الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۱۵۴ مطلب توسط «شرف‌الدین» ثبت شده است

تصور کنید که عده خیلی زیادی از مردم جمع شده اند و دارند سخت کار میکنند تا برای زن و بچه شان پول دربیاورند. حتی میراث خانوادگی شان را فروخته اند تا کمک خرجی باشد برای هزینه های معیشتشان. اغلبشان مشکلات عمیقی دارند که شاید لازم باشد سالها کار کنند تا بتوانند هزینه رفع آنها را بپردازند. اما در کنار همین مردم سختکوش، عده معدودی سرمستانه نشسته اند و مشغولند به خوشگذرانی و لهو و لعب. اسب طمعشان افسار پاره کرده و دائما دنبال لذتهای شدید و جدید هستند. این خوشگذرانی ها و بدمستی کردن ها هزینه دارد اما آنها علیرغم اینکه خودشان اندکی کار انجام میدهند اما به اندازه پولی که برای تفریحاتشان لازم دارند نیست. این جماعت خوشگذران برای تامین هزینه های عیش و نوششان دستشان را در جیب کارگران زحمت کش میکنند و به راحتی پولی که آنها به سختی به دست آورده اند را میگیرند و خرج شکم و زیر شکمشان میکنند.

 

این داستان خیالی بالا چندان هم خیالی نیست. بلکه داستان زندگی ما و برخی فوتبالیستهاست. آنهایی که روی کول بقیه میخواهند راه صد ساله را یک شبه بروند. جوانهای کم سن و سالی که در بیست و چند سالگی ماشینهای چند صد میلیونی سوار میشوند و به ریش کارگران حقوق نگرفته میخندند.

بیننا و بین الله، چرا باید یک جوان (که متاسفانه گاهی شاهد هستیم که اولیات اخلاق را هم رعایت نمیکنند) بابت یک شغل (هرچقدر هم که سخت باشد) چندین برابر عالی رتبه ترین مقامات کشور و متخصص ترین دانشمندان مملکت دستمزد بگیرد؟ واقعا چرا باید در رسانه های رسمی کشور این افراد به عنوان الگو معرفی شوند و جزییات زندگی آنها در خبرگزاری ها رسانه ای شود؟

 

اصلا برویم عقب تر. ببنیم کلا فوتبال حرفه ای در کشور برای ما چه عواید و منافعی دارد و هزینه هایش چقدر است؟ منافع مادی و معنوی فوتبال حرفه ای را بگذاریم در یک کفه ترازو و هزینه های مادی و معنوی را بگذاریم در کفه دیگر. کدامیک سنگینی میکند؟ حتی میشود از منظر عدالت اجتماعی نگاه کرد: درآمد حاصل از فوتبال به جیب چند نفر میرود و هزینه هایش از جیب چندنفر پرداخت میشود؟ آیا اصلا بویی از عدالت اجتماعی از هزاران کیلومتری این فوتبال به مشام میرسد؟ تازه بحث فسادهای مالی گسترده و دلال بازی ها هم به کنار.

 

وقتی خرج فوتبال از بیت المال است و مدیران زحمتی برای کسب درآمد نکشیده اند، خاصه خرجی های حضرات هم گل میکند. برای برگزاری اردو به جای شهرهای داخلی، به سوییس میروند و راه به راه جشنهای بی مزه و بی فایده چند صد میلیونی برگزار میکنند. مسئولین و بازیکنان هر روز یک افتضاح خلق میکنند و از جیب مردم به نهادهای بین المللی جریمه پرداخت میکنند و به ریش مردم خنده که نه، قهقهه میزنند. میدانید اگر یک صدم همین هزینه ها برای ورزش همگانی صرف میشد، چقدر در سلامت جامعه و کاهش هزینه های درمانی و بیمه ای صرفه جویی میشد؟

 

القصه اینکه یا باید فوتبال حرفه ای با وضع موجود کاملا برچیده شود (که متاسفانه عملا نشدنی است) یا باید دست فوتبال را از جیب بیت المال درآورد و مانند هر کار تجاری دیگری به بخش خصوصی واگذار کرد تا سود و زیانش از جیب مالک باشد. اگر سود کرد که نوش جانش و اگر ضرر کرد بگردد و ریشه مشکل را پیدا کند و رفع کند.

