مفتاح الشرف التواضع
چون یکی از برادرزاده های مرحوم صادق طباطبایی دوستم بود و پیش یکی از برادران آن مرحوم کلاس می روم، باید ختم آن مرحوم می رفتم. مراسم ختم در حسینیه شماره 2 جماران بود.
تا دلتان بخواهد صحنه های ناراحت کننده آنجا دیدم. از مردمی که با دیدن آدمهای مشهور رفتارهای ذلیلانه خلاف شأن انسانیت از خودشان نشان می دادند (مثل دست مالیدن به آنها یا خم شدن تا کمر و بوسیدن دست آنها) تا آدمهای متکبری که فکر کرده بودند به علت داشتن شهرت یا چند تا محافظ از بقیه انسان ها انسان ترند. اینقدر فضا بد بود که ده دقیقه ای بیشتر ننشستم و زود زدم بیرون.
اما موقع خروج صحنه ای را دیدم که حسابی کیفور شدم. در فضایی که هرکس در یک لانگ شات با امام عکس داشت می رفت روی صندلی می نشست و حسابی خودش را تحویل میگرفت، آقای دعایی کاملا عادی وسط جمعیت روی زمین نشسته بود و حتی زیر دست و پا بود. لذت بردم از اینهمه تواضع و فروتنی. قبلا هم چندین مرتبه این سنخ رفتار را از ایشان دیده بودم . حقیقتا ارادتم به این بزرگوار بیشتر شد