الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

مردم همیشه دست به جیب

یا 

همینطور که داری می میری بگو سیب!

 

نشسته ام توی صندوق و دارم با پس دادن دویست تومانی سکه ای و پانصدی و هزاری به مردم کارشان را راه می اندازم و هر چند دقیقه یکبار هم با خاکساری تقاضایم در رعایت صف را برایشان تکرار می کنم که یک پیرمرد با شنیدن مبلغ هزینه اش شروع می کند به خودزنی.

هزینه اش خیلی نیست و اگر خلوت تر بود می شد وقت بگذارم برای معرفی اش به مددکاری ولی تصمیم حرفه ای من این است که توی این شلوغی کار دیگران را انجام بدهم و مداخله ای نکنم.

دارم توی دلم از خدا می خواهم که یک جوانمردی پیدا شود و دست کند توی جیبش و پول این بنده خدا را حساب کند که در لحظه می بینم دست چند نفر باهم میرود توی جیب، نفس راحت را میدهم توی سینه و تا میخواهم بیرون بدهم اش می بینم دست ها با موبایلها بیرون می آید. همه شروع میکنند به فیلم برداری از ضجه مویه های پیرمرد و نفس توی سینه من حبس می شود.

به گمانم کشته شدن دختری جلوی چشم چندین نفر ناظر بدون واکنش، در دهه هفتاد میلادی بود که باعث تولد علمی به اسم روانشناسی اجتماعی شد.

و باز فکر کنم که بعد از چهل سالی که جهان غرب هزاران هزار نسخه ی رنگارنگ برای این نوع مشکلات و بیماری های اجتماعی تجویز کرده و شاید بتوانیم بگوییم تا حد زیادی هم به درمان نزدیک شده است، هنوز هیچ کس از خود نمی پرسد چرا این مساله که عمیقا به عواطف و تعهدات انسانی مرتبط است در جامعه ما که هم انگ انسان دوستی و هم مهر مذهب را بر پیشانی دارد اینطور ریشه دوانده؟

اینکه نزدیک ده سال قبل مردی را در میدان کاج جلوی چشم مردم کشتند تنها شروع یک اپیدمی بود و حالا در اوج این معضل مردمی را میبینیم که برای گرفتن عکس یادگاری با پیکر چاک چاک ساختمان پلاسکو پایشان را روی آواری میگذارند که بعید نیست زیرش یک نفر هنوز نفس میکشد.

بعید نیست فرداها برخی از ما با تهیه عکس و فیلم از سلاخی مقتولمان بخواهیم رسالت #شهروند_خبرنگاری مان را انجام دهیم.

کاش درباره این معضل با نگاه علمی در پی درمان برآییم و از تجربیات گرانبهای  روانشناسان اجتماعی نیز در حل این معضل اجتماعی استفاده کنیم...

 
۷ نظر ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۵
عماد الدین

بسیار رایج است که کسی برای عقد قراداد تجاری نزد مشاور حقوقی برود و از او مشورت بگیرد که چطور منافع خود را تامین نموده و ریسک خود را به حداقل برساند. همچینین رایج است افرادی که به عنوان خوانده/خواهان و یا شاکی/مشتکی عنه در یک پرونده قضایی درگیر میشوند، به سراغ وکیل رفته و از او برای حفظ منافع خود استمداد کنند.

اما چندقتی است که موضوعی ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده و آن راه اندازی کلینیک های ارتکاب جرم است. فرض کنید کسی عزم خود را جزم کرده که کاری انجام دهد که دارای عنوان مجرمانه است. این شخص می تواند با مراجعه به کلینیکهای ارتکاب جرم از مشاور کمک بگیرد. به عنوان مثال میتواند از مشاور خود کمک بگیرد که:

1-کار مورد نظر خود را به نحوی انجام دهد که دارای عنوان مجرمانه نباشد. خیلی از اوقات با رعایت یک سری ریزه کاری ها میتوان رفتار کیفری را به رفتار حقوقی تغییر داد.

2- پس از دستگیری با رعایت برخی نکات در مرحله بازپرسی و دادگاه، تا جایی که ممکن است آسیبهای وارد به خود را کاهش دهند و متحمل کمترین میزان مجازات شود.  مجرمین با آموزشهای پیشینی برای رفتار در دادسرا و دادگاه، میتوانند تا حد زیادی از میزان مجازات خود بکاهند و حتی گاهی از مجازات نجات یابند.