 

۳ نظر ۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۲
شرف‌الدین

آدام اسمیت که به عنوان بنیان گذار علم اقتصاد شناخته میشود، نظریه مشهوری دارد به نام "دستان نامرئی". اسمیت خودش اشاره مستقیمی به قانون عرضه و تقاضا نداشت اما آیندگان از نظریه اسمیت استفاده کردند و گفتند که عرضه و تقاضا میتوانند طی یک فرایند تعاملی به تعادل برسند. خریدار از طریق تقاضا به فروشنده تفهیم میکند که چه چیزی میخواهد که او همان را تولید کند.

 

اوایل تاسیس دانشگاه در ایران، فقط دانشگاه دولتی بود و رفته رفته به تعداد دانشگاه های دولتی افزوده شد. بعد از انقلاب این احساس به وجود آمد که تعداد داوطلبین ورود به دانشگاه، بیش از ظرفیت دانشگاه های دولتی است و از سوی دیگر دولت آنقدر بودجه ندارد که بخواهد برای تمام متقاضیان امکان تحصیلات رایگان فراهم کند. به ابتکار مرحوم هاشمی دانشگاه آزاد تاسیس شد. از آنجا که داوطلبین همگی امکان مهاجرت تحصیلی به تهران و شهرهای بزرگ را نداشتند و ترجیح میدادند در شهرهای خود ادامه تحصیل دهند، کم کم شعب دانشگاه آزاد به داخل شهرهای کوچکتر کشیده شد.

برخی افراد (که اغلبشان کارمند بودند) علاقه مند به ادامه تحصیلات و اخذ مدرک شدند ولی نمیتوانستند کارشان را رها کنند. نظام آموزش عالی برای این نیاز جدید اقدام به تاسیس دانشگاه های پیام نور کرد تا کلاسها روزهای پنجشنبه و جمعه تشکیل شود و کارمندان هم بتوانند شرکت کنند.

برخی عزیزان که در طول هفته شدید کار میکردند و نمیتوانستند آخر هفته دل از خانواده جدا کنند و به دانشگاه بروند، اعلام کردند که حتی آخر هفته هم نمیخواهند به دانشگاه بروند اما خواهان مدرک دانشگاهی هستند. آموزش عالی هم سریع اقدام به پاسخگویی کرده و دانشگاه هایی غیرحضوری تاسیس کرد تا این نیاز عزیران نیز برطرف شود.

برخی عزیزان حتی حوصله شرکت در کنکور را نداشتند و از کیک و ساندیس جلسه کنکور هم گذشتند و آموزش عالی در جواب این فداکاری دانشگاه های بدون کنکور را راه اندازی کرد.

چندی بعد برخی دوستان (که اغلب هم مدیران دولتی بودند و جیبهایشان پر از پول) اعلام کردند که ما نمیتوانیم در دانشگاه دولتی قبول شویم و از سوی دیگر یک "آقای دکتر" هم در ابتدای اسممان احتیاج داریم اما خب نمیشود که کارمند زیر دست ما از دانشگاه خوش نام دولتی مدرک گرفته باشد و ما از دانشگاه آزاد و پیام نور و علمی کاربردی. باز هم نظام آموزش عالی به پاسخگویی این نیاز بازار پرداخت و پردیسهایی در دانشگاه های دولتی ایجاد کرد که دانشجوی عزیز با پرداخت حدود 80 میلیون تومان مدرک دکتری اش را بگیرد و بالای مدرک هم عنوان "دانشگاه تهران" و "دانشگاه شهید بهشتی" و غیره درج شده باشد.

 

و ظاهرا این قصه پر غصه عرضه و تقاضا در نظام آموزش عالی ادامه دارد. آموزش عالی ایران به هر ناز و نیاز بازار پر حرارت مدرک گرایی پاسخ میدهد و نتیجه آن میشود عده ای مدرک به دست متوقع بی سواد که نه استاد با سواد دیده اند و نه درس درست و حسابی خوانده اند و نه حتی پایان نامه ها و رساله هایشان را خودشان نوشته اند. اینها با با عناوین پر طمطراق دنبال یک پست و سِمت عالی میگردند و کوچکی نکرده دنبال بزرگی کردن هستند.

