چندان بی راه نیست اگر ادعا کنیم که امروز عموم مردم ایران احساس می کنند جمهوری اسلامی دچار ناکارآمدی مفرط شده است. طوری که ساده ترین امور را یا نمی تواند انجام دهد و اگر هم انجام می دهد با هزینه گزاف و روش های نادرست انجام می دهد. اما دلیل این مشکل چیست؟ چرا جمهوری اسلامی در شرایطی که حتی بالاترین مجریان آن حیات نظام را در خطر می بینند نمی تواند اوضاع خود را بهبود دهد؟
می شود به دلایل متعددی اشاره کرد اما اگر بخواهیم از نگاه دانش مدیریت نگاه کنیم باید بگوییم هر سازمانی ۴ منبع اصلی دارد: منابع مالی، مادی، انسانی و اطلاعاتی. از میان این منابع مهمترینشان منبع انسانی است. این انسان است که هدف را تعیین می کند و منابع دیگر را در جهت هدف، سازمان می دهد.
به همین دلیل جمهوری اسلامی از ابتدای قوام یافتنش روی این منبع حساس بوده و تلاش کرده است ضمن کنارگذاشتن نیروهایی ناهمسو با گفتمان رسمی، در تمامی پست ها نیروهایی را به کارگیرد که در تقویت این گفتمان همداستان باشند.
طبیعتا در تمامی کشورها به موضوع وفاداری نیروی انسانی به نظام توجه می شود اما در این رابطه جمهوری اسلامی دچار چند اشتباه مهم شده است:
1- پذیرش تام و تعهد کامل به جمهوری اسلامی را بر هر معیاری دیگری از جمله کفایت و کارآمدی و گاه سلامت اقتصادی و اخلاقی اولویت داده است.
2- این سختگیری را به سطوح مدیریتی مختلف و حوزه هایی که ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک نداشتند گسترش داد و از همه مهم تر:
3- آنقدر مفهوم وفاداری و جمهوری اسلامی را بسته تعریف کرد که بسیاری از افراد شایسته از دایره بیرون افتادند.
در مقابل این روند حذفی بسیاری از ناشایست ها با رعایت همین معیارهای سیاسی-ایدئولوژیک به راحتی خود را وارد سیستم کرده و تا بالاترین سطوح پیش می روند.
دلیل اینکه امروز چرخ جمهوری اسلامی نمی چرخد این است که بدنه حکومت (از پایین ترین تا بالاترین سطوح) پرشده است از نیروهای بی کفایتی که تنها توانایی آنها همنوایی با معیارهای مورد پسند نظام بوده است. امروز تعداد نیروهایی شایستهای که بتوانند مشکلات نظام را حل کنند بسیار اندک شده اند. نیروهایی که میتوانند به نظام کمک کنند یا به اشکال مختلف از بازی حذف شده اند یا اساسا امکان ورود به نظام را پیدا نکرده اند.