3- نحوه ارتکاب جرم را طوری برنامه ریزی کنند که در صورت دستگیری کمترین خسارت مالی به آنان وارد شود. رعایت این مساله گاهی اوقات بسیار ساده است اما کم اطلاعی و بی تجریگی مجرم باعث میشود خسارات زیادی به وی وارد شود.

4- با کمی تغییر در شیوه ارتکاب جرم، عنوان مجرمانه سبک تری را به خود تحمیل کند. گاهی عناوین مجرمانه ای وجود دارند که بسیار به یک دیگر نزدیک اند ولی مجازاتهای متفاوتی دارند. مرتکب میتواند با کمی تغییر در فعل مجرمانه خود، از مجازاتی سنگینن تر به مجازاتی سبک تر پناه ببرد.

 

برای هرکدام از موارد فوق می توان مثالهای متعددی بیان کرد اما شاید بیان عمومی آنها صحیح نباشد. اما جهت خالی نبودن عریضه و برای روشن شدن موضوع به عنوان مثال می توان به تبصره یک ماده 703 قانون تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده (اصلاحی 87/8/22) اشاره کرد. مطابق با صدر این تبصره «هرگاه مشروبات الکلی مکشوفه به میزان بیش از بیست لیتر باشد، وسایلی که برای حمل آن مورد استفاده قرار می گیرد چنانچه با اطلاع مالک باشد به نفع دولت ضبط خواهد شد». لذا می توان به کسی که میخواهد اقدام به حمل مشروبات الکلی نماید توصیه نمود که اولا محموله ها را زیر 20 لیتر انتخاب کند و ثانیا اگر بالای 20 لیتر حمل میکند از وسایل نقلیه ارزان قیمت استفاده نماید  که در صورت کشف جرم و ضبط وسیله نقلیه، خسارت کمتری به وی وارد گردد.

 

اگرچه اکثر توصیه های فوق الذکر مستنبط از قوانین هستند اما قاعدتا نهادهای مسئول با تاسیس کلینیکهای ارتکاب جرم موافقت نخواهند کرد. لیکن مجرمین میتوانند با مراجعه به مشاورین حقوقی و وکلا این مسائل را پیش از ارتکاب جرم فرابگیرند. به خصوص مجرمین یقه سفید که معمولا جرایم آنها با برنامه ریزی قبلی بوده و رفتارهای هیجانیِ بدون برنامه ریزی انجام نمی دهند. کیست که نداند که اعمال مجازات فرایند بسیار پرهزینه و  پرآسیبی برای کشور است و چرا از این ظرفیتهای موجود در قانون جهت کاهش هزینه های فراوان اعمال مجازات بهره نبریم؟ به خصوص در رابطه با جرایمی که لزومی به وجود آنها در قوانین وجود ندارد و جرمزدایی از آنها با تاخیر مواجه شده است.

۸ نظر ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۱۸
شرف‌الدین

به قدرت رسیدن دولت هاشمی در سال ۶۸، آغاز دوره ای جدید در عرصه سیاست خارجی ایران بود. تقریبا از دولت اول آقای هاشمی تا سال ۸۴ برای ۱۶ سال سیاست خارجی ایران در منطقه مبتنی بر عدم مداخله در امور همسایگان و رعایت یک توافق غیررسمی در تقسیم بندی منطقه بود. بر مبنای این تقسیم بندی ایران جهان عرب را عربستان سپرده بود و سعی در تغییر حاکمان و نفوذ گسترده در این کشورها نمی کرد. اگر از سیب عراق که به دست آمریکایی در دامان ایران افتاد بگذریم، در این دوران، ایران در دیگر کشورهای عربی حرکت تحریک آمیزی علیه کشور های عرب منطقه انجام نداد. در دوران آقای خاتمی نیز همین سیاست در پیش گرفته شد. 

 

با آمدن دولت آقای احمدی نژاد کنش تهاجمی رویکرد سیاست خارجی ایران شد. این تهاجمی عمل کردن نه تنها در قضیه هسته ای به خوبی دیده می شد که در سیاست های منطقه ای نیز کاملا آشکار بود. حملات لفظی ایران به مقامات کشورهای عربستان جنبه ای رسمی پیدا کرد و آن توافق غیر رسمی سالهای گذشته زیرپا گذاشته شد. تلاش های ایران برای گسترش نفوذ در بحرین، عراق، لبنان و حتی یمن باعث هراس سیاستمداران عربستان شد. هراسی که تا همین امروز مبنای تمامی تصمیم های عربستان بوده است.

