افسانه درخت بامبو
مدیری را می شناختم که شرکتش را بسیار پر هزینه اداره می کرد. مثلا اگر احتیاج به این داشت که از محصولاتش عکاسی شود می رفت و کل وسایل یک آتلیه را می خرید٬ یا اگر قرار بود برای محصولات بسته ای تهیه شود گرانترین و بهترین را انتخاب می کرد. البته برای روش پر هزینه اش توجیه جالبی داشت. می گفت: یک سازمان مثل درخت بامبو است. تا ۵ سال زیر خاک می ماند و فقط آب می خورد اما ناگهان رشد می کند و بالا می رود. پس ما هم نباید عجله کنیم و در این مدتی که شرکت هنوز زیر خاک است باید تا می توانیم آن را آبیاری کنیم. هر چه امروز سرمایه بیشتری بگذاریم فردا نتیجه بهتری می گیریم. من اسم این استعاره را گذاشته بودم افسانه درخت بامبو. افسانه ای که فهم این مدیر از واقعیت را کاملا تحت تاثیر قرار داده بود.
افسانه ها از ابتدایی ترین روزهای زندگی بشر به ما انسان ها کمک کرده اند تا دنیای خود را بفهمیم. مثلا اگر این سوال برایمان پیش می آمد که آتش از کجا آمده می گفتیم هوشنگ شاه در حین شکار سنگی را پرتاب کرد که به سنگی دیگر خورد و از جرقه آن آتش درست شد. در هر فرهنگ افسانه هایی در مورد رعد و برق٬ خلقت جهان و … نیز وجود دارد که به فهم جهان کمک می کرده و حتی می کنند. شاید ما امروز کشف آتش را به هوشنگ نسبت ندهیم اما هر روز افسانه های جدیدی می سازیم و بر اساس آنها زندگی می کنیم.
مثلا در همین مدیریت و کارآفرینی این افسانه وجود دارد که موسسین شرکت های بزرگ امروزی از همان ابتدا اندیشه و هدف بزرگی داشته اند. یا اینکه رهبرانی کاریزماتیک برای سازمانشان بوده اند. اما پژوهش ها نشان می دهد در اکثر موارد نه تنها هیچ تصویر هیجان انگیزی وجود نداشته و هدف صرفا امرار معاش روزمره بوده است٬ که هیچ رهبری فرهمندی نیز در کار نبوده است و اصلا این فرهمند ها در بسیاری موارد به سازمان خود ضربه زده اند.
افسانه ها به درک استعاره ای ما از جهان کمک می کنند اما همیشه باید توجه داشت که افسانه اگرچه می تواند جنبه هایی از واقعیت را داشته باشد اما واقعیت نیست. واقعیت بسیار پیچیده تر از افسانه هاست. در زندگی روزمره بسیار این افسانه ها را شنیده ایم که پسرها اگر بروند سربازی مرد می شوند٫ ازدواج کنند درست می شوند٫ فرزندان انسان های فقیر موفق تر هستند٬ ثروتمند یا خودش دزد بوده یا پدرش٫ خانه داری فطرت زن است و … . اما اگر کمی هوشمندانه زندگی کنیم متوجه می شویم خیلی هم اینطور نیست.
واقعیت این است که تمام جنبه های ارتباطی و فرهنگی زندگی ما پر از افسانه است. افسانه هایی مثل درخت بامبو که نهایتا باعث ورشکست شدن آن شرکت شد.