الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸۸ مطلب توسط «سراج الدین» ثبت شده است

پان ترکیسم، کنش یا واکنش (۱)

ریشه های ایرانی پانترکسیم

 

امتحانات کلاس سوم ابتدایی تازه تمام شده بود که پدر من را برد روستای پدری و تمام سه ماه تابستان من در کوه و کمر گذشت. همانجا بود که من ترکی را یادگرفتم. مادر من فارس بود و تا آن روز حتی یک کلمه هم ترکی بلد نبودم. در واقع همانطور که خاندان برمکی فرزندان خود را از بغداد به خراسان می فرستادند تا تربیت ایرانی شوند، پدر من نیز تصمیم گرفت من را به روستای ترک زبان خود بفرستد.

آن سال ها مردم و مخصوصا بچه مدرسه ای ها خجالت می کشیدند بگویند ترک هستند. از بس که توهین به ترک زبان ها عادی شده بود. مادرم اما به ما یاد داده بود به هر آنچه هستیم افتخار کنیم. قصد خاطره تعریف کردن ندارم. این ها را گفتم تا اگر در سری یادداشت هایی که با عنوان "پانترکیسم، کنش یا واکنش" منتشر می کنم، حرفی به ترک زبان ها زدم،بدانند که خود من یک ترک از آب گذشته ام. 

پانترکیسم در قالب نژاد پرستی چندان چیز عجیبی در ایران نیست. مردم ایران مردمی نژادپرست اند. به هر خارجی ای که تنها چند روزی با ایرانی ها بوده باشد بگویی ایرانی ها چگونه مردمی هستند حتما به این نژاد پرستی اشاره می کند. ایرانی ابتدا ایرانی را سرور عالم می دانند و بعد که وارد ایران می شود نژاد خودش را برتر می داند و بعد در داخل نژاد خود به دنبال دسته بندی می گردد و دسته خود را از دیگران برتر می داند و بعد اهالی شهر خود را بر روستاهای اطراف و بعد در داخل شهر محله ها را رتبه بندی می کند و وقتی واد محله می شود خانواده ها را و بعد در درون خانواده، خود را از همه بهتر می داند و آن را می پرستد.

حتی ادراک ایرانی ها از یکدیگر به شدت تابع قومیت است. ایرانی ها اقوام مختلف را در کلیشه های مشخصی تعریف می کنند و حتی در موقع ازدواج نیز از همین کلیشه ها برای شناخت یکدیگر استفاده می کنند.

این نژاد پرستی ایرانی اگر چه در بین قومیت های مختلف و در طول زمان پویایی داشته و دارد اما ویژگی فراگیر و عمیقی است، ایرانی اهمیت ویژه ای برای عنصر قومیت قائل است. پانترکیسم به نوعی و تا اندازه ای با توجه به همین ویژگی قابل تبیین است. یعنی در یک جامعه نژاد پرست، نژاد پرست تر شدن بخشی از مردم چندان دور از انتظار نیست. اما اینکه چرا این نژادپرستی در میان برخی آذری ها اینقدر پررنگ شده است، موضوعی است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت.

پ.ن: این که گفتم ایرانی نژادپرست است به این معنی نیست که نژاد پرستی ایرانی مشابه همان نژاد پرستی سیاه و سفید در آمریکا یا آفریقای جنوبی است. نه  اینطور نیست. اگرچه به هردو اینها و خیلی رفتارهای مشابه در سطح جهان نژادپرستی می گوییم اما هرکدام اینها با هم تفاوت ماهوی جدی دارند. نژاد پرستی ایرانی هم به لحاظ شدت و هم به لحاظ شکل رفتاری که به خود می گیرد نوع منحصر به فردی است. 

۲ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۲۲
سراج الدین

ازدواج و رسیدن به خدا


سلام پسر عزیزم

شاید تا روزی که این نامه را می خوانی بارها شنیده باشی که هدف از ازدواج تکامل و رسیدن به خداست. در جامعه مذهبی ما هرجا از غایت و هدف بسیاری از امور اجتماعی سوال کنی احتمالا همین جواب را خواهی شنید. و البته معمولا متوجه نمیشوی معنی این تکامل و رسیدن به خدا چیست، و اصلا چه ربطی بین ازدواج و رسیدن به خدا وجود دارد.