مشکل دیگر این اینجاست که آموزش عالی ما نه بر اساس نیاز کشور، که بر اساس ذائقه مردم دانشجو جذب کرده. به عبارت دیگر آموزش عالی فارغ از اینکه بیاندیشد که در حال حاضر کشور به چه حرفه ها و مشاغلی نیاز دارد، صرفا روی تقاضای اجتماعی تمرکز کرده و رشته های محبوب را در دسترس متقاضیان قرار داده. متقاضیانی که بعد از فارغ التحصیلی طبیعتا شغلی ندارند و تبدیل میشوند به پرمدعاهای بیکار  همیشه ناراضی و ناراحت.

بهتر بود به جای این همه ریخت و پاش در آموزش عالی، بپردازیم به آن تعداد کثیر بازماندگان از تحصیلات ابتدایی. پژوهشهایی که در مورد سرمایه انسانی و اقتصاد آموزش و پرورش انجام شده بیان کننده این است که آنچه در رشد اقتصادی تاثیر دارد، آموزشهای ابتدایی است.  آموزشهای دانشگاهی بیشتر برای خود شخص بازده دارد و نه اجتماع.

النهایه برای بهتر شدن اوضاع کشور چاره ای نیست جز برخورد عقلانی با تب شدید مدرک گرایی و تمرکز و هدایت سرمایه ها به خیل کثیر بازماندگان از تحصیلات ابتدایی

 

۳ نظر ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۰:۴۶
شرف‌الدین

عید غدیر امسال شاهد ظهور یک آیین جدید شیعی بودیم به نام "پیاده روی غدیر" که پس از برگزاری این مراسم و دور شدن از شور و حرارت آن ایام فرصت مناسبی پدید آمده که به بررسی آن بپردازیم. این مراسم در قم از حرم حضرت معصومه -سلام الله علیها- تا مسجد جمکران برگزار شد و ظاهرا در همین سال اول به شهرهای دیگر (مانند مشهد) هم سرایت کرده است. یکی از نتایج سهولت ارتباطات همین الگو گرفتن ها و یکسان شدن مناسک و آیین هاست. درگذشته هرنقطه از ایران یک آیین مذهبی ویژه خودش را داشت که گاهی با شهر همسایه خود کاملا فرق داشت اما این روزها شاهد شبیه شدن مناسک شهرها و حتی کشورها هستیم.

هرچند این سالها با رشد فزاینده خلق آیینهای بدیع سوگواری  روبرو بودیم، اما پیاده روی غدیر دو تفاوت مهم داشت. اولا آیینی برای شادی است و نه سوگواری که خود میتواند فتح بابی برای ایجاد مناسک جدید شادی های مذهبی باشد، ثانیا در رابطه با یکی از نقاط افتراق شیعه و اهل سنت است و برخلاف پیاده روی اربعین قاعدتا شاهد همراهی اهل سنت در این مراسم نخواهیم بود.

 

استقراء سالهای اخیر نشان میدهد مناسک جدید التاسیس هرسال پررنگ تر میشوند و به سایر شهرها نیز سرایت میکنند. ده سال پیش چه کسی گمان میکرد پیاده روی اربعین تا این حد گسترش پیدا کند؟ مراسم سه سالگان حسینی که الان در چند کشور جهان برگزار میشود، ده سال پیش حتی وجود خارجی نداشت.

 

زمانی که مدیر کانال "نامه های حوزوی" یادداشتی با عنوان "برساخته های کنونی-مقدسات بعدی" نوشت (https://t.me/namehayehawzavi/3506)  و در آن اشاره کرد که آنچه امروز با دست خودمان به مناسک اضافه میکنیم احتمالا طی چند سال آینده تبدیل به هویت دینداری و تشیع میشود، عده ای از دوستان سخن به انتقاد گشودند. انتقاداتی که به زعم این حقیر یا ناشی از بدفهمی مطلب اصلی بود یا ناشی از نگرش فقهی محض به یک مفهوم دینی-اجتماعی ذوابعاد.

