نقل می کنند یکی از اساتید (که بنده خدا چهره غیرزیبایی هم داشته)به دانشجوهای ترم اول-دوم گفته بوده شما الان تو سنی هستید که یک سری هورمونها در بدنتون ترشح میشه که با دیدن خیلی ها عاشقشون میشید. اگر زیاد ترشح بشه حتی ممکنه عاشق من هم بشید!! لذا نباید خیلی جدی گرفت قضیه رو!
این روزها که خرس ها و کادوهای ولنتاین رو می دیدم یاد این جمله افتادم. به نظرم عشق چیز مزخرفیه به این خاطر که اصالتی نداره. یکدفعه گُر می گیره و یکدفعه هم خاموش میشه و معمولا منشا منطقی هم نداره. حتی ممکنه بدون شناخت باشه و از یک نگاه یا صدا شکل بگیره. خیلی ها وقتی یاد عشق و عاشقی قدیشمون و رفتارهاشون میفتند خنده شون میگیره!
چند وقت پیش دیدم یکی از این وبلاگهای هواداران احسان علیخانی یک پست گذاشته بود با عنوان "بیایید به جای عاشق بودن فقط هوادار باشیم" و توضیح داده بود که این عشق برای ما نفعی نداره و فقط خود ما اذیت میشیم. یکی هم براش کامنت گذاشته بود که «من روزی چند بار میام این مطلبت رو میخونم. راست میگی. من به خاطر احسان جلوی پدر و مادر و همه خانواده ام وایسادم اما اون اصلا من رو نمیشناسه»!
من مطمئنم این آدمها چند سال دیگه قاه قاه به این رفتارهای خودشون میخندد! (دقت کردید اکثر مدیران وبلاگهای هواداری از خواننده ها و بازیگرها و فوتبالیست ها دخترهای دبیرستانی اند؟!)
به نظر من اون چیزی که اصالت داره محبته. محبت معمولا از روی شناخت شروع میشه و به تدریج شکل میگیره و مرور زمان هم مستحکم ترش میکنه. رفتارهای محبت آمیز هم منطقی تر و حساب شده تر هستند.