اما پسرم به نظر من آنهایی که این جواب را می دهند راست می گویند، هرچند ممکن است خودشان معنی دقیق حرفشان را نفهمند. اگر مثل چیزی شدن را پیدا کردن صفت های آن پدیده بدانیم، در یک رابطه و ازدواج درست انسان ها صفت های خدایی پیدا می کنند. وقتی که ازدواج می کنی و با کاستی های همسرت  روبرو می شوی و علی رغم این کاستی ها او را دوست می داری تو شبیه خداوند بودن را تمرین می کنی و رحمان و رحیم می شوی.

 وقتی در یک رابطه سالم کمک می کنی تا همسرت به آنچه دوست می دارد برسد و رشد انسانی خود را ادامه دهد، وقتی  بدون چشم داشت محبت می کنی و سعی می کنی نقاط ضعف او را پوشش دهی، وقتی سعی میکنی در تمامی لحاظات زندگی از شخص دیگری حمایت کنی و آرامش او باشی، صفات خدا را کسب می کنی و هر روز کامل تر می شوی. خداوند دقیقا همینطور با ما رفتار می کند. هرجا در زندگی ات با مسئله ای روبرو شدی فقط کافی است بگویی اگر خدا بود چه می کرد، مطمئن باشد زندگی ات شیرین تر می شود.

پسرم تو در تمامی ساحت های زندگی اجتماعی در معرض تمرین این صفات هستی اما به خاطر بار عاطفی ازدواج و همچنین شدت درگیر بودنت با انسانی دیگر، این تمرین صفات خدایی آسان تر است و به تو حتی در خدایی تر شدن در دیگر جنبه های زندگی اجتماعی کمک می کند.

۲ نظر ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۱۰
سراج الدین

اگرچه بیماری های مردم را درمان می کنند اما دوست ندارند به آنها دکتر یا پزشک گفته شود. عنوان حکیم را ترجیح می دهند و با اینکه در قرن ۲۱ زندگی می کنند سعی می کنند مانند حکیمان سالهای دور به درمان مردم بپردازند. این حکیمان جدید که مدعی درمان بیماری ها با استفاده از طب سنتی هستند، اتفاقا این روزها بازار گرمی هم دارند. بازاری که هر روز شلوغ تر هم می شود.

آنچه که به عنوان طب سنتی شناخته می شود در واقع ترکیبی است از طب قدیم ایرانی که کاملا متاثر از طب یونانی (مزاج های چهارگانه) بوده و در آثار ابن سینا و رازی و ... ثبت شده است و همچنین دانش مردمان محلی از خواص دارویی گیاهانی که در اقلیم آنها وجود دارد.

البته طب سنتی امروز به شکل دیگری هم عرضه می شود که به آن طب اسلامی یا طب امام صادق گفته می شود. در این قسم جدید علاوه بر موادی که به آنها اشاره شد با سیلی از روایات در خصوص خواص خوراکی ها و نحوه درمان بیماری ها روبرو هستیم.

برخلاف این روزها که مردم اشتیاق عجیبی به روش های درمان سنتی دارند در سالهای نه چندان دور مراجعه به عطاری ها کار عوامانه ای بود و حتی نوعی خرافه گرایی محسوب می شد. اما واقعا این طب سنتی-اسلامی تا چه حد قابل اتکاست؟ آیا حقیقتا با یک علم نظام مند روبرو هستیم؟

مسئله ای که در رابطه با طب سنتی (آنچه که امروز به عنوان طب سنتی-اسلامی در کوچه و خیابان می بینیم) وجود دارد این است که این نوع درمان شیوه نظام مندی برای تولید دانش ندارد. یعنی مشخص نیست ادعاهایی که در این حوزه مطرح می شوند بر اساس چه روشی تولید شده اند. اگر کسی بخواهد این ادعاها را بررسی کند مجبور است از روش علوم طبیعی استفاده کند و خود طب سنتی ما فاقد روشی نظام مند است. این بی روشی آسیب خطرناکی است. وقتی یک علم فاقد روش باشد می توان هر ادعایی را در آن مطرح کرد. این آسیبی است که طب سنتی به شدت از آن رنج می برد. 

البته این تهدید را می توان به راحتی به فرصت تبدیل کرد. واقعیت آن است که طب سنتی ما (منهای بخش های مذهبی آن) ریشه در تجربه جمعی مشترک که طی سالهای طولانی گردآوری شده است دارد و از آنجا که موضوع آن یک مسئله عینی است می توان با روش علوم تجربی ادعاهای آن را بررسی کرد. در واقع طب سنتی مخزن بی کرانی از فرضیات و ادعاهایی است که می تواند برای پیشرفت علوم پزشکی مدرن راهگشا باشد.