یکی از عزیزان نگاه فقهی محض به بدعت داشته و مدعی میشود که چون مسلمانان این مراسمات را به قصد ورود در دین انجام نمیدهند پس بدعت نیست اما چه کسی است که نداند منظور از بدعت، بدعت فقهی نیست. بلکه آن چیزی است که بدون پشتوانه روایی می آید و تبدیل به عرف مسلم می شود. امروزه کدام عالمی میتواند بر روی منبر عمومی بگوید که شهادت ثالثه جزو اذان نیست؟ اگرچه هیچکس شهادت ثالثه را به قصد ورود نمیگوید اما کیست که نداند این فراز جزو اذان مردم شده است؟

این استاد بزرگوار در جای دیگری دفاع از پیاده روی غدیر را  دفاع از شعائر میداند اما به راستی کدام شیعه دلسوزی است که مخالف شعائر الهی باشد؟ اما سوال اصلی این است که  مرز خلق شعائر تا کجاست؟ آیا هر چند نفری میتوانند با کمک بودجه دولتی و تبلیغات گسترده برای خود شعائر الله خلق کنند؟ اگر چنین مجوزی را صادر کنیم، میتوانیم به نتایج آن هم پایبند باشیم؟

 

عزیز دیگری برای دفاع از پیاده روی غدیر، اهمیت غدیر برای شیعیان را گوشزد نموده است. اما واقعا بیان اهمیت غدیر نیازمند ایجاد مناسک جدید است؟ پیاده روی مردم در روز غدیر، مردم را غدیری تر و علوی تر میکند؟ برای بیان اهمیت غدیر چه کاری جایز و چه کاری غیرجایز است؟ آیا میتوان چک سفید امضایی برای تولید آیینهای جدید در راستای زنده نگاه داشتن غدیر داد؟

....

جانِ کلام این است که خلق مناسک جدید، جاده ایست  بی انتها که طبق مشاهدات و تجربیات، این مناسک جدیدالتاسیس بعد از مدتی چنان قدرت میگیرند که تبدیل به متن دین میشوند. امروزه که ما درباره پیاده روی غدیر و شیرخوارگان حسینی صحبت میکنیم، مثالمان برای عزاداری ایده آل، سینه زنی است. در صورتی که همین سینه زنی به روش رایج (که عده دایره وار یا خطی بایستند و مطابق با ریتم شعر به سینه خود بزنند) خود شیوه ایست که روزی خلق شده و امروز جزو بدیهیات عزاداری به شمار میرود. وقتی با چشم خودمان در این چند سال اخیر پررنگ شدن پیاده روی اربعین را می بینیم، چرا باید نسبت به پررنگ شدن پیاده روی غدیر استبعاد کنیم؟

آنچه نسبت به آن تحذیر میشود، نه شعائرالله است و نه اهمیت غدیر. بلکه رشد بیش از حد مناسک پر زرق و برق است. مناسکی که رفته رفته جان مایه دین را به حاشیه برده اند. مناسکی که خدای ناکرده روزی ما را شبیه شیعیان حیدرآباد هند میکند. شیعیانی پر حرارت در مناسک و خالی از محتوا

۷ نظر ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۷
شرف‌الدین

یکی از آداب عید غدیر که مرسوم شده این است که در روز عید غدیر، مردم به دیدن سادات میروند و به آنها تبریک میگویند و سادات هم اگر به اجداد اهل جودشان رفته باشند به آنها عیدی می دهند.

اما واقعا نسبتی بین سادات و غدیر هست؟  در غدیر چه اتفاقی افتاد؟

 

مطابق با دیدگاه مشهور شیعه، در روز غدیر علی ابن ابیطالب -علیه الاسلام-  که قبلا هم به عنوان جانشین پیامبر انتخاب و اعلام شده بود، به دستور خداوند به صورت عمومی و در اجتماع بزرگ مسلمین به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر به مردم معرفی شد. در اینجا اصلا بحثی از سیادت نیست و صرفا بحث حکومت و ولایت سیاسی است. سیادت پیش از غدیر هم تثبیت شده بود و احکام خاص آن هم بیان شده بود. پس اساسا هیچ نسبتی بین غدیر و سادات وجود ندارد و این رسمی که در کشور رایج است هیچ مبنایی ندارد

