دیشب و در آخرین سانسِ آخرین روزِ جشنواره سینما حقیقت و بعد از حدود یک ساعت ایستادن در صف، مستند "ترور سرچشمه" به کارگردانی محمدحسین مهدویان را دیدم. فیلم در مورد انفجار حزب جمهوری و شهادت دکتر بهشتی بود.
فیلم با مصاحبه هایی از افراد مطلع شروع شد که جزئیات حادثه را شرح میدادند. برخی نکاتی که در فیلم گفته شد برای مخاطبی مثل من تازگی داشت. مثلا آنجا که میگفت یک عده زیر آوار زنده بودند، جرثقیل آمد و یک تکه بزرگ از سقف را برداشت اما آن تکه دوباره افتاد و احتمالا تعدادی بر اثر همین خطا کشته شده اند.
در ادامه کارگردان به دنبال عامل این ترور گشته بود و انگشت اتهام به تدریج به سمت فردی به نام "کلاهی" و در ادامه مجاهدین خلق نشانه گرفته شد. مجاهدین خلق هیچگاه علنا مسئولیت این عملیات را به عهده نگرفتند اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مسئولیت این ترور بر عهده مجاهدین خلق بوده است.
قبل ازشروع فیلم که فیلم معرفی شد، ترجمه انگلیسی را Terror in Sarcheshmeh نوشته بود که ذهن مخاطب میرفت به سمت محل وقوع این جنایت که محله سرچشمه تهران است. اما در قسمت انتهایی فیلم، مخاطب متوجه میشد که سرچشمه یک محل نیست بلکه یک شخص یعنی مرحوم دکتر بهشتی است.
کارگردان به سراغ شخصیت مرحوم بهشتی رفته بود و عقاید و نظرات ایشان را بیان میکرد. مثلا اعتقاد عمیق ایشان به جمهوریت، طرفداری ایشان از آزادی بیان، طرفداری ایشان از ریاست جمهوری زنان، مخالفت با شنود و پرونده سازی، صبر و حلم ایشان و سایر فضائل. در انتها مرحوم بهشتی به عنوان قهرمان معرفی میشد و مخاطب را به این سمت رهنمون میکرد که اگر بهشتی زنده بود، انقلاب مسیر دیگری و بهتری میرفت.
فیلم حقیقتا خوش ساخت و اثر گذار بود و مهدویان دوباره نشان داد که میتواند امید سینمای ایران باشد. فیلم که تمام شد، تشویق حضار و صحبتهای مخاطبین در راهروی خروج، نشان میداد که اثری که مدنظر کارگردان بوده در مخاطب گذاشته شده است.
موقع برگشت، دیدم یک جوان جلوی سینما منتظر ماشین ایستاده. سوارش کردم و درباره فیلم صحبت کردیم. حرف جالبی زد که من را به فکر فرو برد. گفت هرچند در فیلم نشان میداد که مرحوم بهشتی بسیار طرفدار جمهوریت و نظر مردم بود، اما بالاخره ایشان جزو کسانی بود که ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کرد!