چند وقت پیش بود که دیدم فرید مدرسی در کانالش فیلمی گذاشته و نوشته «تاکید آیت الله خامنه ای بر حل مشکل جنسی جوانان». خیلی خوشحال شدم. گفتم رهبری هم متوجه این مشکل بغرنج شدند و وارد شدند. البته فیلم را که دیدم، متوجه شدم صحبتهای ایشان در حد یک طرح بحث بوده.
لابد همه آنهایی که در جمعهای پسرانه و مردانه رفت و آمد دارند، متوجه این مساله شده اند که اگر نگوییم پررنگترین، حتما یکی از پررنگترین مسائلی که در این جمع ها بروز و ظهور دارد مسائل جنسی است. یا مستقیما درباره اش صحبت میشود، یا حرفهایی که زده میشود مرتبط با این مساله است، و یا گاهی شوخی ها و جوکهایشان متاثر از این مساله است.
اگر کمی واقع بین باشیم، متوجه خواهیم شد که مساله مشکلات جنسی در کشور ما به مرز بحران رسیده. غریزه درونی و محرکهای جنسی فراوان در همه جا وجود دارد ولی بسیاری از افراد نمیتوانند تحریک ناشی از این محرکات را به طریقه شرعی و معقول پاسخ بدهند. تمام اینها میشود عقده های جنسی که بالاخره در یک جایی اثر سوء خود را خواهد گذاشت.
آنچه ناراحت کننده است اینکه برای این نیاز، یا به تعبیر درست تر این "بحران" هیچکس کار خاصی نمی کند. حداقل من تا الان ندیده ام که کسی بگوید پروژه و هدف ما در فلان نهاد مهم تصمیم گیری، حل این مساله است. نه مجلس طرح خاصی دارد و نه دولت لایحه خاصی. وزرات ورزش و جوانان هم که خودش را بیشتر سرگرم ورزش کرده. لذا این بحران بسیار مهم (که روز به روز هم بدتر میشود) کاملا به خود مردم واگذار شده که خودشان برایش جوابی پیدا کنند. یا تحمل کنند و انواع آسیبهای جسمی و روحی را متحمل شوند، یا با ابداع روشهای پرآسیب مثل ازدواج سفید به این مساله پاسخ دهند، یا دوستی های بی ضابطه و کوتاه مدت را انتخاب کنند و یا "دست به کار!" شوند که آن هم کلی عوارض جسمی و روحی دارد.
اما اینکه تنها راه حل این بحران را ازدواج مرسوم بدانیم و تمام تلاشمان را بگذاریم روی مساله تسهیل ازدواج کار بسیار اشتباهیست هرچند در عمل هم برای ازدواج آسان کار خاصی رخ نداده. نکته بسیار مهم این است که نیاز جنسی برای همه هست (حتی گاهی برای متاهل ها) اما امکان ازدواج برای همه فراهم نیست و مشکل اصلی اینجاست. خیلی ها اساسا امکان ازدواجشان در حد صفر است. خیلی ها هستند که به علت بیماری یا هر دلیل دیگری در بستر ازدواج به نیازهایشان پاسخ داده نمی شود ولی عرف جامعه ما پاسخ مناسبی برای آنها ندارد. خیلی ها هستند که فاصله بین سن بلوغ تا زمان ازدواجشان طولانی است و برای این فاصله هیچ پاسخ معقولی نداریم. به علت نابرابری تعداد دختران و پسران گاهی برخی اساسا امکان ازدواج ندارند و باز هم جز توصیه به صبر، جوابی برای نیازشان پیش بینی نشده. البته به این فهرست باز هم میتوان افزود. ما تا به امروز برای این افراد چه فکری کرده ایم و چه راه حلهایی ارائه کرده ایم؟ هرچند این نیاز به اندازه خوراک و پوشاک و مسکن مهم نیست، اما بالاخره چزو نیازهای مهم همه افراد جامعه است. آیا ما برای برطرف کردن این نیاز مردممان اهتمام کافی داریم؟
اگر آنهایی که قدرت و توان و امکاناتش را دارند برای حل این مساله کاری نکنند، قاعدتا کشور عاقبت خوبی نخواهد داشت.
پ.ن: تکمله ای بر این پست نوشته شده. لطفا بخوانید جهت روشن شدن موضوع
*تکمله ای بر "مغفولین این بحران"
ظاهرا این پست با عنوان "مغفولین این بحران" روشن و واضح نبوده و نیاز به اندکی توضیح دارد:
دراینکه بهترین شیوه برای برطرف کردن نیاز جنسی ازدواج است شکی نیست. همه اعم از دولت و مردم باید تلاش کنند که ازدواج هرچه سهلتر و کم آسیب تر در جامعه تحقق پیدا کند. تا اینجا که اصلا بحثی نداریم.
اما نکته اصلی یادداشت قبل این بود که در جامعه افراد زیادی هستند که به خاطر شرایطشان اساسا امکان ازدواج ندارند. اینها نیاز جنسی دارند اما نمی توانند در بستر ازدواج این نیازشان را برطرف کنند. برای اینها باید چه فکری کرد؟ آیا باید آنها را رها کرد و گذاشت با انواع و اقسام بحرانها مواجه شوند؟ یا فکری برای حل این مشکلشان کرد؟
به نظر می رسد مشکل اصلی مسئولین ما این است که اساسا چنین نیازی را شناسایی نمیکنند و چاره ای برایش نمی اندیشند. مثلا وقتی کسی معلولیت جسمی داشته باشد، همه به این فکر میکنند که برایشان شغل مناسب فراهم شود، معابر بهسازی شود، امکانات درمانشان فراهم شود، هزینه های فیزیوتراپی را تحت پوشش بیمه قرار دهند و غیره. اما هیچکس به این فکر نمیکند که نیاز جنسی این بندگان خدا چگونه باید برطرف شود؟ کلا کسی به این قضیه فکر هم نمیکند که این بندگان خدا که امکان ازدواج ندارند، باید چگونه با این نیازشان برخورد کنند؟
در این زمینه یک تجربه موفق وجود دارد. سالیان سال زندانیان فراوانی در کنج سلولها روز و شب را سپری میکردند و کسی فکر نمیکرد که اینها هم انسان اند و طبیعتا غرایزی هم دارند. گاهی این غرایز در مسیرهای غلطی می افتاد و آسیبهای روحی و جسمی و آبرویی فراوانی به وجود می آمد. چندسال پیش یک پدر آمرزیده ای به این نکته توجه کرد که اگر زندانی همسر داشته باشد، چرا راه را برای برطرف کردن نیاز او فراهم نکنیم؟ همین شد که اتاقهایی برای "ملاقات شرعی" ایجاد شد که زندانیان متاهل میتوانند چندساعتی را کنار همسرشان را بگذرانند. این تجربه هرچند ناقص بود اما باز هم بسیار مفید بود. این تجربه موفق که ناشی از شناسایی این نیاز طبیعی بود، چرا در موقعیتهای دیگر تکرار نشود؟
مخلص کلام اینکه در تصمیم گیری های کشوری، در کنار سایر نیازهای اساسی شهروندان، باید به نیاز جنسی آنها هم پاسخ داده شود و از همه مهتر کسانی مورد توجه قرار گیرند که امکان ازدواج رایج برای آنها فراهم نیست. در ابتدا باید این نیاز شناسایی شود و سپس راهی برای اجابت آن پیدا کرد. اینکه راه حل چه میتواند باشد نه در حوصله این نوشته میگنجد و نه در سواد نگارنده. اما آنچه مشخص است اینکه باید فکری به حال آن کرد.