اگر هم قرار باشد غدیر را به کسی تبریک بگوییم، باید به فقها تبریک بگوییم!! :))

 

عید همگی مبارک

 

۲ نظر ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۲
شرف‌الدین

وارد اتاق شدیم متوجه شدم دستشویی شیلنگ آب نداره. رفتم به سمت لابی که بپرسم همه اتاقها اینجوریه؟ توی آسانسور یک خانم ایرانی دیدم. گفتم دستشویی اتاق شما هم شیلنگ آب نداره؟ چشمهاش گرد شد و با حالت تعجب یک نگاه زعفرانیه ای اندر عبدل آبادی به من کرد و گفت: شیلنگ آب؟!؟!؟! معلومه که نه!

من کاملا متحیر ومبهوت مونده بودم که از کی تا حالا ماتحت نَشسته بودن هم به آداب باکلاسی اضافه شده که ایشون اینقدر با تبختر و افاده خودش رو جزو کسانی میدونست که اصلا انگار اسم شیلنگ آب هم به گوششون نخورده!

به نظرم این ماجرا ماکتی برای سایر رفتارهای برخی هموطنانم در خارج از کشور بود.

اونایی که لبخند به لب، زنهاشون رو میبرند استخر مختلط و به بی غیرتیشون می نازند؛

اونایی که میرند دیسکو و توی شهوت غرق میشند و به تقرب به بُعد حیوانی افتخار میکنند؛

اونایی که با افتخار مشروب میخورند و به لایعقل شدنشون مباهات میکنند؛

اونایی که دیگه لهجه و لغات فارسی یادشون نمیاد و به کم حافظگی شون فخر میفروشند؛

اونایی که با مسخره کردن ایرانی ها به لجن مال کردن هموطنانشون تفاخر میکنند

۰ نظر ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۲
شرف‌الدین

 اگر قرار است مردمسالاری دینی محقق شود و امورات کشور بر مبنای نظر اکثریت اداره شود، قاعدتا آنهایی که به مناصب گمارده میشوند هم باید همسو و همدل با نظر اکثریت باشند. نمیتوان برای امور ملی کسانی را بر سر کار گمارد که کاملا در جبهه مقابل اکثریت ایستاده اند و دل در گروی بازندگان انتخابات دارند.

اینکه اعضای شورای نگهبان، فرماندهان ارشد نظامی، ریاست رسانه ملی، مسئولین قضایی، ائمه جمعه و غیره و غیره را از بین کسانی انتخاب کنیم که صراحتا مخالف نظر اکثریت هستند، نوعی بی اعتنایی عملی به مردم سالاری است. قاعدتا انتصابات اصلی باید همسو با اراده اکثریت باشد و صد البته مخالفین نیز باید به میزان وزن سیاسی خود مناصب را در اختیار بگیرند که این خود یکی از ارکان مهم مردم سالاری است.

 

 

 

برای پیگیری راحتتر وبلاگ و امکان به اشتراک گذاشتن مطالب، کانال وبلاگ را دنبال نمایید.

۳ نظر ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۷
شرف‌الدین

یکبار با یک خانم درباره حجاب صحبت میکردیم. ایشان شدیدا طرفدار آزادی حجاب بود. از دلایلش که میپرسیدم میگفت: «حجاب داشتن خیلی دشواری دارد. آسایش را سلب میکند، در هوای گرم اذیت میشوی، خسته ات میکند، دائم باید حواست باشد که روسری ات نیفتد، تحرکت را کم میکند، پر هزینه است، » و غیره.