اما برای ادعاهایی که در بخش مذهبی این طب وجود دارد چه کار باید کرد؟ اینجا کار سخت می شود. در اینجا باید از روش های علم حدیث استفاده کرد. اما یک سئوال همیشه بی جواب می ماند. یک حدیث باید به چه حدی از اعتبار دست یابد که بر اساس آن بتوان در خصوص جان مردم تصمیم گیری کرد. و اساسا چه تعداد حدیث معتبر می توان برای تولید علم طب دست و پا کرد؟

فرض کنیم که توانستیم تعداد مناسبی حدیث معتبر پیدا کنیم. اگر این احادیث با نتایج روش های تجربی ما تضاد پیدا کرد چه باید بکنیم؟ به کدام باید اصالت بدهیم؟ همه این چالش ها تازه زمانی بروز می کند که بحث علم امام و توقع از دین را پیش خودمان حل کرده باشیم.

در حالی که مسلمانان در خصوص علنی ترین و پرتکرارترین رفتار پیامبر خود که نمازخواندن است تا این حد دچار اختلاف نظر هستند چگونه می توانند ادعا کنند که فلان امام معصوم در زمان پادرد چه می خورده؟

 

این پست ادامه دارد....

 

۵ نظر ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۵
سراج الدین

به قدرت رسیدن دولت هاشمی در سال ۶۸، آغاز دوره ای جدید در عرصه سیاست خارجی ایران بود. تقریبا از دولت اول آقای هاشمی تا سال ۸۴ برای ۱۶ سال سیاست خارجی ایران در منطقه مبتنی بر عدم مداخله در امور همسایگان و رعایت یک توافق غیررسمی در تقسیم بندی منطقه بود. بر مبنای این تقسیم بندی ایران جهان عرب را عربستان سپرده بود و سعی در تغییر حاکمان و نفوذ گسترده در این کشورها نمی کرد. اگر از سیب عراق که به دست آمریکایی در دامان ایران افتاد بگذریم، در این دوران، ایران در دیگر کشورهای عربی حرکت تحریک آمیزی علیه کشور های عرب منطقه انجام نداد. در دوران آقای خاتمی نیز همین سیاست در پیش گرفته شد. 

 

با آمدن دولت آقای احمدی نژاد کنش تهاجمی رویکرد سیاست خارجی ایران شد. این تهاجمی عمل کردن نه تنها در قضیه هسته ای به خوبی دیده می شد که در سیاست های منطقه ای نیز کاملا آشکار بود. حملات لفظی ایران به مقامات کشورهای عربستان جنبه ای رسمی پیدا کرد و آن توافق غیر رسمی سالهای گذشته زیرپا گذاشته شد. تلاش های ایران برای گسترش نفوذ در بحرین، عراق، لبنان و حتی یمن باعث هراس سیاستمداران عربستان شد. هراسی که تا همین امروز مبنای تمامی تصمیم های عربستان بوده است.

 

نفوذ ایران در کشورهای منطقه عموما به شکل حمایت از گروه های همسو با جمهوری اسلامی و خارج از حکومت رسمی است. عربستان نیز به همین رویکرد متوسل شد و سعی کرد هر آنجا که ایران قدرتی دارد گروهی شبه نظامی را علیه این قدرت حمایت کند.

بهار عربی فرصتی به هر دو سوی این رقابت داد تا برنامه های خود را با قدرت بیشتری پی گیری کنند. ایران علنا وارد یمن، حیات خلوت عربستان شد و عربستان نیز تمام قوای خود را برای سرنگونی اسد در سوریه بسیج کرد.

 

رشد دیوانه وار گروه های تکفیری در سوریه و عراق نتیجه همین سیاست عربستان بود. به علاوه عربستان کوشید تا تمام کشورهای عربی را در این مسیرمتحد کند و تقریبا موفق عمل کرد.هرجا پای ایران به میان آمد اعراب اختلاف ها را کنار گذاشته یک صدا علیه ایران متحد شدند. متاسفانه این یک صدایی علیه ایران نه تنها در سطح حکومت های مرتجع که در سطح مردم آنها نیز دیده می شود.

 

امروز ایران برای حفظ منافع خود در عراق و سوریه سرمایه گذاری گسترده ای انجام داده و به صورت علنی وارد جنگ شده است. کسانی که از حضور ایران در جنگ سوریه و عراق حمایت می کنند معتقدند اگر گروه های تروریستی در این کشور ها متوقف نشوند باید در شهرهای ایران با آنها روبرو شد. این ادعا کاملا درست به نظر می رسد. زیرا فرماندهان این گروه ها بارها و به صراحت اعلام کرده اند که ایران یکی از اهداف آنها است. اما از نکته ای که غفلت می شود این است که اگر عقلانیت رعایت می شد ما شاهد تولد و رشد این گروه ها نبودیم که امروز مجبور باشیم با آنها بجنگیم.