 

نفوذ ایران در کشورهای منطقه عموما به شکل حمایت از گروه های همسو با جمهوری اسلامی و خارج از حکومت رسمی است. عربستان نیز به همین رویکرد متوسل شد و سعی کرد هر آنجا که ایران قدرتی دارد گروهی شبه نظامی را علیه این قدرت حمایت کند.

بهار عربی فرصتی به هر دو سوی این رقابت داد تا برنامه های خود را با قدرت بیشتری پی گیری کنند. ایران علنا وارد یمن، حیات خلوت عربستان شد و عربستان نیز تمام قوای خود را برای سرنگونی اسد در سوریه بسیج کرد.

 

رشد دیوانه وار گروه های تکفیری در سوریه و عراق نتیجه همین سیاست عربستان بود. به علاوه عربستان کوشید تا تمام کشورهای عربی را در این مسیرمتحد کند و تقریبا موفق عمل کرد.هرجا پای ایران به میان آمد اعراب اختلاف ها را کنار گذاشته یک صدا علیه ایران متحد شدند. متاسفانه این یک صدایی علیه ایران نه تنها در سطح حکومت های مرتجع که در سطح مردم آنها نیز دیده می شود.

 

امروز ایران برای حفظ منافع خود در عراق و سوریه سرمایه گذاری گسترده ای انجام داده و به صورت علنی وارد جنگ شده است. کسانی که از حضور ایران در جنگ سوریه و عراق حمایت می کنند معتقدند اگر گروه های تروریستی در این کشور ها متوقف نشوند باید در شهرهای ایران با آنها روبرو شد. این ادعا کاملا درست به نظر می رسد. زیرا فرماندهان این گروه ها بارها و به صراحت اعلام کرده اند که ایران یکی از اهداف آنها است. اما از نکته ای که غفلت می شود این است که اگر عقلانیت رعایت می شد ما شاهد تولد و رشد این گروه ها نبودیم که امروز مجبور باشیم با آنها بجنگیم.

 

اینجاست که نقش آقای هاشمی در ثبات منطقه و امنیت آن به خوبی روشن می شود. برقراری رابطه منطقی و دوستانه با عربستان در واقع حاصل پذیرش واقعیت های منطقه بود و اینکه تحریک همسایگان عواقب ناخوشایندی برای کشورهای منطقه خواهد داشت. به واسطه آن سیاست ها لزومی نداشت که ما در عراق و سوریه بجنگیم تا مجبور نباشیم در ایران بجنگیم و هر روز شاهد کشتار گسترده مسلمانان به دست یکدیگر باشیم. سرمایه کشورهای اسلامی اگر صرف مبارزه با اسرائیل نمی شد حداقل صرف کشتن انسان های بیگناه نیز نمی شد. شاید امروز تصمیم گیران جمهوری اسلامی خود را ناگزیر از جنگ در سوریه و عراق بدانند اما در کنار جنگیدن، راه حل پایدار این بحران بازگشت به همان سیاست های آقای هاشمی است. 

۵ نظر ۲۳ دی ۹۵ ، ۰۶:۳۰
سراج الدین

بارها از زبان افرادی که در نبرد (جهاد) مسلحانه شرکت کرده اند شنیده ایم که در میدان مبارزه باید دل از همه چیز برید. مبارزی که دلش پیش خانواده و زن و بچه باشد همیشه دو دل است و مبازر حقیقی یک دل است. یک دل دارد و آن هم در میدان مبارزه است. وقتی که این حرف را بپذیریم زن و زندگی می شود پابند، پابندی که چه در جهاد و چه در هرجای دیگری که نیازمند شجاعت است انسان را زمین گیر می کند. اگر شرکت در جهاد مسلحانه یک فضیلت و تشکیل زندگی مشترک نیز یک فضیلت دینی باشد، بر اساس دیدگاهی که گفته شد، این دو فضیلت در مقابل یکدیگر قرار می گیرند.