گفتم حالا که مانتو و روسری اینقدر برایت سختی دارد، چرا دوباره خودت سخت ترش میکنی؟ به فرض که روسری سرکردن برایت سخت است و چابکی ات را میگیرد، خب چرا با آرایش غلیظ، مدل مویی که درست کردنش زمان بر است، ناخنهای بلند، لباسهای تنگ و کفش پاشنه بلند خودت اینهمه سختی به سختی حجاب اضافه میکنی؟ مطمئنی مشکلت فقط سختی ها و هزینه حجاب است؟

 

به نظرم مرحوم پروفسور مریم میرزاخانی، علاوه بر موفقیتهای فراوان و توانایی های زیادش برای مورد الگو واقع شدن، برای نداشتن حجاب هم یک الگوی خوب بود. کسی که هرچند حجاب سر نداشت، اما نه آرایش تندی داشت و نه لباس بازی میپوشید. اگر برداشتن حجاب اجباری منتهی به حجابهایی شبیه خانم میرزاخانی شود، من (جدای از بحث شرعی اش) طرفدار آزادی حجاب هستم.

با وضع موجود اگر خانمهای ما از حجاب اجباری آزاد شوند، بیش از اینکه شبیه مریم میرزاخانی شوند، شبیه مدلها و بازیگران فیلمهای کذا میشوند و این خودش باعث تقویت نگاه ابزاری به زن است و در تغایر با شعارهایی که خانمهای طرفدار برابری میدهند.

۱۰ نظر ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
شرف‌الدین

مشهور است که زمان جنگ اگر کسی میخواست مثلا یک شیشه شیر بخرد، فروشنده میگفت حتما باید کره هم بخری و الا شیر هم نمیفروشیم.

حالا حکایت دوستان سپاهی ما هم همین شده. وقتی گفته می شود که لطفا از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر، اندیشه و غیره خارج شوید، سریع میگویند که ما توان موشکی کشور را بالا برده ایم و با داعش مبارزه میکنیم و توانمندی های نظامی ما باعث جلوگیری از جنگ شده. خب بله، اینها درست و دستتان را هم بابت این کارها میبوسیم اما این کارها ارتباطی با ساختن پل و تاسیس بانک و واردات مواد غذایی و حضور حداکثری در صنعت نفت و ساخت برج و پاساژ و در دست گرفتن مخابرات و غیره و غیره ندارد. واضح است که اگر کسی به سپاه انتقاد میکند از این منظر است و لازم نیست که دوستان خودشان را بزنند به آن راه و مظلوم نمایی کنند. حرف خیلی ساده است: سپاه باید صرفا فعالیتهای نظامی کند و وارد سیاست و اقتصاد و سایر عرصه های غیرمرتبط نشود. قطعا این سپاه بسیار هم محبوب خواهد بود مثل سپاه زمان جنگ

 

برای پیگیری راحتتر وبلاگ و امکان به اشتراک گذاشتن مطالب، کانال وبلاگ را دنبال نمایید.

۴ نظر ۱۲ تیر ۹۶ ، ۲۰:۳۸
شرف‌الدین

دو موضوع را باید از یکدیگر جدا کنیم: یکی آغاز و پایان ماه رمضان و مساله استهلال, و دیگری شب قدر.

اینکه مبنای شروع و پایان ماه چیست و ملاک رویت ماه چشم مسلح است یا غیرمسلح و یا اینکه افق مشترک داریم یا افقهای متفاوت, مساله ای فقهی است و هرکس میتواند یکی از این مبانی را بپذیرد یا از مجتهدی که به او اعتماد دارد تقلید کند. هرکس هم به وظیفه اش عمل کند عندالله حجت دارد ولو اینکه دیرتر از دیگری روزه بگیرد یا زودتر از دیگران عید فطر را احراز  کند و روزه نگیرد.

اما مساله شب قدر یک حقیقت است و ربطی به نظر فقهی دیگران ندارد. شب قدر یک شب است و اساسا ارتباطی ندارد که طبق نظر چه کسی عمل شود. اینکه مثلا بگوییم شب قدر مقلدین فلان مرجع شب شنبه است و شب قدر
مقلدین آن مرجع شب یکشنبه است حرف اشتباهی است و اساسا شب قدری ربطی به نظر فقها ندارد. همچنین اینکه مثلا گفته شود شب قدر مردم ایران و عراق با یکدیگر تفاوت دارد هم حرف نادرستی است.

