الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

یکی از عادات رایج ما این است که در هرمساله و موضوعی، استنادی به آیه ای از قرآن یا حدیثی از معصوم یا بیت و مصراعی بیاوریم. گاهی این استنادات بسیار به جا و شیرین است و برای تفهیم مطلب بسیار کمک میکند.

اما یکی از مسایل بسیار رایج  استفاده های اشتباه از این آیات و روایات است.

 

به عنوان مثال بارها شنیده ایم که وقتی قدرت خداوند بر سایر قدرتها پیروز میشود و مثلا در جبهه جنگ نیروهای اسلام با وجود کمبود نیرو و ادوات بر نیروهای دشمن پیروز می شوند به این آیه استناد می شود که "یدالله فوق ایدیهم" (آیه 10 سوره فتح). یا مثلا در جایی که دیگران هرچه خدعه به کار می برند نمیتوانند حق و حقیقت را از بین ببرند به این آیه  اشاره میشود.

 

اما این برداشت از آیه برداشت ناصحیحی است. این آیه در رابطه با پیمانی است که برخی مومنین با پیامبر اسلام بستند. در عرب (وحتی سایر بلاد) رسم است که موقع پیمان بستن، با یکدیگر دست میدهند یا دستهایشان را روی هم میگذارند. اینجا هم خداوند میفرماید آنهایی که با پیامبر پیمان می بندند، گویی با خدا پیمان  می بندند و دست خدا نیز روی دست آنان است. لذا برداشت رایج از ایه علیرغم اینکه مفهوم درستی دارد، اما ربطی به محتوای ایه ندارد.

 

*إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ یَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ

۴ نظر ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۸
شرف‌الدین

یکبار در حالیکه داشتم فکر می کردم چرا پنگوئن ها زانو ندارند سوار تاکسی شدم، داخل تاکسی بحث پیرامون مشکلات اقتصادی، فساد، اختلاس و فاصله طبقاتی بود از بین همه حرف های راست و دروغی که مطرح شد صحبت های خانمی که صندلی جلو نشسته بود و یک کیسه بسیار بزرگ در دست داشت حالم را دگرگون کرد
زن که حدود ۵۰ سال داشت گفت از طریق یکی از آشنایان با کار در مترو آشنا شدم و دستفروشی می کنم شوهر و فرزندانم فکر می کنند در یک شرکت کار می کنم، همیشه استرس دارم خانواده و فامیلم من را داخل مترو ببینند.....
از آن شب ذهن من را این مسئله به شدت مشغول کرده که فارغ از هرنوع صف بندی جناحی و سیاسی فاصله طبقاتی و فساد یک حقیقت تلخی است که جامعه ما امروز با آن دست به گریبان است فسادی که سازمان یافته و سیستماتیک به بزرگترین تهدید برای جمهوری اسلامی تبدیل شده و فاصله طبقاتی که جامعه را به یک فروپاشی اساسی نزدیک می کند. در حالیکه انجمن ها و گروه های اجتماعی بسیاری برای دفاع از محیط زیست،  حیوانات و.... وجود دارد اما مساله فساد و فاصله طبقاتی در بستر پرسشگری اجتماعی جایگاهی ندارد
همه ما شاهد مظاهر گوناگونی از فساد و فاصله طبقاتی بوده ایم اما نسبت به آن بی تفاوت شده ایم  سوال اساسی اینجاست
 آیا کاری از دست ما ساخته است؟!

پ ن: لطفا پیشنهادات خود را در قالب کامنت ارسال کنید

۲ نظر ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۰
محی الدین
همه آن چیزی که از او شنیده ایم به چند دسته تقسیم می شود.