 

اما من در زندگی شخصی ام متوجه شدم اصلا اینطور نیست. اتفاقا هرچه دل در گرو خانواده و زندگی داشته باشی پایت قرص تر می شود. مگر می شود کسی عاشق همسرش باشد و بداند که یک لحظه خوش بودن با همسر چه قدر شیرین است اما در خانه بنشیند و تحمل کند که خطری این خوشی را تهدید کند؟؟؟؟ مگر می شود کسی فرزند داشته باشد و بداند که پدر و مادر چه قدر فرزندشان را دوست دارند و ببیند در همین نزدیکی مردمی هر روز باید بین تیر و خمپاره و بچه هایشان سپر شوند تا شاید این بچه طلوع فردا را ببیند و آرام بنشیند؟؟

 

باور کنید نمی شود. عشق به زندگی درکت از اینکه چرا باید بروی را عمیق تر می کند و جنگیدنت را اخلاقی تر. جنگیدن انسانی که عاشق زندگی است فرق می کند با کسی که عاشق کشتن و کشته شدن است. بارها به این که چه چیزی می تواند دلیل جنگیدن و حضور در یک مبارزه مسلحانه باشد فکر کرده ام. تنها دلیلی که به آن رسیده ام خود زندگی است. تنها برای زندگی و آرامش انسان ها باید جنگید و نه هیچ چیز دیگری.

 

پ.ن۱: هرچند شواهد تجربی خلاف این که گفتم را نشان می دهد اما حداقل برای شخص من همینطور است که گفتم.

 

 

پ.ن۲: آنجایی که گفتم فقط برای آرامش و زندگی باید جنگید این دو شرط را هم اضافه بفرمایید که ۱- اطمینان نسبی داشته باشیم که راهی جز جنگ وجود ندارد و ۲- جنگ شرایط نسبتا بهتری را فراهم می کند.

 

۳ نظر ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۷:۲۶
سراج الدین

چند وقت پیش بود که دیدم فرید مدرسی در کانالش فیلمی گذاشته و نوشته «تاکید آیت الله خامنه ای بر حل مشکل جنسی جوانان». خیلی خوشحال شدم. گفتم رهبری هم متوجه این مشکل بغرنج شدند و وارد شدند. البته فیلم را که دیدم، متوجه شدم صحبتهای ایشان در حد یک طرح بحث بوده.

لابد همه آنهایی که در جمعهای پسرانه و مردانه رفت و آمد دارند، متوجه این مساله شده اند که اگر نگوییم پررنگترین، حتما یکی از پررنگترین مسائلی که در این جمع ها بروز و ظهور دارد مسائل جنسی است. یا مستقیما درباره اش صحبت میشود، یا حرفهایی که زده میشود مرتبط با این مساله است، و یا گاهی شوخی ها و جوکهایشان متاثر از این مساله است.

اگر کمی واقع بین باشیم، متوجه خواهیم شد که مساله مشکلات جنسی در کشور ما به مرز بحران رسیده. غریزه درونی و محرکهای جنسی فراوان در همه جا وجود دارد ولی بسیاری از افراد نمیتوانند تحریک ناشی از این محرکات را به طریقه شرعی و معقول پاسخ بدهند. تمام اینها میشود عقده های جنسی که بالاخره در یک جایی اثر سوء خود را خواهد گذاشت.

 آنچه ناراحت کننده است اینکه برای این نیاز، یا به تعبیر درست تر این "بحران" هیچکس کار خاصی نمی کند. حداقل من تا الان ندیده ام که کسی بگوید پروژه و هدف ما در فلان نهاد مهم تصمیم گیری، حل این مساله است. نه مجلس طرح خاصی دارد و نه دولت لایحه خاصی. وزرات ورزش و جوانان هم که خودش را بیشتر سرگرم ورزش کرده. لذا این بحران بسیار مهم (که روز به روز هم بدتر میشود) کاملا به خود مردم واگذار شده که خودشان برایش جوابی پیدا کنند. یا تحمل کنند و انواع آسیبهای جسمی و روحی را متحمل شوند، یا با ابداع روشهای پرآسیب مثل ازدواج سفید به این مساله پاسخ دهند، یا دوستی های بی ضابطه و کوتاه مدت را انتخاب کنند و یا "دست به کار!" شوند که آن هم کلی عوارض جسمی و روحی دارد.