 

اینجاست که نقش آقای هاشمی در ثبات منطقه و امنیت آن به خوبی روشن می شود. برقراری رابطه منطقی و دوستانه با عربستان در واقع حاصل پذیرش واقعیت های منطقه بود و اینکه تحریک همسایگان عواقب ناخوشایندی برای کشورهای منطقه خواهد داشت. به واسطه آن سیاست ها لزومی نداشت که ما در عراق و سوریه بجنگیم تا مجبور نباشیم در ایران بجنگیم و هر روز شاهد کشتار گسترده مسلمانان به دست یکدیگر باشیم. سرمایه کشورهای اسلامی اگر صرف مبارزه با اسرائیل نمی شد حداقل صرف کشتن انسان های بیگناه نیز نمی شد. شاید امروز تصمیم گیران جمهوری اسلامی خود را ناگزیر از جنگ در سوریه و عراق بدانند اما در کنار جنگیدن، راه حل پایدار این بحران بازگشت به همان سیاست های آقای هاشمی است. 

۵ نظر ۲۳ دی ۹۵ ، ۰۶:۳۰
سراج الدین

بارها از زبان افرادی که در نبرد (جهاد) مسلحانه شرکت کرده اند شنیده ایم که در میدان مبارزه باید دل از همه چیز برید. مبارزی که دلش پیش خانواده و زن و بچه باشد همیشه دو دل است و مبازر حقیقی یک دل است. یک دل دارد و آن هم در میدان مبارزه است. وقتی که این حرف را بپذیریم زن و زندگی می شود پابند، پابندی که چه در جهاد و چه در هرجای دیگری که نیازمند شجاعت است انسان را زمین گیر می کند. اگر شرکت در جهاد مسلحانه یک فضیلت و تشکیل زندگی مشترک نیز یک فضیلت دینی باشد، بر اساس دیدگاهی که گفته شد، این دو فضیلت در مقابل یکدیگر قرار می گیرند.

 

اما من در زندگی شخصی ام متوجه شدم اصلا اینطور نیست. اتفاقا هرچه دل در گرو خانواده و زندگی داشته باشی پایت قرص تر می شود. مگر می شود کسی عاشق همسرش باشد و بداند که یک لحظه خوش بودن با همسر چه قدر شیرین است اما در خانه بنشیند و تحمل کند که خطری این خوشی را تهدید کند؟؟؟؟ مگر می شود کسی فرزند داشته باشد و بداند که پدر و مادر چه قدر فرزندشان را دوست دارند و ببیند در همین نزدیکی مردمی هر روز باید بین تیر و خمپاره و بچه هایشان سپر شوند تا شاید این بچه طلوع فردا را ببیند و آرام بنشیند؟؟

 

باور کنید نمی شود. عشق به زندگی درکت از اینکه چرا باید بروی را عمیق تر می کند و جنگیدنت را اخلاقی تر. جنگیدن انسانی که عاشق زندگی است فرق می کند با کسی که عاشق کشتن و کشته شدن است. بارها به این که چه چیزی می تواند دلیل جنگیدن و حضور در یک مبارزه مسلحانه باشد فکر کرده ام. تنها دلیلی که به آن رسیده ام خود زندگی است. تنها برای زندگی و آرامش انسان ها باید جنگید و نه هیچ چیز دیگری.

 

پ.ن۱: هرچند شواهد تجربی خلاف این که گفتم را نشان می دهد اما حداقل برای شخص من همینطور است که گفتم.

 

 

پ.ن۲: آنجایی که گفتم فقط برای آرامش و زندگی باید جنگید این دو شرط را هم اضافه بفرمایید که ۱- اطمینان نسبی داشته باشیم که راهی جز جنگ وجود ندارد و ۲- جنگ شرایط نسبتا بهتری را فراهم می کند.

