در ستایش اعتراف
قطعا یکی از سخت ترین لحظات زندگی لحظه ایست که بخواهیم به چیزی اعتراف کنیم حتی اشتباهات کوچکمان یا در برابر دیگران خیلی راحت بگوییم مقصر هستم و اشتباه کرده ام. فقط همین؛ اشتباه کردم. با این که خیلی ساده است اماهمین دو کلمه کنار هم خیلی سخت در دهانمان می چرخد، ولی سخت تر زمانی است که بی گناه باشید و مجبور باشید که اعتراف کنید، همچون گالیله که در دادگاه دستگاه کلیسا اعتراف کرد علیه اعتقاد و عقایدش و گفت: در هفتادمین سال زندگی ام در مقابل شما به زانو در آمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دست های خود لمس می کنم توبه کرده و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آن را مطرود و منفور می دانم (گالیله1633).
البته در تاریخ بودند کسانی چون اورهان پاموک (نویسنده ترک) و آریل دورفمن( نویسنده آرژانتینی) که تن به اعتراف ندادند و مقاومت کردند... .
اما اعتراف کنم یا نکنم مسئله این است!! ما در مورد اعتراف کردن حتی در زمانی که گناه کار هستیم هم احساس خوبی نداریم، شخصی که اعتراف نکرده و مقاومت کرده را قهرمان می دانیم و معترفین را ترسو و خائن. اما به راستی ایا در همه جا فردی که اعتراف می کند خائن است؟ چرا نباید اعتراف کنیم؟ اگر اشتباه کرده ایم که باید اعتراف کنیم تا این کژ راهه که ما در آن قدم گذاشته ایم درس عبرتی شود برای دیگران. و اگر اشتباهی مرتکب نشده ایم باز هم اعتراف کنیم چه اهمیتی دارد؟ وقتی با اعتراف می توانیم هزینه کمتری متحمل شویم چرا اعتراف نکنیم؟
حقیقت پنهان نمی ماند. زندگی از ما دفاع خواهد کرد زمانه ما را تنها نمی گذارد و تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد. ما را تبرئه می کند همچون ایساک بابل و گالیله. امروز کدام گالیله را باور می کنیم؟ گالیله قبل از دادگاه که می گفت زمین به دور خورشید می گردد و یا گالیله بعد از دادگاه را که گفت خورشید به دور زمین می چرخد؟ روشن است که ما حرف گالیله را در دادگاه باور نمی کنیم حتی اگر به همه مقدسات هزاران بار قسم خورده باشد. مثلا ایساک بابل در دادگاه گفت: اعتراف می کنم استالین عادل ترین رهبر دنیا و حکومت شوروی آزادترین کشور دنیاست. آیا با یک چنین اعترافی چهره استالین جنایتکار در برابر مردم و تاریخ تطهیر می شود؟ آیا انسان عاقل بعد از مشاهده اعتراف بابل به خونخوار بودن استالین و غیر دموکراتیک بودن نظام سوسیالیستی و اتحاد جماهیر شوروی شک می کند؟ پاسخ مشخص است.
اعتراف های این چنین تاریخ را تغییر نمی دهد. به قول آستوریاس نویسنده ی گواتمالایی که به دوست مبارز خود نوشت: از اینکه به چیزی که اعتقاد نداشتی اعتراف کردی ناراحت نباش... نگران حقیقت نباش آنها حریف حقیقت نمی شوند. نگران آزادی هم نباش زور آنها به آزادی هم نمی رسد... . آزادی هست آزادی شب نیست که نگران طلوع خورشید باشد. آزادی اسم انسان های این کره خاکی است. به تعداد همه مردم آزادی وجود دارد. اسم همه فرزندانت را بگذار آزادی تا اگر یکی را از تو گرفتند باز هم آزادی داشته باشی.
وقتی با یک اعتراف ساده می توان هزاران نفر را نجات داد آن وقت اگر مقاومت کنیم قهرمانیم؟ اگر خیر و صلاح جامعه در گرو اعتراف ماست آیا اعتراف نکردن خیانت نیست؟ بیاییم به جای این که نقش قهرمان ها را بازی کنیم فداکار بودن را تمرین کنیم.
پی نوشت: این یادداشت اولین بار در تابستان 88 نوشته و منتشر شده و امروز با کمی تغییر مجددا انتشار می یابد