۱- مناقب
۲- داستان مخالفتش با کنار گذاشتن امام علی (ع) از خلافت
۳- نحوه شهادت
۴- پیگیری خستگی ناپذیر مسئله فدک
۵- اصرار ایشان به حجاب

فکر هم نمی کنم تا آخر عمر در مجالس عزاداری (که  البته روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود) چیز دیگری بشنویم. متاسفانه اینکه در هزار سال پیش آدم مهمی زندگی می کرده و به فلان صورت مظلومانه به شهادت رسیده است، هیچ گره ای از مشکلات زندگی مردم  امروز باز نمی کند. حتی به معنویت آنها نیز اضافه نخواهد کرد.

ما از این بانوی بزرگوار تقریبا هیچ نمی دانیم و دلیل اصلی اینکه در زندگی ما حضور موثری ندارد اول از همه به ریشه در این ندانستن دارد.


۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۲
سراج الدین

پان ترکیسم، کنش یا واکنش (۱)

ریشه های ایرانی پانترکسیم

 

امتحانات کلاس سوم ابتدایی تازه تمام شده بود که پدر من را برد روستای پدری و تمام سه ماه تابستان من در کوه و کمر گذشت. همانجا بود که من ترکی را یادگرفتم. مادر من فارس بود و تا آن روز حتی یک کلمه هم ترکی بلد نبودم. در واقع همانطور که خاندان برمکی فرزندان خود را از بغداد به خراسان می فرستادند تا تربیت ایرانی شوند، پدر من نیز تصمیم گرفت من را به روستای ترک زبان خود بفرستد.

آن سال ها مردم و مخصوصا بچه مدرسه ای ها خجالت می کشیدند بگویند ترک هستند. از بس که توهین به ترک زبان ها عادی شده بود. مادرم اما به ما یاد داده بود به هر آنچه هستیم افتخار کنیم. قصد خاطره تعریف کردن ندارم. این ها را گفتم تا اگر در سری یادداشت هایی که با عنوان "پانترکیسم، کنش یا واکنش" منتشر می کنم، حرفی به ترک زبان ها زدم،بدانند که خود من یک ترک از آب گذشته ام. 

پانترکیسم در قالب نژاد پرستی چندان چیز عجیبی در ایران نیست. مردم ایران مردمی نژادپرست اند. به هر خارجی ای که تنها چند روزی با ایرانی ها بوده باشد بگویی ایرانی ها چگونه مردمی هستند حتما به این نژاد پرستی اشاره می کند. ایرانی ابتدا ایرانی را سرور عالم می دانند و بعد که وارد ایران می شود نژاد خودش را برتر می داند و بعد در داخل نژاد خود به دنبال دسته بندی می گردد و دسته خود را از دیگران برتر می داند و بعد اهالی شهر خود را بر روستاهای اطراف و بعد در داخل شهر محله ها را رتبه بندی می کند و وقتی واد محله می شود خانواده ها را و بعد در درون خانواده، خود را از همه بهتر می داند و آن را می پرستد.

حتی ادراک ایرانی ها از یکدیگر به شدت تابع قومیت است. ایرانی ها اقوام مختلف را در کلیشه های مشخصی تعریف می کنند و حتی در موقع ازدواج نیز از همین کلیشه ها برای شناخت یکدیگر استفاده می کنند.

این نژاد پرستی ایرانی اگر چه در بین قومیت های مختلف و در طول زمان پویایی داشته و دارد اما ویژگی فراگیر و عمیقی است، ایرانی اهمیت ویژه ای برای عنصر قومیت قائل است. پانترکیسم به نوعی و تا اندازه ای با توجه به همین ویژگی قابل تبیین است. یعنی در یک جامعه نژاد پرست، نژاد پرست تر شدن بخشی از مردم چندان دور از انتظار نیست. اما اینکه چرا این نژادپرستی در میان برخی آذری ها اینقدر پررنگ شده است، موضوعی است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت.

پ.ن: این که گفتم ایرانی نژادپرست است به این معنی نیست که نژاد پرستی ایرانی مشابه همان نژاد پرستی سیاه و سفید در آمریکا یا آفریقای جنوبی است. نه  اینطور نیست. اگرچه به هردو اینها و خیلی رفتارهای مشابه در سطح جهان نژادپرستی می گوییم اما هرکدام اینها با هم تفاوت ماهوی جدی دارند. نژاد پرستی ایرانی هم به لحاظ شدت و هم به لحاظ شکل رفتاری که به خود می گیرد نوع منحصر به فردی است. 

