الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

زن و زندگی زنجیر نیست

جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۶ ب.ظ

بارها از زبان افرادی که در نبرد (جهاد) مسلحانه شرکت کرده اند شنیده ایم که در میدان مبارزه باید دل از همه چیز برید. مبارزی که دلش پیش خانواده و زن و بچه باشد همیشه دو دل است و مبازر حقیقی یک دل است. یک دل دارد و آن هم در میدان مبارزه است. وقتی که این حرف را بپذیریم زن و زندگی می شود پابند، پابندی که چه در جهاد و چه در هرجای دیگری که نیازمند شجاعت است انسان را زمین گیر می کند. اگر شرکت در جهاد مسلحانه یک فضیلت و تشکیل زندگی مشترک نیز یک فضیلت دینی باشد، بر اساس دیدگاهی که گفته شد، این دو فضیلت در مقابل یکدیگر قرار می گیرند.

 

اما من در زندگی شخصی ام متوجه شدم اصلا اینطور نیست. اتفاقا هرچه دل در گرو خانواده و زندگی داشته باشی پایت قرص تر می شود. مگر می شود کسی عاشق همسرش باشد و بداند که یک لحظه خوش بودن با همسر چه قدر شیرین است اما در خانه بنشیند و تحمل کند که خطری این خوشی را تهدید کند؟؟؟؟ مگر می شود کسی فرزند داشته باشد و بداند که پدر و مادر چه قدر فرزندشان را دوست دارند و ببیند در همین نزدیکی مردمی هر روز باید بین تیر و خمپاره و بچه هایشان سپر شوند تا شاید این بچه طلوع فردا را ببیند و آرام بنشیند؟؟

 

باور کنید نمی شود. عشق به زندگی درکت از اینکه چرا باید بروی را عمیق تر می کند و جنگیدنت را اخلاقی تر. جنگیدن انسانی که عاشق زندگی است فرق می کند با کسی که عاشق کشتن و کشته شدن است. بارها به این که چه چیزی می تواند دلیل جنگیدن و حضور در یک مبارزه مسلحانه باشد فکر کرده ام. تنها دلیلی که به آن رسیده ام خود زندگی است. تنها برای زندگی و آرامش انسان ها باید جنگید و نه هیچ چیز دیگری.

 

پ.ن۱: هرچند شواهد تجربی خلاف این که گفتم را نشان می دهد اما حداقل برای شخص من همینطور است که گفتم.

 

 

پ.ن۲: آنجایی که گفتم فقط برای آرامش و زندگی باید جنگید این دو شرط را هم اضافه بفرمایید که ۱- اطمینان نسبی داشته باشیم که راهی جز جنگ وجود ندارد و ۲- جنگ شرایط نسبتا بهتری را فراهم می کند.

 

۹۵/۱۰/۱۷
سراج الدین

نظرات  (۳)

سلام. ممنون 
سلام، 

همه اش بر اساس همان دو شرط است!
پاسخ:
سلام

بله اون دو شرط خیلی مهم هستن و بدون اطمینان از اونها هیچ کاری نباید کرد
سلام
این پست شما خیلی جالب بود. من هم همیشه دقیقا همین نگرش رو نسبت به جنگ و جنگیدن داشتم و حتی به عنوان یکی از موجودات مونث با اتکا به این فلسفه به جنگیدن ( در عرصه های مختلف زندگی ) فکر میکنم. نکته جالبتر این بود که هیچ وقت نمیتونستم ارتباط و درک ذهنی با افرادی که " چه بکشند و چه کشته شوند پیروزند " برقرار کنم و دلیلشم درک نمیکردم. این پست  خیلی خوب بود.
پاسخ:
 سلام
خیلی خوشحالم که پسندیدید
ما پسرهای دهه شصتی همیشه یه حس رفتن به جبهه تومون هست. به همین خاطر معمولا به جنگیدن فکر می کنیم. بخاطر همین برای من همیشه این سئواله که چرا باید جنگید و چه دلیلی میتونه جنگیدن رو توجیه کنه؟؟؟
تنها دلیل موجه همینیه که اینجا گفتم
به نظرم حالا که شما هم با این نگاه همدلی دارید فیلم مزرعه پدری ملاقلی پور مرحوم رو ببینید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی