الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

من زیاد دیدم افرادی رو که میگند روایات قابل استناد نیستند و ما به روایات کاری نداریم و فقط هرچی تو قرآن اومده برای ما ملاکه. یه جورهایی هم این قضیه شده پُز

 

من خیلی دوست دارم به اینا بگم مگه توی قرآن این همه به نماز سفارش نشده؟ حالا شما خواهشا با استفاده از قرآن و بدون استفاده از روایات پاشو دو رکعت نماز بخون عمو ببینه!

۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۸
شرف‌الدین

تفاوت زنان و مردان در دو چیز است: تفاوتهای فیزیکی و تفاوتهای روحی. ما معمولا وقتی میخواهیم بگوییم فلان آدم زن است یا مرد، روی تفاوت فیزیکی قضاوت میکنیم. ولی نباید از تفاوتهای روحی نیز غافل شد.

روحیات زنانه یا مردانه را نباید سیاه و سفید دید. بلکه حالت طیفی دارد. یعنی یک سوی طیف مرد کامل و سوی دیگر زن کامل و در فاصله بین این دو افرادی که به صورت کمرنگ یا پررنگ روحیات جنس مقابل خود را دارند.

اگر بپذیریم که هر انسان سالمی کشش و علاقه به جنس مخالف خود دارد، می توان گفت هرچه فرد روحیاتش با جسمش هماهنگ تر باشد، تمایل بیشتری به جنس مخالف خود دارد. هرچند انتخاب جسم زنانه یا مردانه دست خود افراد نیست، اما جنبه روحی را میتوان مدیریت کرد. قبل ترها روی این تفاوتها بیشتر تاکید میشد و سعی میکردند هرکس را به سمت انتهای طیف خود نزدیک کنند. مثلا بازی ها تقسیم میشد به پسرانه و دخترانه، کارها تقسیم میشد به زنانه و مردانه، لباسها تقسیم میشد به مردانه و زنانه، و خیلی چیزهای دیگر.

اما الان چه؟ تفکیکی بین بازی دختربچه ها پسربچه ها نیست، مرز بین شغلهای مردانه و زنانه از بین رفته، لباس زنان و مردان شبیه هم شده، تفریحات زنانه و مردانه به هم نزدیک شده و خیلی چیزهای دیگر. الان حتی مرز بین اسمهای دخترانه و پسرانه هم معلوم نیست! نتیجه این اتفاقات این شده که هر روز با زنانی مواجه می شویم که روحیات مردانه پیدا کرده اند و نیز مردانی را می بینیم که روحیات زنانه دارند. و این خود سرآغاز معضلاتی مثل همجنسگرایی است.

باید سعی کنیم روحیات فرزندانمان را از ابتدا مطابق با جنسیت آنها تقویت کنیم و مرزهای بین زنان و مردان را پررنگ تر کنیم تا با معضلات بعدی آن مواجه نشویم  

پ.ن: شاید به بهانه تصویب قانون کذا در آمریکا این متن نوشته شد

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۱
شرف‌الدین

سلامی بعد از مدتها به دوستان

انصافا دلم برای همه تنگ شده بود. بعد از راه افتادن بلاگفا چند بار قصد کردم شروع کنم به نوشتن اما چون میخواستم اولین نوشته ام یک مطلب خوب باشه، هی نوشتن رو به تاخیر مینداختم. اما دیدم مطلب خوب به ذهنم نمیرسه و دیگه زیادی داره دیر میشه. گفتم

حالا عجالتا بیام یه اعلام حضور بکنم تا بعد بریم سر اصل مطلب!   نمیدونم دوباره بلاگفا میتونه رونق سابقش رو بازیابی کنه؟ امیدوارم اینجوری بشه

۰ نظر ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۴
شرف‌الدین

یکی از اسباب تعجب من اینه که چرا روشنفکرهای ما بیش از اون که مطهری بخونند، شریعتی میخونند و خودشون رو وامدار شریعتی می دونند. در صورتی که به نظر من مطهری به مراتب روشنفکرتر، عمیق تر و دانشمندتر بوده

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۴:۲۹
شرف‌الدین

تابستان پارسال برای انجام یک کار پژوهشی حدود 10-15 روز به صورت شبانه روزی رای می خواندم و خلاصه می کردم. رای ها صادره از سوی هیئت عمومی کیفری دیوانعالی کشور بود. مبنای انتخاب رای ها یک قاعده کیفری فقهی-حقوقی تقریبا عام بود که باعث می شد رای ها تنوع زیادی داشته باشند و انواع مختلفی از جرایم را شامل شوند.

