مورد خاص برادر احمد
در بحبوحه نوجوانی ام بود که در جمع دوستان هیئتی ام جو الگوگزینی از شهدای جنگ ایجاد شد. اول از همه مهدی امریکا بود که در هیئت اعلام کرد که دیگر مهدی همت صدایش بزنیم. بعد از او یکی خودش را عاشق باکری دانست و یکی شباهت چهره اش به زین الدین را دلیل حب به او بیان کرد و یکی دیگر که مداح هم بود مجتبی علمدار را به بقیه معرفی کرد. من اما مانده بودم با شهیدان انتخاب شده تا اینکه کتابی دستم رسید به اسم مروارید گمشده درباره احمد متوسلیان.
آدم عجیبی که در نوجوانی زندانهای شاه را دیده و شلاق خورده و در عین مهربانی به شدت جسور بوده.
توی این کتاب بود که من اسطوره آن موقع خودم را شناختم.
راستش از میان همه جذابیتهای او آن چیزی که اول از همه برای من جذاب بود فرماندهی اش بر حاج همت بود.
یعنی اینکه من کسی را یافته بودم که فرمانده دلهای خوش چهره و تو دل برو، زیر دستش بوده برایم خیلی جذاب بود.
اما این وسط یک عیب بزرگ وجود داشت؛ شهادت حاج احمد هنوز محل ابهام بود. چه که او را زنده گرفته بودند و بعد از آن هیچ خبری از او در دست نبود.. .
باری، من هم مثل بقیه دوستان و هم سالانم با اسم حاج احمد چه انگشترها که بر دست کردم و چه پلاکها که به گردن آویختم... .
گذشت و گذشت تا به دانشگاه رفتم.
آدم های جدید. دوستان جدید و مهم تر از همه کلان شهرنشینی باعث شد خیلی نسبت به روزهای نوجوانی ام عوض شوم.
توی همین زمانها و در قضایای انتخابات هشتاد و هشت بود که همسران شهیدان رجایی و همت در حمایت از میرحسین صحبت کردند؛ کسانی که طبعا بیشتر از بقیه با مسلک و مرام این بزرگان آشنایی داشتند.
آن روزها یادم است که با خودم فکر می کردم که اگر هریک از شهیدان رجایی و همت زنده بود چه برخوردی با مسائل پیش رو میکرد.
جواب البته روشن نبود و نیست اما مساله مهم این ست که در فرض بالا محمدابراهیم همت امروز حتما با محمدابراهیم زمان جنگ تفاوتهایی میداشت. رجایی اول انقلاب با رجایی دهه های هفتاد و هشتاد لزوما متفاوت بودند.
این البته نه به سبب رنگ عوض کردن اینان و آرمانهاشان که به دلیل تغییر شرایط سیاسی اجتماعی؛ و... امری انکار نشدنی ست.
اما مورد خاص احمد متوسلیان بحث دیگری ست.
بارها به این فکر کرده ام که اگر حاج احمد زنده و در اسارت باشد طبعا از بسیاری از تحولات اجتماع و سیاست ایران و جهان بی خبر است.
یعنی نمی شود تصور کرد که زندان اسرائیل جایی باشد که در آن روز، با خواندن روزنامه های وطنی و دیدن شبکه های العالم و اخبار ساعت هفت شروع شود.
پس حاج احمد در صورت زنده بودن هنوز همان فرمانده تندمزاجی ست که هم از تمرد به خاطر نجات جان سربازانش ابایی ندارد و هم انقدر بیگانه ستیز ست که حتی کلمه مرسی را نیز بر زبان دوستان برنمیتابد.
اینکه حاج احمد متوسلیان زنده باشد بیشتر برای او تهدید است.
احمد هنوز همان احمد اول دهه شصت است و سی سال با واگویه همان حرفها با خودش زندگی کرده.
احمدی که وقتی میرفت تازه دو سال از جنگ گذشته بود و امام زنده بود.
اگر بیاید در فقدان اینها بسیار غمگین میشود؛ و ای کاش این غم دستمایه ی کسانی نشود که میخواهند از نمد حاج احمد برای خود کلاه بدوزند.