 

۳ نظر ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۷:۲۶
سراج الدین

یک هفته بعد از  عید غدیر بود که در یک مسافرت کوتاه با روحانی محترمی همسفر شدم. سر صحبت باز شد و گفت دوست دارم برای تو از امام علی(ع) و اهمیت غدیر بگویم. من هم استقبال کردم و شروع کرد. گفت خدا لعنت کند کسانی که غدیر را دیدند اما به علی جفا کردند. علی خلیفه حق بود که حقش غصب شد و خلفای قبل از او همه غاصب بودند. اگر علی (ع) خلیفه می شد اوضاع ما امروز اینطور نبود و انواع انحرافات پیش نمی آمد و … . تا می توانست ذم خلفا را گفت و این که اهل سنت راه باطل را رفته اند. حسابی شور گرفته بود که گفتم حاج آقا تقاضایی دارم. 


فکر کن بعد از پیامبر علی (ع) خلیفه می شد و بعد از او تا همین امروز فرزندانش به نوبت بر مسند خلافت و امامت تکیه می زدند. امروز نیز در جهان هیچ دین و مذهبی غیر از شیعه وجود نداشت. تصور کن غیر از ما شیعیان هیچ دیگری ای وجود ندارد. حالا برای من از علی بگو. حالا بگو این علی که اینقدر سنگش را به سینه میزنی چه پیامی برای من دارد و کدام گره کور زندگی من را باز می کند. فکر کن خلیفه ای نیست که بخواهی لعنش کنی، فکر کن فدکی غصب نشده است و فاطمه (س) به سلامت و در آسایش و آرامش تا آخر عمر زندگی کرده است. حالا بگو حرف حسابت چیست؟ چند دقیقه ای فکر کرد، بعدش کمی منمن کرد و چند کلمه ای گفت که تقریبا حرف خاصی نبود جز اینکه انسان باید راستگو باشد و دزدی نکند و حق مردم را نخورد.


متاسفانه این داستان ترسناک و البته واقعی وضعیت امروز شیعه است. وقتی به اطرافمان دقیق نگاه می کنیم متوجه می شویم شیعه ای که امروز در کوچه و خیابان می بینیم تمام هویت خود را بر تضاد با اهل سنت بنا کرده است. وقتی از یک شیعه می پرسیم تو کیستی؟ می گوید: من همانی هستم که معتقد است خلفای اهل سنت حق علی را غصب کردند و همینطور میرود جلو . وقتی از او بپرسی خوب برادر، این شیعه ی تو چه پیامی برای بشریت دارد، جز یک سری حرف های کلیشه ای و دم دستی چیزی نمی شنوی.


امروز شیعه اگر از امامان دیگر کمتر می گوید تنها به این دلیل نیست که روایت کمتری از آنها به جا مانده است. بلکه به این خاطر است که جز در زمان امام علی و امام حسین (ع) این تضاد بسیار کمرنگ شده است. گویا ائمه ما هیچ غمی جز فدک و حق خلافت نداشتند. شیعه امروز هیچ پیام و آموزه مهمی ندارد و مانند یک درخت پوسیده است که با چند لگد به راحتی در هم می شکند. مسیری که شیعه در حال دویدن در آن است جز تضعیف این مکتب و محدود شدن آن به عده ای تندرو مقصد دیگری ندارد. شیعه مثل دونده ایست که هر لحظه رمقش را بیشتر از دست می دهد و از بدنه جامعه اسلامی دورتر می شود و خود را درگیر نزاع های خونین بیشتری می کند بدون اینکه به پیروانش پاداش ارزنده ای دهد.

۶ نظر ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۵
سراج الدین

چندسالی است که خاورمیانه در آتش می سوزد، آتشی که تندباد طائفه گرایی و اختلافات مذهبی هر روز آن را شعله ورتر می کند. ژوئن سال ۲۰۱۴ نیروهای داعش که توانسته بودند پس از تسخیر موصل خود را به حومه تکریت برسانند، پس از خیانت فرماندهان پایگاه هوایی اسپایکر به راحتی وارد این پادگان شدند. در آن زمان، در حدود ۴۰۰۰ دانشجوی نظامی غیرمسلح در پادگان حضور داشتند. در این میان، ۱۷۰۰ دانشجوی شیعهٔ غیرمسلح این پایگاه هوایی به‌طور جمعی قتل‌عام شدند.

 

 علاوه بر این جنایت وحشتناک بارها شهرها و روستاهای شیعیان در عراق و سوریه (طوزخرماتو، نبل، الزهرا، فوعه، کفریا و …) به محاصره نیروهایی تکفیری و معارضین سوری در آمد و اگر نبود حمایت نیروهای شیعه خارج از این کشورها ( به ویژه ایرانیان) عاقبتی شبیه همان ۱۷۰۰ دانشجوی شیعه در انتظار ساکنان این مناطق بود. این جنایات و شیعه کشی های مشابه تکفیری ها در عراق و سوریه نه تنها عکس العمل درخوری را در جهان اسلام به همراه نداشت که حتی شاهد نوعی همدلی با پیشرفت معارضین و تکفیری نیز بودیم. گویا اهل سنت چشمان خود را به روی این خون ریزی ها بسته بودند و هنوز هم بسته اند.