یک نکته ای که در پرونده های قتل توجهم را جلب کرد این بود که تعداد بسیار زیادی از قتل ها (شاید بشود گفت 70-80 درصد قتل ها) یا مستقیما مرتبط با مسائل جنسی بودند، یا وقتی ریشه یابی می شد انتهایش به مسائل جنسی می رسید. خیلی برایم عجیب بود که بین مسائل جنسی و قتل اینقدر ارتباط وجود دارد.

دیدم چقدر قرآن تعبیر زیبایی دارد که میفرماید لا تقربوا الزنا. نمی گوید که زنا نکنید، بلکه می فرماید حتی نزدیکش هم نشوید. نزدیک شدن به این جور مسائل به خود این مسائل ختم نمی شود و ممکن است کار به خونریزی و قتل کشیده شود.

چند نمونه از این پرونده ها را به عنوان مثال می آورم. برای اینکه اینجا طولانی نشود در ادامه مطلب می گذارم. فقط قبل از آن توضیح چند نکته به نظرم لازم است:

1- این آراء به صورت رسمی چاپ شده است. لذا جنبه محرمانه ندارد

2-چون ممکن است نقل کامل پرونده ملال آور باشد، به یک اشاره بسیار کوتاه بسنده می کنم. لذا جهت دیدن کل ماجرا به اصل رای مراجعه کنید.

3-پیشاپیش از اینکه برخی کلمات نامناسب در متن هست عذرخواهی می کنم. طبیعت مسائل کیفری اینگونه است

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۳۲
شرف‌الدین

جای همگی خالی چند روزی مشهد مشرّف شده بودم. روبروی ضریح که می ایستادم، صدای دعا کردن مردم را می شنیدم. "امام رضا من دیگه لجباز نباشم" ، "امام رضا مریضم، شفام بده" ، "یا امام رضا سفرمون بی خطر باشه"

به نظر من این مدل دعا کردن صحیح نیست. اینکه مثلا از امام معصوم بخواهیم که مریضها را شفا بدهد یا فقیرها را غنی کند. بحث من درخواست مستقیم از امام است. آنچه باید انجام دهیم شفیع قرار دادن و وسیله قرار دادن (توسل) امام است. در حقیقت از خدا به واسطه آبروی این بزرگواران بخواهیم که حوائج ما را برآورده کند. البته احتمالا اینهایی که امام را مخاطب قرار می دهند هم منظورشان همین است اما باید روی ادبیاتمان هم دقت کنیم.

در دعاهایی که از معصومین به ما رسیده هم من یک جا هم ندیده ام که معصوم را خطاب قرار بدهد و درخواست حاجت کند. فقط درخواست شفاعت و واسطه گری است. اگر کسی سراغ دارد به من هم بگوید! مخاطب همه دعاها شخص خدای متعال است

۰ نظر ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۴
شرف‌الدین

این پست در پاسخ به دعوت محمد منصوری بروجنی به یک بازی وبلاگی نوشته میشه:

من تو دوران دبیرستان خیلی اجتماعی نبودم و سرم به درسم بود بیشتر. ولی وارد دانشگاه که شدم وارد یک فضا و جو جدید شدم و بیشترین تاثیر در این تغییر فضا رو صادق (ماه داماد!) روی من گذاشت. صادق خودش وبلاگ داشت و من هم وبلاگش رو میخوندم و این جدی ترین برخورد من با فضای وبلاگ نویسی بود تا اون موقع. صادق به من هم پیشنهاد داد که وبلاگ درست کنم و من هم بعد از مدتی تصمیمم رو گرفتم و وارد این قصه شدم. اسم وبلاگ اولم "قرص ماه" بود. وجه تسمیه اش رو اولین باره که دارم میگم: چند وقت قبلش سر کلاس ادبیات چند نفر از بچه ها شعر میخوندند. توی یکی از این شعرها یک جمله ای به این مضمون بود که "دکتر برای سیاهی شب قرص ماه تجویز کرد". من از این تعبیر خوشم اومد و همین شد اسم اولین وبلاگ من.  