۲ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۲۲
سراج الدین

سوم راهنمایی که بودم، معلم زبانمان معلم خوبی نبود. گرامرها پیچیده بود ولی ایشان درست درس نمیداد. تقریبا هیچکس درس را یاد نگرفته بود. من که بچه خوب و درس خوان مدرسه بودم  یک بار بعد از کلاس رفتم که از معلممان گلایه کنم. گفتم: آقا ببخشید ما زبان را خوب یاد نمیگیریم. معلم لبخندی زد و گفت: همه شما زبان را خوب بلدید. مثلا بگو book یعنی چی؟ گفتم کتاب. گفت bag یعنی چی؟ گفتم کیف. گفت پس دیدی بلدی؟

من هم متعجب با معلممان خداحافظی کردم که با پرسیدن چند لغت ساده، منکر مشکل عمیق بچه ها در یادگیری گرامر شد.

 

اینکه ما ببینیم مردم ما در سال 92 و بعد از بمباران شدید تمام رسانه ها و تریبونهای رسمی علیه "سران فتنه" و "فتنه اکبر" دقیقا به همان کسی رای میدهند که "سران فتنه" و "اکبر" حمایت کردند؛

اینکه ما ببینیم در انتخابات مجلس یک نفری که "ممنوع التصویر" و "ممنوع المصاحبه" و "ممنوع التشییع" هست، با یک فایل ویدئویی چند دقیقه ای، میتواند تمام میلیاردها بودجه جریانهای خاص را بی اثر کند و همه افراد گمنام لیست امید را راهی مجلس کند؛

و بعد اساسا منکر اختلاف شویم و دست دوستی دراز شده را پس بزنیم، جای تامل جدی است. این رفتار شبیه رفتار همان معلم زیان است

 

 

 

۶ نظر ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۴
شرف‌الدین

لغات با ریشه عربی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


در دوران رضاشاه، برخی واژه ها مانند دادستان و بزهکار و... جایگزین واژه های عربی شدند. کاش آن شیوه ادامه پیدا میکردو امروز در یک برگ از کتاب، با اینهمه واژه عربی روبرو نبودیم

 

 

 

 

۸ نظر ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۸
شرف‌الدین

ازدواج و رسیدن به خدا


سلام پسر عزیزم

شاید تا روزی که این نامه را می خوانی بارها شنیده باشی که هدف از ازدواج تکامل و رسیدن به خداست. در جامعه مذهبی ما هرجا از غایت و هدف بسیاری از امور اجتماعی سوال کنی احتمالا همین جواب را خواهی شنید. و البته معمولا متوجه نمیشوی معنی این تکامل و رسیدن به خدا چیست، و اصلا چه ربطی بین ازدواج و رسیدن به خدا وجود دارد.

اما پسرم به نظر من آنهایی که این جواب را می دهند راست می گویند، هرچند ممکن است خودشان معنی دقیق حرفشان را نفهمند. اگر مثل چیزی شدن را پیدا کردن صفت های آن پدیده بدانیم، در یک رابطه و ازدواج درست انسان ها صفت های خدایی پیدا می کنند. وقتی که ازدواج می کنی و با کاستی های همسرت  روبرو می شوی و علی رغم این کاستی ها او را دوست می داری تو شبیه خداوند بودن را تمرین می کنی و رحمان و رحیم می شوی.