 

از سوی دیگر از سه سال پیش که سوریه وارد جنگ داخلی شد شهر حلب به دونیمه تقسیم شد. شرق رود قویق در اختیار نیروهای معارض بود و نیروهای ارتش نیز تسلط کاملی بر غرب و مرکز شهر داشتند.از یک سال پیش محاصره حلب توسط نیروهای ارتش و متحدانش آغاز شد. با تکمیل این محاصره و آزاد شدن شهرهای نبل و الزهرا عملیات حمله به قسمت شرقی آغاز شد. شرق حلب در محاصره کامل قرار گرفت و به ویرانه تبدیل شد. ویرانه ای که تنها بازماندگان آن با ناامنی و گرسنگی محض دست و پنجه نرم می کنند. 

 

امروزی که این یادداشت نوشته می شود حلب به غیر از مناطقی محدود کاملا در اختیار ارتش و متحدین آن است. این بار نیز بسیاری از شیعیان هیچ واکنشی به وضعیت مردم شرق حلب نشان نداند و حتی تسلط نیروهای ارتش بر شرق حلب را آزاد شدن حلب دانستند و در کوچه و خیابان شیرینی پخش کردند. آنها نیز چشم خود را به روی درد و رنج اهالی حلب بستند.

 

به نظر می رسد آنچه برای مردم خاورمیانه و مسلمانان ساکن آن درد و رنج انسانها چندان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که طائفه، قوم و گروه سیاسی مورد تایید آنها دست بالا را داشته باشد. نتیجه این طائفه گرایی تشدید طایفه گرایی در طرف مقابل و افزایش خشونت هاست. به تبع این مسئله در هر منطقه گروه قوی تر ضعیف تر را تا حد توان نابود خواهد کرد. با این چشم انداز به نظر می رسد خاورمیانه و به ویژه غرب کشور ما تا سالها غرق در خون ریزی و خون خواهی خواهد بود. ترور سفیر روسیه نشان کاملا روشنی است از سلسله این خون خواهی ها.

 

کاری که من و شما می توانیم انجام دهیم این است که در هر حدی که می توانیم در مقابل انواع این طائفه گرایی (اعم از مذهبی و قومی و سیاسی) ایستادگی کنیم و امنیت و آسایش انسان ها را بر هر چیزی اولویت دهیم. شاید نتیجه چشم گیری نداشته باشد اما اگر دولت ها به این نتیجه برسند که مردم خواستار آرامش و امنیت برای تمام انسان ها هستند حداقل سیاست های خود را تعدیل می کنند.

 

برای امنیت خودمان و فرزندانمان به هر روشی که می توانیم باید این خونریزی ها را متوقف کنیم.

آینده به شدت ترسناک است

 

 

۳ نظر ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۱:۱۴
سراج الدین

سلام پسر عزیزم

 

پسرم من در همه نامه هایی که برای تو نوشته ام و از این به بعد نیز خواهم نوشت فرض را بر این گذاشته ام که تو می خواهی ازدواج کنی و لازم است نکاتی را بدانی. اما این نامه موضوع متفاوتی دارد. در این نامه از تو میخواهم که ازدواج نکنی. ازدواج میتواند بسیار خطرناک باشد. این جمله ی “ازدواج می تواند بسیار خطرناک باشد” اصلا منظور من را نمی رساند. پسرم هرچیزی که می تواند روح و جسم انسان را نابود کند تصور کن، بدترین هایش را فهرست کن، ازدواج می تواند از بدترین مورد لیست تو نابود کننده تر است.

 

پسرم ازدواج نه تنها موجب رشد تو نمی شود که حتی باعث نابود شدن تمامی ویژگی های خوبت می شود. در واقع نه تنها اوج نمیگیری، نه تنها به مسیر عادی دوران مجردی ات ادامه نخواهی داد، که به  بدترین شکل سقوط خواهی کرد. کافی است با زنی ازدواج کنی که درکش از زندگی کاملا با درک تو متفاوت است. او هر روز تو را به مسیری می کشاند که علاقه ای به آن نداری و در عین حال از علایق، آرزوها و برنامه های روزمره است نیز دورتر می شوی. همین تضاد که تا آخرین روز این زندگی مشترک نیز ادامه پیدا خواهد کرد آنقدر دردناک است که نفس تو را بند می آورد. 