لذا این عرف رایج که هرکسی صرفا طبق مبنای مرجع خودش شب قدر میگیرد عرف غلطی است. ما نمیدانیم در عالم واقع کدام نظر فقهی برای استهلال صحیح است فلذا نمیتوانیم شب قدر را دقیق تشخیص دهیم. لذا با توجه به عظمت شب قدر و فضیلت بی حد و اندازه اش, چاره ای نیست جز اینکه احتیاط کنیم و طبق هردومبنای فقهی اعمال شب قدر را انجام دهیم.
حتی اگر حوصله و توان نداریم که 6شب را به عنوان شب قدر درنظر بگیریم, حداقل شب بیست و سوم (که محتمل ترین شب است) را طبق هر دو مبنا احیا بگیریم و اعمال آن را به جا آوریم.


پ.ن: امسال اگر بخواهیم احتیاط کنیم, علاوه بر تقویم اصلی, باید فردایش را هم احیا بگیریم

۵ نظر ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۱
شرف‌الدین

مثلا مقدمه:

1-ممکن است کسی از شخص احسان علیخانی خوشش نیاید. مثلا با اخلاق یا قیافه اش حال نکند! من اصلا با این بُعد قضیه کاری ندارم. اما میخواهم از برنامه ماه عسل دفاع کنم. برنامه ای که اگرچه علیخانی تهیه کنندگی و  اجرا میکند اما ربطی به شخصیت خودش ندارد. مثلا همین آدم برنامه سه ستاره را تهیه و اجرا میکند اما من اصلا خوشم نمیاید. پس بحث راجع به احسان علیخانی نیست، راجع به برنامه ماه عسل است.

2-دفاع از ماه عسل به معنای دفاع از تک تک برنامه ها و همه مهمانهایش نیست.

3- قبول دارم که برنامه هایی که راجع به مستضعفین است گاهی بد اجرا میشود و به کرامت آنها خدشه میشود. 

 

و اما بعد

الان مهمترین برنامه های گفتگو محور تلویزیون که حالت شوی تلویزیونی دارند "خندوانه" و "دورهمی" هستند. مهمانان این برنامه ها (به خصوص دورهمی) یا بازیگران اند، یا خواننده ها و یا فوتبالیست ها. آدمهایی که گاهی در حیطه فعالیت خودشان درجه چندم محسوب میشوند و اغلب خوشیفتگی و خود مهم پنداری کاذب دارند. این برنامه ها هم بسیار به خوشیفتگی و خود مهم پنداری این افراد کمک میکند. این برنامه ها دچار سلبریتی زدگی احمقانه ای شده اند که نتیجه اش صرفا باد کردن و برجسته کردن آدمهایی هست که فوق العاده معمولی و بی اهمیت اند.

کاری که ماه عسل کرد این بود که مهمانهایش را از بین مردمی انتخاب کرد که هیچ جا دیده نمیشوند. افرادی که قهرمانهای واقعی هستند و گاهی یک موی سرشان به کل ایل و تبار مهمانهای دورهمی و خندوانه می ارزد. ماه عسل نشان داد که میشود قصه های مردم را طوری دید و روایت کرد که علاوه بر مفید بودن، در اوج جذابیت باشد. ماه عسل ثابت کرد که میشود از راحت طلبیِ دعوت از آدمهای مشهور عبور کرد و با کمی زحمت و برنامه ریزی افرادی را پیدا کرد که داستانهای جذاب دارند و در هیچ تریبونی جایگاه ندارند. ماه عسل  نشان داد که بین همه ما ماجراهایی وجود دارد که کسی به آنها توجه نمیکند اما مهم و جذاب هستند.

اینکه فلان بازیگر آشپزی بلد است یا نه، فلان خواننده وقتی حوصله اش سر می رود چه کار میکند، فلان فوتبالیست احساس خوشبختی میکند یا نه؛ هیچ ربطی و هیچ فایده برای هیچکس ندارد. تنها به آن فرد این توهم را میدهد که جزئی ترین مسائل زندگی اش برای دیگران مهمراست.  ماه عسل  از این جفتگیات و خزعبلات عبور کرده و رفته است سراغ مردمی که بودجه صداوسیما رو میدهند اما هیچ جایگاهی در صداوسیما ندارند.

دم همه شان گرم و خدا قوت

۶ نظر ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۳
شرف‌الدین