 وقتی در یک رابطه سالم کمک می کنی تا همسرت به آنچه دوست می دارد برسد و رشد انسانی خود را ادامه دهد، وقتی  بدون چشم داشت محبت می کنی و سعی می کنی نقاط ضعف او را پوشش دهی، وقتی سعی میکنی در تمامی لحاظات زندگی از شخص دیگری حمایت کنی و آرامش او باشی، صفات خدا را کسب می کنی و هر روز کامل تر می شوی. خداوند دقیقا همینطور با ما رفتار می کند. هرجا در زندگی ات با مسئله ای روبرو شدی فقط کافی است بگویی اگر خدا بود چه می کرد، مطمئن باشد زندگی ات شیرین تر می شود.

پسرم تو در تمامی ساحت های زندگی اجتماعی در معرض تمرین این صفات هستی اما به خاطر بار عاطفی ازدواج و همچنین شدت درگیر بودنت با انسانی دیگر، این تمرین صفات خدایی آسان تر است و به تو حتی در خدایی تر شدن در دیگر جنبه های زندگی اجتماعی کمک می کند.

۲ نظر ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۱۰
سراج الدین

آیت الله سید محمد جواد شبیری (پسر آیت الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی) چندی پیش مقاله ای تحقیقی منتشر کرد تا سالروز وفات پیامبر اکرم (ص)  را موررد بررسی قرار دهد. وی به بررسی اقوال مختلف پرداخته و این اقوال را در دو دسته تقسیم بندی نموده: اقوال معروف و اقوال غیرمعروف.

اقوال معروف عبارتند از: بیست و هشتم صفر، اول ربیع الاول، دوم ربیع الاول و دوازدهم ربیع الاول

اقوال غیر معروف که علیرغم نقل در تاریخ، سند قابل اعتنایی ندارند نیز عبارتند از: 8، 9، 10، 15، 18 و 22 ربیع الاول

ایشان پس از مداقه و بررسی های مفصل، به این نتیجه میرسند که تاریخ صحیح رحلت پیامبر اکرم (ص) دوم ربیع الاول است ( و نه بیست و هشتم صفر).

 

 

 

نگاهی به گزارش کوتاه بالا نشان میدهد که حتی درباره تاریخ رحلت پیامبر اکرم(ص) که بزرگترین شخصیت تاریخ هستند و قاعدتا زمان رحلت ایشان برای مسلمین بسیار مهم بوده است، اینقدر در تاریخ اختلاف وجود دارد.

حال در رابطه زمان دقیق ولادت حضرت زینب (س) و وفات حضرت معصومه(س) و درگذشت حضرت عبدالظیم حسنی و غیره و غیره تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

 

 

۸ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۸
شرف‌الدین

با یک شرکتی مراودات تجاری داریم که کارشان واردات است. شرکت برای دو برادر است که از هرکس بپرسی، اولین ویژگی آنها را دیانت و پایبندی به شریعت بیان می کند. مثلا کارمندهایشان را از بین افراد متشرع انتخاب میکنند، تمام ایام شهادات ائمه (خواه تعطیل رسمی باشد خواه نباشد) شرکتشان تعطیل است، در تمام محرم و صفر در دفترشان هیچگونه شیرینی و شکلاتی ندارند و برخی دیگر از نمودهای دینداری.

 

اینها که تماما می تواند ظواهر باشد و شاید کسی که از بیرون نگاه کند، این کارها را ریاکاری بداند. اما ویژگی مهم دیگر این دو برادر این است که به هیچ وجه من الوجوه  از دیگران دیرکرد یا خسارت تاخیر تادیه نمیگیرند. در فضای تجاری امروز، اگر کسی پولی از دیگران بستانکار باشد، یا درصد بسیار بالاتری از سود بانکی سود محاسبه میکند (مثلا سه درصد در ماه)، یا به اندازه سود بانکی سود میگیرد، و بعضی ها هم که منصف تر هستند به اندازه تورم سود روی پولشان می کشند. اما این دو برادر هیچکدام از این کارها را نمیکنند و حتی با اینکه قانون اجازه دریافت سود به اندازه تورم را داده، آنها حتی این مقدار را هم نمیگیرند. حتی اگر پنج سال هم از کسی پول طلبکار باشند، یک ریال بیشتر از مبلغ طلبشان نمیگیرند چرا که این کار را شرعا حرام می دانند. کیست که نداند این کار برای یک تاجر بزرگ چقدر می تواند خطرناک باشد اما آنها خود را به این حکم شرع پایبند می دانند حتی اگر روی کاغذ به ضررشان باشد. همین اعتقاد آنها باعث شده که از بانک نیز وام نگیرند چرا که سود دادن را هم حرام می دانند و با اینکه از صفر شروع کرده اند  الان سرمایه ای هزار میلیارد تومانی دارند بدون اینکه یک ریال به بانک بدهکار باشند.