اما اینکه تنها راه حل این بحران را ازدواج مرسوم بدانیم و تمام تلاشمان را بگذاریم روی مساله تسهیل ازدواج  کار بسیار اشتباهیست هرچند در عمل هم برای ازدواج آسان کار خاصی رخ نداده. نکته بسیار مهم این است که نیاز جنسی برای همه هست (حتی گاهی برای متاهل ها) اما امکان ازدواج برای همه فراهم نیست و مشکل اصلی اینجاست. خیلی ها اساسا امکان ازدواجشان در حد صفر است. خیلی ها هستند که به علت بیماری یا هر دلیل دیگری در بستر ازدواج به نیازهایشان پاسخ داده نمی شود ولی عرف جامعه ما پاسخ مناسبی برای آنها ندارد. خیلی ها هستند که فاصله بین سن بلوغ تا زمان ازدواجشان طولانی است و برای این فاصله هیچ پاسخ معقولی نداریم. به علت نابرابری تعداد دختران و پسران گاهی برخی اساسا امکان ازدواج ندارند و باز هم جز توصیه به صبر، جوابی برای نیازشان پیش بینی نشده. البته به این فهرست باز هم میتوان افزود. ما تا به امروز برای این افراد چه فکری کرده ایم و چه راه حلهایی ارائه کرده ایم؟ هرچند این نیاز به اندازه خوراک و پوشاک و مسکن مهم نیست، اما بالاخره چزو نیازهای مهم همه افراد جامعه است. آیا ما برای برطرف کردن این نیاز مردممان اهتمام کافی داریم؟

اگر آنهایی که قدرت و توان و امکاناتش را دارند برای حل این مساله کاری نکنند، قاعدتا کشور عاقبت خوبی نخواهد داشت.

 

پ.ن: تکمله ای بر این پست نوشته شده. لطفا بخوانید جهت روشن شدن موضوع

 

 

*تکمله ای بر "مغفولین این بحران"
ظاهرا این پست با عنوان "مغفولین این بحران" روشن و واضح نبوده و نیاز به اندکی توضیح دارد:


دراینکه بهترین شیوه برای برطرف کردن نیاز جنسی ازدواج است شکی نیست. همه اعم از دولت و مردم باید تلاش کنند که ازدواج هرچه سهلتر و کم آسیب تر در جامعه تحقق پیدا کند. تا اینجا که اصلا بحثی نداریم.

اما نکته اصلی یادداشت قبل این بود که در جامعه افراد زیادی هستند که به خاطر شرایطشان اساسا امکان ازدواج ندارند. اینها نیاز جنسی دارند اما نمی توانند در بستر ازدواج این نیازشان را برطرف کنند. برای اینها باید چه فکری کرد؟ آیا باید آنها را رها کرد و گذاشت با انواع و اقسام بحرانها مواجه شوند؟ یا فکری برای حل این مشکلشان کرد؟

به نظر می رسد مشکل اصلی مسئولین ما این است که اساسا چنین نیازی را شناسایی نمیکنند و چاره ای برایش نمی اندیشند. مثلا وقتی کسی معلولیت جسمی داشته باشد، همه به این فکر میکنند که برایشان شغل مناسب فراهم شود، معابر بهسازی شود، امکانات درمانشان فراهم شود، هزینه های فیزیوتراپی را تحت پوشش بیمه قرار دهند و غیره. اما هیچکس به این فکر نمیکند که نیاز جنسی این بندگان خدا چگونه باید برطرف شود؟ کلا کسی به این قضیه فکر هم نمیکند که این بندگان خدا که امکان ازدواج ندارند، باید چگونه با این نیازشان برخورد کنند؟

در این زمینه یک تجربه موفق وجود دارد. سالیان سال زندانیان فراوانی در کنج سلولها روز و شب را سپری میکردند و کسی فکر نمیکرد که اینها هم انسان اند و طبیعتا غرایزی هم دارند. گاهی این غرایز در مسیرهای غلطی می افتاد و آسیبهای روحی و جسمی و آبرویی فراوانی به وجود می آمد. چندسال پیش یک پدر آمرزیده ای به این نکته توجه کرد که اگر زندانی همسر داشته باشد، چرا راه را برای برطرف کردن نیاز او فراهم نکنیم؟ همین شد که اتاقهایی برای "ملاقات شرعی" ایجاد شد که زندانیان متاهل میتوانند چندساعتی را کنار همسرشان را بگذرانند. این تجربه هرچند ناقص بود اما باز هم بسیار مفید بود. این تجربه موفق که ناشی از شناسایی این نیاز طبیعی بود، چرا در موقعیتهای دیگر تکرار نشود؟


 مخلص کلام اینکه در تصمیم گیری های کشوری، در کنار سایر نیازهای اساسی شهروندان، باید به نیاز جنسی آنها هم پاسخ داده شود و از همه مهتر کسانی مورد توجه قرار گیرند که امکان ازدواج رایج برای آنها فراهم نیست.  در ابتدا باید این نیاز شناسایی شود و سپس راهی برای اجابت آن پیدا کرد. اینکه راه حل چه میتواند باشد نه در حوصله این نوشته میگنجد و نه در سواد نگارنده. اما آنچه مشخص است اینکه باید فکری به حال آن کرد.

