حد زیادی نتیجه داد و شعرهای سخیف خیلی خیلی کم شدند.

 

هرچند که این آسیب شناسی ها با عکس العملهای تند و توهین و تکفیر و تهدید و تحدید مواجه میشود، اما اگر کار برای خدا باشد قطعا پذیرش اینها آسان است. هدف آقای مظاهری و امثال ایشان این است که غبار از گوهر دین و شریعت و شعائر بردارند و هزینه دادنها هم ماجور است. هنوز در برخی مجالس مرحوم مطهری را به خاطر برخی خرافه زدایی ها علنا لعن میکنند اما اگر ایشان قصدشان قربت بوده باشد، تمام اینها ذخیره آخرت ایشان است.

 

به نظرم به جای صحبت از بن بست آسیب شناسی، باید صحبت از رفع مشکلات آسیب شناسی کرد. باید لحن و روشها را برای رسیدن بهتر و سریع تر به اهداف دائما اصلاح کرد و به هیچ وجه نباید ناامید شد.

 

شنیدن سخنرانی ایشان خالی از لطف نیست: https://t.me/mohsenhesammazaheri/464

۱ نظر ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۴:۲۶
شرف‌الدین