 

چند روز پیش رفته بودم دفتر آنها و یک ساعتی با یکی از این دو برادر صحبت میکردم. گفتم آنچه در پول مهم است، قدرت خرید است و بدیهی است که یک میلیون تومان ده سال پیش ارزش بیشتری از یک میلیون تومان الان دارد  و قاعدتا باید به اندازه مقدار تورم سود گرفت و خیلی از مراجع هم به حلیت این مقدار سود فتوا داده اند. گفت ما گرفتن این مقدار زائد را درست نمیدانیم و  ریال ریال است و فرقی بین ریال امروز و ده سال پیش نیست.

گفتم اگر کسی بخواهد به دیگری قرض طولانی مدت با رقم سنگین بدهد، اگر سود پول را به اندازه تورم محاسبه کند، باعث میشود بیشتر تشویق شود و در ذهن خودش احساس نکند که دارد ضرر میکند و این کار در نهایت منجر به رونق بیشتر قرض الحسنه می شود. گفت اولا اگر کسی به اندازه تورم سود بگیرد حلاوت قرض الحسنه را درک نمیکند چرا که یقینا و به تصریح خداوند قرض الحسنه سود و برکت فراوانی دارد که بسیار بیشتر از سودی است که میخواهد بگیرد. ثانیا اگر کسی خیلی روی این قضیه حساس است، به جای اینکه ریال قرض بدهد، جنس قرض بدهد. مثلا همان پول را تبدیل به سکه کند و سکه قرض دهد و سکه پس بگیرد. ایشان معتقد بود نگرفتن سود شاید در ظاهر و روی کاغذ به ضرر آدم باشد اما همین تبیعیت از دستور خداوند در نهایت منجر به جبران شدن این پول از طرف خدا میشود.

 

از آنجا که خداحافظی کردم  و بیرون آمدم، ذهنم درگیر این سوال شد که آیا این شیوه به صورت کلان هم پاسخگوست؟ ایا بانکها هم میتوانند به همین شیوه رفتار کنند و وامهای بدون سود بدهند؟ اگر این کار را بکنند ورشکسته نمی شوند؟ آیا دستور قرآن مبنی بر اینکه «وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍۢ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیْسَرَةٍۢ ۚ وَأَن تَصَدَّقُوا۟ خَیْرٌۭ لَّکُمْ ۖ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»* در سیستم بانکی نیز پاسخگوست؟ اگر کسی واقعا نداشت و معسر شده بود، بانک میتواند طلب خود را به او ببخشد؟

به نظرم پذیرفتن این وعده الهی ایمان و اعتقاد بسیار راسخی میخواهد. در حد ایمانی که به دستور خدا وارد آتش شوی و یقین داشته باشی که نمی سوزی!

 

* «و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که براستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است؛ اگر (منافع این کار را) بدانید! »

 

 

برای پیگیری راحتتر وبلاگ و امکان به اشتراک گذاشتن مطالب، کانال وبلاگ را دنبال نمایید.

۴ نظر ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۰
شرف‌الدین

اگرچه بیماری های مردم را درمان می کنند اما دوست ندارند به آنها دکتر یا پزشک گفته شود. عنوان حکیم را ترجیح می دهند و با اینکه در قرن ۲۱ زندگی می کنند سعی می کنند مانند حکیمان سالهای دور به درمان مردم بپردازند. این حکیمان جدید که مدعی درمان بیماری ها با استفاده از طب سنتی هستند، اتفاقا این روزها بازار گرمی هم دارند. بازاری که هر روز شلوغ تر هم می شود.