 

۴ نظر ۱۲ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۵
شرف‌الدین

یک هفته بعد از  عید غدیر بود که در یک مسافرت کوتاه با روحانی محترمی همسفر شدم. سر صحبت باز شد و گفت دوست دارم برای تو از امام علی(ع) و اهمیت غدیر بگویم. من هم استقبال کردم و شروع کرد. گفت خدا لعنت کند کسانی که غدیر را دیدند اما به علی جفا کردند. علی خلیفه حق بود که حقش غصب شد و خلفای قبل از او همه غاصب بودند. اگر علی (ع) خلیفه می شد اوضاع ما امروز اینطور نبود و انواع انحرافات پیش نمی آمد و … . تا می توانست ذم خلفا را گفت و این که اهل سنت راه باطل را رفته اند. حسابی شور گرفته بود که گفتم حاج آقا تقاضایی دارم. 


فکر کن بعد از پیامبر علی (ع) خلیفه می شد و بعد از او تا همین امروز فرزندانش به نوبت بر مسند خلافت و امامت تکیه می زدند. امروز نیز در جهان هیچ دین و مذهبی غیر از شیعه وجود نداشت. تصور کن غیر از ما شیعیان هیچ دیگری ای وجود ندارد. حالا برای من از علی بگو. حالا بگو این علی که اینقدر سنگش را به سینه میزنی چه پیامی برای من دارد و کدام گره کور زندگی من را باز می کند. فکر کن خلیفه ای نیست که بخواهی لعنش کنی، فکر کن فدکی غصب نشده است و فاطمه (س) به سلامت و در آسایش و آرامش تا آخر عمر زندگی کرده است. حالا بگو حرف حسابت چیست؟ چند دقیقه ای فکر کرد، بعدش کمی منمن کرد و چند کلمه ای گفت که تقریبا حرف خاصی نبود جز اینکه انسان باید راستگو باشد و دزدی نکند و حق مردم را نخورد.


متاسفانه این داستان ترسناک و البته واقعی وضعیت امروز شیعه است. وقتی به اطرافمان دقیق نگاه می کنیم متوجه می شویم شیعه ای که امروز در کوچه و خیابان می بینیم تمام هویت خود را بر تضاد با اهل سنت بنا کرده است. وقتی از یک شیعه می پرسیم تو کیستی؟ می گوید: من همانی هستم که معتقد است خلفای اهل سنت حق علی را غصب کردند و همینطور میرود جلو . وقتی از او بپرسی خوب برادر، این شیعه ی تو چه پیامی برای بشریت دارد، جز یک سری حرف های کلیشه ای و دم دستی چیزی نمی شنوی.


امروز شیعه اگر از امامان دیگر کمتر می گوید تنها به این دلیل نیست که روایت کمتری از آنها به جا مانده است. بلکه به این خاطر است که جز در زمان امام علی و امام حسین (ع) این تضاد بسیار کمرنگ شده است. گویا ائمه ما هیچ غمی جز فدک و حق خلافت نداشتند. شیعه امروز هیچ پیام و آموزه مهمی ندارد و مانند یک درخت پوسیده است که با چند لگد به راحتی در هم می شکند. مسیری که شیعه در حال دویدن در آن است جز تضعیف این مکتب و محدود شدن آن به عده ای تندرو مقصد دیگری ندارد. شیعه مثل دونده ایست که هر لحظه رمقش را بیشتر از دست می دهد و از بدنه جامعه اسلامی دورتر می شود و خود را درگیر نزاع های خونین بیشتری می کند بدون اینکه به پیروانش پاداش ارزنده ای دهد.

۶ نظر ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۵
سراج الدین

تو آلبوم اخیر خواجه امیری، یک قطعه داره به اسم "آرزو" که شاعرش چندتا آرزو میگه. مثلا میگه "آرزو کن عاشقت نباشم". منم گفتم ده تا آرزو کنم. فعلا تا جوانم و آرزو برام عیب نیست، قدر فرصتها رو بدونم! :)

 

1- آرزو میکنم تو کوچه های 12 متری که نمیدونم شهرداری با چه عقلی اجازه داده توش برج بسازند، گرگ بیابون هم مجبور نشه دنبال جای پارک بگرده.