 

بعد از مدتی می شوی مانند همین مردهایی که به هر بهانه ای سعی می کنند در خانه نباشند. آرام آرام یک نوع عصبی بودن در تو رشد می کند و لحظه لحظه زندگی تبدیل به عذاب می شود. معمولا خیانت ها ریشه در همین شرایط دارند. وقتی در زندگی خانوادگی به آن چیزی که می خواهی نمی رسی به دنبال خانواده جدیدی می گردی و انواع انحرافات اخلاقی و جنسی از همینجا شروع می شود. پسرم بدترین رذیلت هایی که ممکن است در دوران مجردی به علت تجرد به آنها دچار شوی در مقابل ر‌ذائلی که ازدواج بد تو را به آنها مبتلا می کند هیچ است. 

 

ازدواج نه تنها زندگی فردی تو را نابود می کند که حتی از لحاظ اجتماعی نیز می تواند نابود کننده باشد. پس از ازدواج هویت و جایگاه اجتماعی و خانوادگی تو از نو تعریف می شود. ازدواج می تواند جایگاه اجتماعی و خانوادگی تو را تنزل دهد و گاه حتی نابود کند.پسرم تو تا مجرد هستی دغدغه ها و مشکلات مشخصی داری که بعد از ازدواج این مشکلات چند برابر می شود و با چالش های متعددی روبرو می شوی. اصلا ازدواج به ذات یک چالش است. حالا تصور کن همه اینها را برای چیزی به جان بخری که تنها باعث آزار و اذیت و نابودی توست. بگذار خودمانی بگویم، مغز خر خورده ای؟؟؟؟

 

پسرم من خیلی کلی و تنها به بعضی مشکلات اصلی اشاره کردم تا به تو بگویم از نظر من ازدواج اساسا نهادی برای عذاب انسان هاست مگر ازدواج خوب. یعنی اساسا ازدواج بد نداریم. ازدواج بد است مگر ازدواج خوب. شاید با مواردی از ازدواج روبرو شوی که نتوانی اسم بد یا خوب روی آنها بگذاری. از نظر من این ازدواج ها نیز بد هستند.

 

ازدواجی که ارزش دارد انسان خود را درگیر آن کند تنها ازدواج خوب است. در همه این نامه ها سعی میکنم درک خودم را از ازدواج خوب به تو منتقل کنم و امیدوارم تا وقتی که مطمئن نشدی ازدواجت ازدواجی خوب است به آن تن ندهی و باز هم امیدوارم آنقدر تو را شجاع تربیت کرده باشم که هر وقت متوجه شدی ازدواجت اشتباه است از آن خارج شوی. هیچ چیز ارزش نابود شدن تو را ندارد.

۱۰ نظر ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۲
سراج الدین

"آمریکا را دوباره بزرگ کن" شاید ترجمه خوبی از شعار کمپین انتخاباتی ترامپ نباشد اما مهمترین دلیل انتخاب شدن این بساز بفروش نیویورکی همین بوده است. اینکه چرا علی رغم بی برنامه بودن، رسوایی هایی اخلاقی متعدد و انواع اظهار نظر های زن ستیز، ضد مهاجرین، نژادپرستانه و ضد مسلمان ها توانست در انتخابات پیروز شود و جهان را وارد یک شک بزرگ و دوران بلاتکلیفی کند ریشه در این دارد که مردم آمریکا نمی خواهد واقعیت های جهان امروز را بپذیرند. 


واقعیت این است که جهان تغییر کرده است و در این دنیای جدید آمریکا دیگر نمی تواند بدون همکاری سایر کشورها سیاست های خود را به تنهایی اعمال کند. تجربه دخالت های نظامی آمریکا در عراق و افغانستان نشان داد، دخالت های آمریکا فقط اوضاع را بدتر میکند و هزینه های آن برای اقتصاد آمریکا که رقیبی جدی مانند چین پیدا کرده است کمر شکن است. آمریکا نیازمند تشکیل ائتلاف و جلب نظر و همکاری دیگران است.