آنچه که به عنوان طب سنتی شناخته می شود در واقع ترکیبی است از طب قدیم ایرانی که کاملا متاثر از طب یونانی (مزاج های چهارگانه) بوده و در آثار ابن سینا و رازی و ... ثبت شده است و همچنین دانش مردمان محلی از خواص دارویی گیاهانی که در اقلیم آنها وجود دارد.

البته طب سنتی امروز به شکل دیگری هم عرضه می شود که به آن طب اسلامی یا طب امام صادق گفته می شود. در این قسم جدید علاوه بر موادی که به آنها اشاره شد با سیلی از روایات در خصوص خواص خوراکی ها و نحوه درمان بیماری ها روبرو هستیم.

برخلاف این روزها که مردم اشتیاق عجیبی به روش های درمان سنتی دارند در سالهای نه چندان دور مراجعه به عطاری ها کار عوامانه ای بود و حتی نوعی خرافه گرایی محسوب می شد. اما واقعا این طب سنتی-اسلامی تا چه حد قابل اتکاست؟ آیا حقیقتا با یک علم نظام مند روبرو هستیم؟

مسئله ای که در رابطه با طب سنتی (آنچه که امروز به عنوان طب سنتی-اسلامی در کوچه و خیابان می بینیم) وجود دارد این است که این نوع درمان شیوه نظام مندی برای تولید دانش ندارد. یعنی مشخص نیست ادعاهایی که در این حوزه مطرح می شوند بر اساس چه روشی تولید شده اند. اگر کسی بخواهد این ادعاها را بررسی کند مجبور است از روش علوم طبیعی استفاده کند و خود طب سنتی ما فاقد روشی نظام مند است. این بی روشی آسیب خطرناکی است. وقتی یک علم فاقد روش باشد می توان هر ادعایی را در آن مطرح کرد. این آسیبی است که طب سنتی به شدت از آن رنج می برد. 

البته این تهدید را می توان به راحتی به فرصت تبدیل کرد. واقعیت آن است که طب سنتی ما (منهای بخش های مذهبی آن) ریشه در تجربه جمعی مشترک که طی سالهای طولانی گردآوری شده است دارد و از آنجا که موضوع آن یک مسئله عینی است می توان با روش علوم تجربی ادعاهای آن را بررسی کرد. در واقع طب سنتی مخزن بی کرانی از فرضیات و ادعاهایی است که می تواند برای پیشرفت علوم پزشکی مدرن راهگشا باشد.

اما برای ادعاهایی که در بخش مذهبی این طب وجود دارد چه کار باید کرد؟ اینجا کار سخت می شود. در اینجا باید از روش های علم حدیث استفاده کرد. اما یک سئوال همیشه بی جواب می ماند. یک حدیث باید به چه حدی از اعتبار دست یابد که بر اساس آن بتوان در خصوص جان مردم تصمیم گیری کرد. و اساسا چه تعداد حدیث معتبر می توان برای تولید علم طب دست و پا کرد؟

فرض کنیم که توانستیم تعداد مناسبی حدیث معتبر پیدا کنیم. اگر این احادیث با نتایج روش های تجربی ما تضاد پیدا کرد چه باید بکنیم؟ به کدام باید اصالت بدهیم؟ همه این چالش ها تازه زمانی بروز می کند که بحث علم امام و توقع از دین را پیش خودمان حل کرده باشیم.

در حالی که مسلمانان در خصوص علنی ترین و پرتکرارترین رفتار پیامبر خود که نمازخواندن است تا این حد دچار اختلاف نظر هستند چگونه می توانند ادعا کنند که فلان امام معصوم در زمان پادرد چه می خورده؟

 

این پست ادامه دارد....

 

۵ نظر ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۵
سراج الدین