قرص ماه تقریبا  خوب پیش رفت . اکثر پست هام کوتاه بود و خودم هم دوستش داشتم. یک بار صادق به من گفت تو فلانی رو میشناسی؟ گفتم نه. گفت همونیه که به فلان اسم برات کامنت گذاشته. گفتم نمیشناسمش. بعدا طرف رو نشونم داد و فهمیدم همدانشکده ای خودمونه. برام جالب بود که  یک دوست مجازی رو در واقعیت میدیدم! کار جلو رفت تا رسیدیم به انتخابات 88 و ما ادریک 88! شب انتخابات و قبل از اعلام نتیجه یک پست گذاشتم و راهی ستاد میرهادی شدم. بعد از اعلام اولین سری نتایج جلوی ستاد  آن اتفاقات کذایی افتاد و من مبهوت و وحشت زده همون نصف شب که رسیدم خونه پست رو حذف کردم. بعد از خطبه ی معروف رهبری (که تا قبلش فکر میکردیم ایشون در راستای آشتی ملی حرف میزنند) یک پست خیلی تند گذاشتم. اون موقع هم دستگیری مثل نقل و نبات بود. چند نفری زنگ زدند و قانعم کردند که پست را حذف کنم.

یک بار که چند نفر از بچه های فعال سیاسی اومده بودند تو پارک جلوی دانشگاه ما، صادق من را به محمد منصوری معرفی کرد و گفت فلانی وبلاگ قرص ماه رو مینویسه. محمد منصوری اون موقع بیگاه ها رو داشت و دیدم همون شب من رو لینک کرد. از وبلاگ بیگاه ها با بعضی ها از طریق مجازی آشنا شدم که بعدا رفاقتمون حقیقی و صمیمی میشد، مثل ضرغام.  

متاسفانه علیرغم همه این احتیاطاتی که داشتم قرص ماه فیلتر شد.  حس بدی بود. مدتی تو خماری وبلاگ بودم و با اینکه دلم تنگ شده بود اما وبلاگی نداشتم. در همین حین چند نفر از دوستان وبلاگ گروهی الدین رو راه انداخته بودند و من مطالبش رو میخوندم. بعد از چند وقت  میثم و محمد موقع ناهار توی سلف دانشگاه به من پیشنهاد دادند که من به جمع الدین بپیوندم. من همونجا گفتم اتفاقا یک پست هم توی ذهنم دارم: «زمان بیهقی برای سنگ زدن "مشتی رند را سیم" می دادند، الان به همون جماعت بی سیم می دند!». قرار شد فکر کنم و جواب بدم اما جواب من از همون موقع مثبت بود! باید یک اسم مستعار برای خودم انتخاب میکردم که به "الدین" ختم بشه. انتخابهام محدود بود چون اکثرش رو قبلی ها برداشته بودند. بعد از کلی پایین و بالا کردن "شرف الدین" رو انتخاب کردم. توی الدین مشغول شدم و با سایر رفقا پست میگذاشتیم.

کم کم نویسنده های فعال رفتند کنار و فقط مونده بودیم من و محی الدین و سراج الدین. محی الدین و سراج الدین هم کم کم کناره گیری کردند و  آخرها شده بود وبلاگ اختصاصی من! ابایی ندارم از اینکه بگم دوست داشتم الدین شبیه تورجان باشه. الدین هم جلو اومد و دولت مهرورزی جای خودش رو به دولت اعتدال داد. پست ها کمتر سیاسی بود. اما یک پست درباره زندان قصر کرکره الدین هم پایین کشید و الدین هم به مقام رفیع فیلترینگ نائل اومد. از همون موقعی که الدین فیلتر شد گفتم باید یکی دیگه راه بندازم و با کمی تاخیر الدین2 راه افتاد. ترسم از این بود که الدین2 نتونه مخاطب قبلش رو پیدا کنه اما شکر خدا وارد یک حلقه وبلاگی خوب شدم و حتی بازدیدهام بیشتر هم شد. امیدوارم هت تریک نکنم و این یکی دیگه فیلتر نشه!

 

  آری، اینچنین بود برادر!

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۴
شرف‌الدین

چون یکی از برادرزاده های مرحوم صادق طباطبایی دوستم بود و پیش یکی از برادران آن مرحوم کلاس می روم، باید ختم آن مرحوم می رفتم. مراسم ختم در حسینیه شماره 2 جماران بود.

