منطق اهانت به بانوان (تاکسی نوشت 2)
یک روز سوار تاکسی شدم راننده که فرد میانسالی بود به جلوه های مونث عالم پیرامون، نظیر بانوانی که کنار خیابون بودند و حتی خورشید عالم افروز اهانت و بدگویی می کرد. مراتب فحاشی راننده به این شکل بود که بعد از مشاهده بانوان در کنار خیابان بعد از دو فقره بوق زدن که در ادبیات تاکسی باز ( یا بهتر بگوییم تاکسی گرا) به معنای مسیرت کجاست؟ به محض اینکه پاسخ مورد نظر را نمی شنید موجی از فحش و فضیحت را نثار آن بانوان می کرد.
مورد اول خانم میانسالی بود که اصلا هیچ پاسخی به بوق های فوق الذکر نداشت راننده هم چند نسبت ناروا حواله ایشان کرد من هم سعی کردم بیشتر به تجزیه و ترکیب فحش ها بپردازم! مرتبه دوم خانم جوان مانتویی مقصدی را گفت که در مسیر راننده نبود از این رو همان اهانت ها را در حق آن بانوی مکشوفه روا داشت من که دیدم گرچه سکوت در برابر همچنین پدیده ای به افزایش دایره فحش هایم کمک می کند اما چون در وقتی که نباید به یاد نیمولر افتادم و ترسیدم که به اندک بهانه ای همین اهانت ها نصیب حقیر شود از این رو اعتراض ریزی کردم که اقا نمی شود از ظاهر آدم ها قضاوت کرد راننده اما قاطعانه گفت که می شود از ظاهر ادم ها قضاوت کرد و آنچه که گفتم در حق آن داف (یا همان بانوی مکشوفه) روا بود،
در ادامه راننده خانمی چادری را دید و با بوق های پیاپی سعی داشت که از سوار شدن ایشان بر ماشین های دیگر جلوگیری کند اما از انجا که خانم چادری هم به طریقی دل او شکست و سوار ماشین دیگری شد مجددا جسارت های سابق را تکرار کرد من که اینبار با شدت بیشتری به راننده اعتراض کردم با پاسخی عجیب مواجه شدم که نعل به نعل آن را نقل می کنم " اینجا همینه اگر ناراحتی برو پایین" و چون سرعت اش را کم کرد من هم ترجیح دادم رضا صادقی وار بگویم وایسا تاکسی من میخوام پیاده شم! در تمام این مراحل مردی هم که صندلی پشتی نشسته بود یا در حال نگارش یک تحقیق مردم نگارانه بود یا یوگا کار می کرد در هر صورت هیچ عکس العملی نشان نداد.
راست اش من هم انتظار نداشتم که ماجرا اینجا تمام شود اما راننده باب هر گفت و گویی را میان ما بست و اجازه نداد که دریابم چه منطقی (چه فازی) باعث می شود که یک انسان به همه زنان و دختران اطراف اش فارغ از سن، پوشش و... اهانت کند! متاسفانه اجازه نداد...