2- آرزو میکنم به جای اینکه به مردم بگند «به خاطر آرامش بازیگران و فوتبالیستها باهاشون سلفی نگیرید» ، بهشون بگند «بازیگران و فوتبالیستها اصلا مهم نیستند که بخواید از این کارها بکنید. شان خودتون رو پایین نیارید»

3- آرزو میکنم که اگرقراره مردم کتابهای کشکول و تعبیرخواب و صد راز درباره زنان و مردان بخونند، اصلا کلا کتاب نخونند. اصلا  مدرسه هم نمیخواد برند.

4-آرزو میکنم همسر آینده ام هیچوقت ازم نپرسه منو بیشتر دوست داری یا کتلت با نون سنگک تازه و  ریحون. شر میشه!

5- آرزو میکنم مردم پولی که میتونند باهاش چلوکباب برگ با گوجه و کره بخورند، ندند پای پیتزا.

6- آرزو میکنم رسانه های زرد و در راس اونها "تی وی پلاس" نیست و نابود و منهدم بشند به حق همین سوی چراغ!

7-آرزو میکنم بالاخره یه روز این قانون ساده و بدیهی رو همه یاد بگیرند: اول بذارید پیاده شند، بعد شما سوار شید!

8- آرزو میکنم صدا و سیما ما رو به چشم "جیگر" نبینه. مگه خودشون برادر-پدر و خواهر-مادر ندارند؟!

9-آرزو میکنم یه روزی بفهمم بالاخره تو انتخابات 88 تقلب شده بود یا نه

10- آرزو میکنم به زودی روزی رو ببینم که هیچ جای دنیا جنگ نیست

 

 

۷ نظر ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۴
شرف‌الدین

چندسالی است که خاورمیانه در آتش می سوزد، آتشی که تندباد طائفه گرایی و اختلافات مذهبی هر روز آن را شعله ورتر می کند. ژوئن سال ۲۰۱۴ نیروهای داعش که توانسته بودند پس از تسخیر موصل خود را به حومه تکریت برسانند، پس از خیانت فرماندهان پایگاه هوایی اسپایکر به راحتی وارد این پادگان شدند. در آن زمان، در حدود ۴۰۰۰ دانشجوی نظامی غیرمسلح در پادگان حضور داشتند. در این میان، ۱۷۰۰ دانشجوی شیعهٔ غیرمسلح این پایگاه هوایی به‌طور جمعی قتل‌عام شدند.

 

 علاوه بر این جنایت وحشتناک بارها شهرها و روستاهای شیعیان در عراق و سوریه (طوزخرماتو، نبل، الزهرا، فوعه، کفریا و …) به محاصره نیروهایی تکفیری و معارضین سوری در آمد و اگر نبود حمایت نیروهای شیعه خارج از این کشورها ( به ویژه ایرانیان) عاقبتی شبیه همان ۱۷۰۰ دانشجوی شیعه در انتظار ساکنان این مناطق بود. این جنایات و شیعه کشی های مشابه تکفیری ها در عراق و سوریه نه تنها عکس العمل درخوری را در جهان اسلام به همراه نداشت که حتی شاهد نوعی همدلی با پیشرفت معارضین و تکفیری نیز بودیم. گویا اهل سنت چشمان خود را به روی این خون ریزی ها بسته بودند و هنوز هم بسته اند.

 

از سوی دیگر از سه سال پیش که سوریه وارد جنگ داخلی شد شهر حلب به دونیمه تقسیم شد. شرق رود قویق در اختیار نیروهای معارض بود و نیروهای ارتش نیز تسلط کاملی بر غرب و مرکز شهر داشتند.از یک سال پیش محاصره حلب توسط نیروهای ارتش و متحدانش آغاز شد. با تکمیل این محاصره و آزاد شدن شهرهای نبل و الزهرا عملیات حمله به قسمت شرقی آغاز شد. شرق حلب در محاصره کامل قرار گرفت و به ویرانه تبدیل شد. ویرانه ای که تنها بازماندگان آن با ناامنی و گرسنگی محض دست و پنجه نرم می کنند. 

 

امروزی که این یادداشت نوشته می شود حلب به غیر از مناطقی محدود کاملا در اختیار ارتش و متحدین آن است. این بار نیز بسیاری از شیعیان هیچ واکنشی به وضعیت مردم شرق حلب نشان نداند و حتی تسلط نیروهای ارتش بر شرق حلب را آزاد شدن حلب دانستند و در کوچه و خیابان شیرینی پخش کردند. آنها نیز چشم خود را به روی درد و رنج اهالی حلب بستند.