تا دلتان بخواهد صحنه های ناراحت کننده آنجا دیدم. از مردمی که با دیدن آدمهای مشهور رفتارهای ذلیلانه خلاف شأن انسانیت از خودشان نشان می دادند (مثل دست مالیدن به آنها یا خم شدن تا کمر و بوسیدن دست آنها) تا آدمهای متکبری که فکر کرده بودند به علت داشتن شهرت یا چند تا محافظ از بقیه انسان ها انسان ترند. اینقدر فضا بد بود که ده دقیقه ای بیشتر ننشستم و زود زدم بیرون.

اما موقع خروج صحنه ای را دیدم که حسابی کیفور شدم. در فضایی که هرکس در یک لانگ شات با امام عکس داشت می رفت روی صندلی می نشست و حسابی خودش را تحویل میگرفت، آقای دعایی کاملا عادی وسط جمعیت روی زمین نشسته بود و حتی زیر دست و پا بود. لذت بردم از اینهمه تواضع و فروتنی. قبلا هم چندین مرتبه این سنخ رفتار را از ایشان دیده بودم . حقیقتا ارادتم به این بزرگوار بیشتر شد

۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۲
شرف‌الدین

بعضی از کارهایی که نهی شده اند به خاطر ضرر سریع اون کار نیست. یعنی خود اون کار اون موقع شاید بد نباشه، اما باعث ایجاد یک روحیه می شه که اون روحیه خطرناکه. مثلا تو روایات گفتند که حتی در مواقعی که زیاد پول دارید هم پولدارانه رفتار نکنید؛ چرا که وقتی که روحیه پولداری و اشرافی گری در آدم شکل بگیره، این روحیه برای آدم باقی می مونه حتی اگر بعدا فرد وررشکست بشه.

یا مثلا یک حدیث از پیامبر دیدم به این مضمون که آب را هدر ندهید حتی اگر کنار جوی روان باشید. همه ما میدونیم دور ریختن یک لیوان آب کنار یک رود مشکلی ایجاد نمی کنه، اما اون چیزی که نباید شکل بگیره روحیه اسراف کردن و تبذیره. اگر موقع داشتن نعمت یاد بگیریم درست رفتار کنیم، موقع نبودن نعمت هم راحت تر میتونیم زندگی کنیم.

۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۷
شرف‌الدین

نقل می کنند یکی از اساتید (که بنده خدا چهره غیرزیبایی هم داشته)به دانشجوهای ترم اول-دوم گفته بوده شما الان تو سنی هستید که یک سری هورمونها در بدنتون ترشح میشه که با دیدن خیلی ها عاشقشون میشید. اگر زیاد ترشح بشه حتی ممکنه عاشق من هم بشید!! لذا نباید خیلی جدی گرفت قضیه رو!

 

این روزها که خرس ها و کادوهای ولنتاین رو می دیدم یاد این جمله افتادم. به نظرم عشق چیز مزخرفیه به این خاطر که اصالتی نداره. یکدفعه گُر می گیره و یکدفعه هم خاموش میشه و معمولا منشا منطقی هم نداره. حتی ممکنه بدون شناخت باشه و از یک نگاه یا صدا شکل بگیره. خیلی ها وقتی یاد عشق و عاشقی قدیشمون و رفتارهاشون میفتند خنده شون میگیره!

چند وقت پیش دیدم یکی از این وبلاگهای هواداران احسان علیخانی یک پست گذاشته بود با عنوان "بیایید به جای عاشق بودن فقط هوادار باشیم" و توضیح داده بود که این عشق برای ما نفعی نداره و فقط خود ما اذیت میشیم. یکی هم براش کامنت گذاشته بود که «من روزی چند بار میام این مطلبت رو میخونم. راست میگی. من به خاطر احسان جلوی پدر و مادر و همه خانواده ام وایسادم اما اون اصلا من رو نمیشناسه»!

من مطمئنم این آدمها چند سال دیگه قاه قاه به این رفتارهای خودشون میخندد! (دقت کردید اکثر مدیران وبلاگهای هواداری از خواننده ها و بازیگرها و فوتبالیست ها دخترهای دبیرستانی اند؟!)

 

به نظر من اون چیزی که اصالت داره محبته. محبت معمولا از روی شناخت شروع میشه و به تدریج شکل میگیره و مرور زمان هم مستحکم ترش میکنه. رفتارهای محبت آمیز هم منطقی تر و حساب شده تر هستند.

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۱۵
شرف‌الدین