خط مشی سیاست خارجی اوباما مبتنی بر همین واقعیت بود و اگر از بلاتکلیفی در سوریه صرف نظر کنیم، کاملا موفق بوده است. یعنی با کمترین هزینه برای ملت آمریکا دست آوردهای بسیار خوبی داشته است. اما برای مردم آمریکا این واقعیت قابل پذیرش نیست. مردم آمریکا همچنان در نوستالوژی دوران روزولت، ریگان، بوش پدر و روسای جهور قدرتمند آمریکا که دست به لشکر کشی های بزرگ زدند و قدرت آمریکا را به رخ کشیدند زندگی می کنند.  کسی که به خوبی این نوستالوژی را نمایندگی کرد ترامپ بود و باور کنید اگر رسوایی های اخلاقی و اظهارات عجیب و غریبش نبود، رای بیشتری میتوانست جمع کند.


اما مردم آمریکا اشتباه کردند و اتفاقا به کسی رای دادند که سیاست هایش موجب ترک تازی رقبای آمریکا می شود.



پ.ن: خنده دار ترین تحلیلی که این روز ها شنیده ام این است که انتخاب ترامپ نشان دهنده خیزش مردم آمریکا علیه سیستم و نتیجه جنبش وال استریت است. 



۳ نظر ۲۱ آبان ۹۵ ، ۰۸:۰۸
سراج الدین

با چه کسی ازدواج کنیم؟

 

سلام پسر عزیزم

 

همه آدم ها در رابطه با ازدواج با یک سوال مهم روبرو هستند که گاهی اوقات تا آخر عمرشان هم نمی توانند جواب مناسبی برای آن پیدا کنند. با چه کسی ازدواج  کنم؟ این سوال را می شود طورهای دیگری هم پرسید. از میان همه آدم هایی که می توانند همسر من شوند چه کسی گزینه مناسبی است؟ همسر مناسب چه ویژگی هایی دارد؟ تا این سوال پرسیده می شود عموم مردم می گویند همسر خوب باید زیبا باشد، جذاب باشد، شیرین زبان باشد و … . اگر تو را من و مادرت تربیت کرده باشیم، لزومی نمی بینم برایت توضیح دهم که اینها بیشتر ویژگی های یک همخواب خوب است و نه همسر خوب. 

 

هستند کسانی که فکر می کنند همسرشان باید تحصیل کرده باشد، موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد، از خانواده مهمی باشد، فعالیت های اجتماعی مهمی انجام داده باشد و … . اینها بیشتر دنبال همکار خوب هستند تا همسر خوب و فکر می کنند ازدواج نردبانی است برای رشد اجتماعی و مالی و… . نگاه این آدم ها به ازدواج و همسر کاملا ابزاری است. هستند آدم هایی که عاقل هستند و می گویند کسی که با اخلاق باشد، مومن باشد، راستگو باشد و …. . البته اینها ویژگی های خوبی است اما پسر عزیزم اینها ویژگی های انسان خوب است و نه همسر خوب تو. ممکن است یک نفر همه اینها را داشته باشد اما همسر مناسبی برای تو نباشد.

 

پسر عزیزم از نظر من مهمترین ویژگی همسر خوب این است که وقتی با او هستی بتوانی خودت باشی. لازم نباشد خودت را سانسور کنی، چیزهایی را بگویی که اعتقاد نداری، تظاهر کنی، از علایقت صرف نظر کنی و آرام آرام  نقاب انسان دیگری را به چهره بزنی. همسر خوب کسی است که وقتی با او هستی میتوانی همان احساسی که داری را به زبان آوری و اعتقادات را (هر چه قدر هم که خطرناک و ساختار شکنانه باشند) به او بگویی. میتوانی با خیال راحت آرزوهایت را بگویی و مطمئن باشی که او می فهمد. حتی افکار خبیثانه ات و یا عادت های خنداده دارت را هم بتوانی با او در میان بگذاری. 

 

 

آرامش واقعی در همین است که افکار و احساسات و رفتار تو با هم در تضاد نباشد و وقتی اینطور باشد تو آن سکینه ای که خدا وعده داده است را در ازدواج حس خواهی کرد. این اوج صداقتی است که تو می توانی تجربه کنی. پسر عزیزم باور کن شاید بتوانی هرچیزی را در این دنیا فراموش کنی اما خودت را نمی توانی. خودت هر شب قبل از خواب به سراغ تو می آید و از تو می پرسد پس کی نوبت من می شود؟ کی می خواهی خودت باشی و آن طور زندگی کنی که فکر می کنی درست است؟ باور کن هیچ شکنجه ای از این دردناک تر نیست. ازدواج باید تو را به خودت نزدیکتر کند نه دورتر. مهمترین ویژگی از نظر خودم را به تو گفتم. ویژگی های دیگری هم هست که در نامه های بعدی به تو خواهم گفت.

۱۰ نظر ۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۲:۲۷
سراج الدین