 

به نظر می رسد آنچه برای مردم خاورمیانه و مسلمانان ساکن آن درد و رنج انسانها چندان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که طائفه، قوم و گروه سیاسی مورد تایید آنها دست بالا را داشته باشد. نتیجه این طائفه گرایی تشدید طایفه گرایی در طرف مقابل و افزایش خشونت هاست. به تبع این مسئله در هر منطقه گروه قوی تر ضعیف تر را تا حد توان نابود خواهد کرد. با این چشم انداز به نظر می رسد خاورمیانه و به ویژه غرب کشور ما تا سالها غرق در خون ریزی و خون خواهی خواهد بود. ترور سفیر روسیه نشان کاملا روشنی است از سلسله این خون خواهی ها.

 

کاری که من و شما می توانیم انجام دهیم این است که در هر حدی که می توانیم در مقابل انواع این طائفه گرایی (اعم از مذهبی و قومی و سیاسی) ایستادگی کنیم و امنیت و آسایش انسان ها را بر هر چیزی اولویت دهیم. شاید نتیجه چشم گیری نداشته باشد اما اگر دولت ها به این نتیجه برسند که مردم خواستار آرامش و امنیت برای تمام انسان ها هستند حداقل سیاست های خود را تعدیل می کنند.

 

برای امنیت خودمان و فرزندانمان به هر روشی که می توانیم باید این خونریزی ها را متوقف کنیم.

آینده به شدت ترسناک است

 

 

۳ نظر ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۱:۱۴
سراج الدین

بی اغراق میگویم که مهمترین شخص زندگی من و کسی که در تک تک لحظات زندگی من اثر گذار است، کسی نیست جز حبیب خدا، محمد مصطفی روحی فداه.

در تمام رفتارهای زندگی ما رد پایی از حضرت و دستوراتش وجود دارد. از وقتی به دنیا آمدیم به گوشمان اذان گفتند و به نبوت حضرتش شهادت دادند و وقتی از این دنیا برویم، به گوشمان شهادت بر رسالت او میدهند. بین این دو شهادت نیز پر است از حضور خاتم النبیین.

وقتی خصوصیات پیامبرم را از زبان امیرالمومنین در نهج البلاغه میخوانم، سراسر وجودم به شوق می آید. وقتی در قرآن میخوانم که خداوند کریم چگونه رسولش را می ستاید، گوشه چشمانم نمناک میشود. آنهایی که مدینه رفته اند، لابد تجربه کرده اند که چگونه رحمه للعالمین بودن پیامبر با تمام وجود احساس میشود.

 

.................

یکی از بزرگترین اشتباهات ما شیعیان این است که گویی پیامبر را به اهل سنت واگذار کرده ایم و اهل بیت را برگزیده ایم. حتی اگر بخواهیم کمی اغراق کنیم، اسلام را به اهل سنت سپرده ایم و خود شیعه شده ایم. آنقدری که برای زیارت نجف و کربلا شعر گفته ایم و گریه کرده ایم، برای زیارت مدینه نگفته ایم و نَگِریسته ایم.  زیارت کربلا برایمان محبوب تر از زیارت رسول الله هست. مراسمهای شیعی را هرچه پررنگ تر برگزار میکنیم و آنچه برای رسول الله باشد را چندان جدی نمیگیریم. توسل به حضرت زهرا (س) و حضرت ابوالفضل (ع) را به کرات شاهدیم اما کمتر دیده ایم کسی به حضرت رسول متوسل شود. چند روز پیش جایی صحبت بود که اهل سنت از توهین به همسر پیامبر ناراحت میشوند، و برای من جالب بود که ما خیلی از این قضیه ناراحت نمیشویم! تمام اینها در شرایطی است که امیرالمومنین  طبق روایتی خود را "عبد من عبید محمد" می داند.

 

اگر کلاهمان را قاضی کنیم، می بینیم که برای پیامبر کم گذاشته ایم. قدر پیامبرمان را نمی دانیم. پیامبری که برای هدایت ما مشتاق و حریص است و ما نسبت به او کم لطفی میکنیم.

 

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ

 

 

خدایا تو را حمد میگوییم که در این روز مبارک پیامبری را به این دنیا آوردی که آیات تو را بر ما بخواند و ما را تزکیه کند و کتاب و حکمت بیاموزد

۶ نظر ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۹
شرف‌الدین

این بار مطلب الدین را از جای دیگری بخوانید!

 

 

 

لطفا روی لینک زیر کلیلک کنید: 

http://mobahesat.ir/12815

 

۲ نظر ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۰
شرف‌الدین